eitaa logo
🚩سربازانقلاب| سیدفخرالدین موسوی
18.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
274 فایل
🚩 درگاهی برای معرفی #شبکه_نفوذ @fakher56 گروه متصل: https://eitaa.com/joinchat/1366360084C09602dbad0 کانالهای دیگرم: @mostanadsazam @parvandeha @roshana_media
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓نوزدهمین شماره نشریه منتشر شد... ✅ پرونده ویژه: نقش لشکر17علی بن ابیطالب در ازادسازی مهران ✅ همه چیز از یک خواب شروع شد... ✅ آژیر قرمز ✅ یک خانه، 4پرواز ✅ ترور کامل جمهوری اسلامی در 4ماه.. و... فایل pdf این دو ماهنامه را با سردبیری: از سایت کنگره ملی شهدای استان قم دریافت کنید. https://shohadayeqom.ir @nofoz_shenasi
سعید در سرش هوای رفتن، در دلش شوق دیدار موج می زد . دیگر پای ماندن نداشت.کبوتر دلش جلد حرم شده بود.رمضان نود و چهار پدر را راضی کرد بدون اینکه حرفی به مادر بزند و بیهوده او را نگران کند به سامرا رفت. شد مدافع حرم بی بی زینب(س). وقتی برگشت دیگر مرتب تلاش میکرد دل خانواده به خصوص مادر را نرم کند.برایشان حدیث می گفت.روایت های مختلف در مورد جهاد.دلش نمی آمد همینجوری ول کند برود.باید صبورشان می کرد.آماده شان می کرد بعد.بالاخره رمضان سال نود و پنج به عنوان روحانی تیپ فاطمیون به سوریه رفت.دو دوره آنجا بود.با همرزمانش صمیمی شده بود.آنها هم آنقدر از سعید و مرامش خوششان آمده بود که به او استاد اخلاق لقب داده بودند.مدتی بعد سعید برگشت پیش خانواده.او می دانست بزودی باید برود برای دست بوسی اربابش.سفر نزدیک بود و فرصت کم. باید یک دل سیر پدر و مادر را می دید.آنها را برد مشهد.در آنجا وقتی از زیارت امام رضا(ع) برمی گشتند به استراحت گاه از مادرش پرسید: مادر اگر ببینی امام حسین(ع) در جنگ است و زینب(س) در خطر تنها مانده جوانی در خانه داشته باشی آیا او را به یاری دختر زهرا(س) نمی فرستی؟ مادر متعجب در سکوت نگاهش کرد.دیگر این مدل حرف زدن های سعید برایش تکراری شده بود.در دل گفت: خدایا پسری به من دادی نیکو بزرگش کردم و اینک تقدیمش میکنم به زینب کبری(س) از من قبول کن. نشریه / شماره بیستم ↙️دریافت متن کامل در: https://shohadayeqom.ir/wp-content/uploads/2021/09/20.pdf