#دࢪبابفضائلوڪࢪاماتآقامـ
[🌈|☔️°•♡]
روزی آن حضرت سوار بود که مردی از
اهل شام آن حضرت را ملاقات کرد و بینوایی آن حضرت را #لعن و #ناسزای بسیار گفت.
آن حضرت #هیچ نفرمود.
تا مرد شامی از دشنام دادن #فارغ شد. آنگاه آن جناب رو کرد به آن مرد و بر او سلام کرد و خنده نمود و فرمود:
ای شیخ گمان می کنم که غریب می باشی
و گویا بر تو مشتبه شده باشد امری چند
پس اگر از ما استرضا جویی،از تو راضی و خشنود می شویم.
و اگر چیزی سوال کنی،عطا می کنیم
و اگر از ما طلب ارشاد و هدایت کنی تو را ارشاد میکنیم
و اگر باربرداری به طلبی،عطا می کنیم
و اگر گرسنه باشی،سیر می کنیم و اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم
و اگر محتاج باشی،بی نیازت میکنیم
و اگر رانده شده ای،تو را پناه میدهیم
و اگر حاجتی داری،حاجتت را بر می آوریم
و اگر بار خود را به خانه ما فرود می آوری و میهمان ما باشی،تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود
زیرا که ما خانه ای گشاده داریم و جاه و مال فراوان است.
چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید گریست و می گفت که: شهادت میدهم که توی #خلیفهالله در روی زمین
"خدا بهتر میداند که رسالت و خلافت را در کجای قرار دهد"¹
و پیش از آنکه تو را ملاقات کنم
تو و پدرت #دشمنترین خلق بودید نزد من
و الحال #محبوبترین خلق خدا اید نزد من
پس بار خود را به خانه آن حضرت فرود آورد
و تا در مدینه بود مهمان آن جناب بود و از #محبان و #معتقدان خاندان نبوت و اهل بیت رسالت گردید²
📘¹.سوࢪه انعام آیھ ۱۲۴
📗².الڪامل فے اللغه و الادب،ج۱،صـ۳۲۵
📕بحاࢪ الانواࢪ،ج۴۳،صـ۳۴۴
📙منتهے الامال،ج۱،صـ۵۳۰
________________المِصبٰاحْ_______