نقطه۲ | Noghteh2
پدر داغدار و بزرگوار شهید آیتالله آل هاشم وقتی متــوجه می شوند صندلی شان از بقیه بهتر است، بلند می
•
یاد خاطراتی از بستر تربیتی سایر شهدا افتادم. خاطره ای از شهید احمدی روشن به یادم آمد. یکبار ایشان در دوران کودکی یا نوجوانی نان سنگک می خرند. وقتی که به منزل میرسند پدرشان متوجه می شوند چند عدد از سنگ های تنور به نان ها چسبیده (جامانده) است. به مصطفی می گویند: این حق الناس است، سریع همین الان برو سنگ ها را به نانوایی تحویل بده.
شهادت، اتفاقی نیست.
#سیره
@NOGHTEH_GOLCHIN | نقـــطه ۲
#سیره
هر وقت تلفن زنگ میخورد و
گل از گلش میشکفت
از روی صندلی بلند میشد
تمام قد می ایستاد
تا کمر خم میشد و
پیشانی اش را به روی میز میرساند و میگفت:
«سلام، جان دلم ســردار»
ما می فهمیدیم پشت خط، مادرشان هستند.
خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن از زبان همکاران#شهادت اتفاقی نیست. @noghteh_golchin | نقـــطه ۲
#سیره
گفتم:
محسن جان!
دیر میایی بچهها نگرانت هستند.
لبخندی زد و
از ته قلبش چیزی گفت که دهانم را قفل زد.
گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم»
خاطرهای از: همسر دانشمند شهید محسن فخریزاده#شهادت اتفاقی نیست. @noghteh_golchin | نقـــطه ۲