eitaa logo
نقطه سر خط..
1.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
رسیدی ته خط عیب نداره نقطه سر خط... ترانه باش اون ور آخر خط به نقطه میرسی بیا سر خط @Ya_alii1100
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴 چونکه صبح آمد وچشمم باز شد خلقـتم با خالقم همـراز شد غرق رحمت میشود آنروز که صبحش با نام "تو" آغـاز شد ☘الهی به امیدتو☘ @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
شكرت خداكه دفترعمرم بازاست هنوز نميدانم چند ورق مانده تا انتها.. اما بر هر ورق كه بر من می گشایی زيباخواهم نوشت به امید خدای خوبیها @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
✅قسمت دوازدهم وادی الاسلام کمی که خوابیدم با صدای برخی زائرین که دنبال جا برای استراحت بودن بیدار شدم اکثرا همه خوابیده بودن دیگه نتونستم بخوابم از موکب اومدم بیرون ورودی وادی الاسلام که رسیدم تصوری که از این مکان مقدس داشتم کاملا تغییر کرد تا چشم کار میکرد قبر بود انگار شهر بزرگی هست که به جای آپارتمان قبر بود موندم کجا برم خیلی دلم میخواست به قبر سیدعلی آقا قاضی برم تو دلم نیت صلوات کردم چند دقیقه طول نکشید که یه بنده خدا اومد جلو از اصفهان اومده بود ازش پرسیدم گفت بیا با هم بریم چند جای دیگه هم که نمی شناختم با هم رفتیم مثل یک راهنما کمک زیادی بهم کرد و با راهنمایی اون یه انگشتر خریدم سوال هم که میکردم پاسخ واضحی نمی داد بعدها که به جریان فکر میکردم میگفتم چرا ازش مشخصاتش نپرسیدم و شماره نگرفتم الان یاد اون جریان افتادم طرف فکر کرده بود امام زمان رو دیده که جریانش رو در ادامه میارم خلاصه اگه اون نبود احتمالا یا تو وادی الاسلام گم میشدم یا داخل یه قبر می افتادم و کسی ازم خبر دار نمیشد چون قبور اونجا خیلی قدیمی هست و تنهایی نباید رفت که اگه اتفاقی هم افتاد کاری بتونن برای آدم بکنن سه چهار ساعتی گشتیم که انصافا خیلی چسبید ادامه دارد... ✍
👈و اما جریان امام زمان دیدن یه بنده خدا روزی یه راننده یه سید رو که به کمک عصا حرکت می کرده سوار میکنه و مدتی که تو مسیر میرن من و من میکنه و از آیینه به سید نگاهی میکنه و میگه حاج آقا آدم امام زمان رو میتونه ببینه سید میگه اگه ادم عمل صالح باشه و بخواد چرا که نه میتونه به محضر حضرت برسه راننده میگه واقعیتش یه ماه قبل من یه سید رو سوار کردم تو فلان مسیر بعد وقتی رسیدیم به فلان مقصد ایشون کرایه رو داد تا من بقیه کرایه رو آماده کنم پیاده شد ولی هر چی اطراف رو نگاه کردم کسی نبود یه ماه این مطلب ذهن من رو درگیر کرده نه عمل صالحی دارم که امام زمات رو ببینم خلاصه گیج شدم سید میگه بنده خدا اون سید من بودم وقتی توقف کردی خواستم پیاده بشم نگو یه چاه کندن تا مشکل رو پیدا کنن افتادم داخل اون مدتی اه و ناله کردم تا کارگرا اومدن کمکم😂😂
کار زیبایی که توسط بنیاد شهید تبریز انجام شده و برای شهدای مفقود الاثر که ۱۲۸ نفر هستن یه مزار ایجاد کردن تا مادران و پداران شهدا و خانواده آنها جایی داشته باشند برای در دل با شهیدشون شادی روحشون سه صلوات بفرستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا! در اولین روز هفته حال خوب رزق بسیار برکت زیاد موفقیت ، سلامتی 🌺 وآرامش رابه همه ما عطا فرما آمیـــن ای فرمانروای حق و آشکار @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
💚 هر روز بـــــرای آمدنت دعـــــا میکنیم🤲 و بـــــرای نیامدنت آقـــــا جـــــان شـــــما که غریبه نیـــــستی هـــــم میکنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم فـــــقط اندکی شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهی... 🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
مرنجان و مرنج.mp3
1.34M
🔹مرنجان و مرنجان! 🎙 📺 ┄┄┅═✧❁🎙❁✧═┅┄ @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
✅قسمت سیزدهم وقتی برگشتم دیدم دوستان هنوز برنگشتند دلم خیلی گرفته بود تصمیم گرفتم نماز مغرب رو برم حرم ساعتی استراحت کردم و بعد به طرف خانه پدری راه افتادم بازم شلوغ بود نماز که تموم شد گوشه ای نشستم و به زل زدم به گنبد همای رحمت تو حرم غلغله ای بود چند دقیقه بعد چند نفر که معلوم بود از ایران اومدن زیارت کنار و جلوم نشستن و شروع کردن عزاداری مداح با صفایی کنارشون بود یه دل سیر گریه کردم برای مظلومیت امیرالمومنین و کسانی که التماس دعا کرده بودن رو دعا کردم قبل اذان که مثل پرنده ای در قفس بودم و دلم گرفته بود دیگه سبک شده بودم مثل خانه پدر که وقتی میریم دل آدم اروم میشه حرم مولا هم غبار و غم از دل میکنه و اروم میکنه آدم رو وقتی برگشتم دیدم تعدادی از دوستان نشستن و صحبت میکنن سلام کردم و به جمعشان اضافه شدم چند دقیقه نگذشته بود که پیرمردی وارد شد و به زبان عربی گفت : هل تناولت العشاء🤔 همه مات و مبهوت موندیم چی بگیم دوباره تکرار کرد هر چی به مغزم فشار می آوردم که از کتابهای عربی که در مدرسه خونده بودیم چیزی بکشم بیرون و حداقل من جواب بدم دیدم نه هر چی خوندیم باد هوا بوده بنده خدا وقتی دید ما متوجه نمیشنویم با دست اشاره کرد به دهنش تازه متوجه شدیم چی میگه مدیر تموم لحظه سر رسید و باهاش صحبت کرد ادامه دارد... ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 خواندم‌ازاحوال‌یعقوب‌نبۍ‌درشٵن‌صبر .. ماصبوریم!ولے‌این‌همه‌تلخۍ‌تا‌به‌ڪی؟💔((: 🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
با ارزش ترین چیز در زندگی دل آدم هاست اگــر کسی دلش را به تـــــو سپرد امانتدار خوبی باش..... @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خواهرم  این  آزادی که  می بینی  در ایران هست هر جور میخوای  می گردی  میگی  به  کسی  مربوط  نیست  به  اینهامربوط میشه 😔👆 این  سرزمین  امنیتش و آزادیش که  تو  می بینی  و  باز هم  انکار  می کنی  نتیجه  رشادتها  و از خود گذشتگی این عزیزان است. باذکرصلوات برمحمدوآل محمد @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
✅قسمت چهاردهم مدیر که صحبتش تموم شد اومد و با شور و شوقی گفت این آقا همسایه این موکب هست اومده و خواهش میکنه شام بریم خونه اش 😋 بعضی بچه ها گفتن ما شام خوردیم ولی مدیر گفت بهش گفتم دلی گفت نیابید ناراحت میشم خلاصه به شکل هیئتی رفتیم خونه اش اول سخنران کاروان نیم ساعتی سخنرانی کرد و در خصوص حضرت ابولفضل و مقام حضرت مطالبی گفت بعد قرار شد مداحی بکنیم این مسئولیت خطیر به بنده حقیر سپرده شد وقتی مراسم تموم شد صاحب خانه شام رو آورد یه سینی برنج که خورشت آن هم کنارش بود مثل سفره آل زبیر که تو فیلم مختار نشون میداد با تمام مخلفات واقعا مهمانوازی مردم عراق چیز دیگری است یاد جمله اون راننده افتادم که میگفت میرید جیب عربها رو پر کنید ولی آن چیزی که میبینی بر عکس گفته هاست صاحب خانه از اینکه بعضی از دوستان کم می خوردند ناراحت بود و فور میکرد غذای او رو دوس ندارن برای همین همه سعی میکردن به هر شکل شده بخورن صحنه جالبی شده بود مثل سفره آل زبیر همه از یک طرف سینی میخوردن اونم گوشت شتر که لذت رو دو چندان میکرد انشالله قسمتتان بشه بعد مراسم با کلی مهربانی و عزت ما رو بدرقه کرد و رفتیم موکب ادامه دارد... ✍
❣عجب متن قشنگی گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟ گفت به نام من گفتم خدایاچگونه آرام گیرم؟؟؟ گفت به یادمن گفتم خدایاخیلی تنهایم؟؟؟ گفت تنهاترازمن؟ گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟ گفت به جزمن گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم گفت حتی ازمن؟ گفتم خدایاقلبم خالیست گفت پرکن ازعشق من گفتم دست نیازدارم گفت بگیردست من گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟ گفت توکل کن به من گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم گفت نه،نزدیکترین به تو ،من گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟ گفت تلاش و به امیدمن گفتم خدایاچرا اینقدر میگويی من؟؟؟ گفت چون من ازتوهستم وتوازمن.. 💙 💙 @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
👇🏻 در روزگاری زندگی میکنیم که مردمانش به ریشمان میخندند از موفقیتمان ناراحت میشوند به لحظاتمان میکنن و چشم دیدنمان را ندارند جالب اینجاست که هرموقع ما را میبینند دقیقا چند دقیقه قبلش داشتند از خوبی‌های ما میگفتند!👌🏻 @مڪـتـب_حاج_قاســღــم ┄┅┅┅🌷🌷🌷┅┅┅┄ 🆔@maktab_hajgasim 📨 @Fatami_rad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا