🌷 #شهید #مهدی_زین_الدین
تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقهی بالای خانهی ما مینشستند. آفتابنزده از خانه میرفت بیرون. یک روز صدای پایین آمدنش را از پلهها که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم. گفتم: مهدی جان! تو دیگه عیالواری. یک کم بیشتر مواظب خودت باش. گفت: چی کار کنم؟ مسئولیت بچههای مردم گردنمه. گفتم: لااقل توی سنگر فرماندهیات بمون. گفت: اگه فرمانده نیمخیز راه بره، نیروها سینهخیز میرن. اگه بمونه توی سنگرش که بقیه میرن خونههاشون.
🌷 #شهید #مهدی_زین_الدین
یک روز گرم تابستان مهدی همراه با بچههای محل سه تا تیم شده بودند و فوتبال بازی میکردند. تیم مهدی یک گل عقب بود. عرق از سر و روی بچهها میریخت. اُوت آخر بود، چیزی به بازنده شدن تیم نمانده بود. توپ رفت زیر پای مهدی که یک مرتبه صدای مادرش از روی تراس خانه بلند شد: مهدی... آقا مهدی! برای ناهار نون نداریم، برو از سر کوچه نون بگیر برای ظهر. همهی بچهها منتظر بودند مهدی بازی را ادامه بدهد، اما در کمال تعجب، مهدی توپ را به طرف بچهها پاس داد و خودش دوید تا برای مادر نان بخرد!
🌷 #شهید #علی_اکبر_شیرودی
خبرنگاری که از ژاپن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی لبخندی زد. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد ... و ما دست در دست همه ی مظلومان این کره ی خاکی، به جنگ همه ی نامردها و ظالمان می رویم.
به نقل از کتاب #بر_فراز_آسمان
🌷 #شهید #سید_مصطفی_الحسینی
رفته بودیم یکی از باغهای اطراف همدان برای تفریح، صحبت بود و شوخی و .. . خیلی خوش گذشت. شب موقع خواب شد. همه با خستگیای که داشتیم زود خوابمان برد. نیمههای شب بود که من از خواب پریدم. متوجه شدم صدای خیلی ضعیفی از بیرون اتاق میآید. گوشهایم را تیز کردم. یکی با آه و نالهی ضعیفی میگفت: الهی العفو ... الهی العفو ... با خودم گفتم: این دیگر کیست؟! عجب حال و حوصلهای دارد. خواب شیرین را رها کرده و نماز میخواند؟ ساعتم را نگاه کردم. هنوز خیلی تا اذان مانده بود. بلند شدم تا ببینم این آدم عاشق، کیست. البته کسی غیر از او نمیتوانست باشد. خودش بود؛ آقا سید مصطفی!
به نقل از کتاب #سفیر_بیداری
#شهدا | خداوند گاهی با غضب و گاهی با رحمت خود، ما را امتحان مینمايد. امروز، وسيلهی امتحان ما جنگ و بسيج است.
#شهید #نادر_مهدوی
🌷 #شهید #هسته_ای #داریوش_رضایی_نژاد
با اینکه همیشه شاگرد اول مدرسه بود، اما فعالترین دانشآموز هم بود. در جشنها از تزیینات بگیرید تا قرائت قرآن و اجرای سرود و سخنرانی، همه با او بود. برای همکلاسیهایش سوال شده بود که پس این داریوش کِی درس میخواند! در قرائت قرآن آنقدر پیشرفت کرد که گاهی اوقات قرائت قرآن و مُکبری نماز جمعه را به او واگذار میکردند
به نقل از کتاب #شهید_علم
🌱 #شهید_پروری
#شهید #سید_داوود_علوی
مادر شهید:
من در تربیت بچههایم خیلی سعی و تلاش میکردم، یادم هست همیشه با وضو به همهی فرزندانم شیر میدادم. خانهی ما و پدربزرگ سید داوود همیشه مجالس روضه برگزار میشد و این بچهها در آغوش ما هنگام گریه بر امام حسین (ع) پرورش یافته و تربیت آنها از فرهنگ امام حسین (ع) گرفته شده است.
به نقل از کتاب #بهجت_لشکر_حجت_لشکر
🌷 #شهید #سید_حسین_صادقیان
فرازی از وصیتنامه:
امیدوارم که با رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی آن آمریکای جهانخوار و صدام مزدور و اسرائیل غاصب را نابود کرده و آن کودکان معصوم فلسطینی را که اسیر آن قوم یهودند آزاد سازید.
🌷 #شهید #علی_اکبر_شیرودی
اکبر تعریف می کرد: این اواخر یک بار آمدم پایگاه و دیدم آشپز پادگان خیلی ولخرجی کرده! دو جور غذا تهیه کرده بود. چلومرغ و چلوقیمه، مرغ برای خلبان ها و قیمه برای سرباز ها. وقتی فهمیدم، ناراحت شدم و گفتم: حالا که دوجور غذا درست کردی مرغ را بگذار برای سربازها و قیمه برای خلبان ها. تا یاد بگیری بین بندگان خدا فرق نگذاری. خدا همه را یک جور آفریده.
به نقل از همسر شهید، کتاب #بر_فراز_آسمان
#تربیتی
#سیره_شهدا
《سبک زندگی شهدایی》
⭕️ابلاغیه سرلشکر #شهید مهدی باکری به فرماندهان زیر دستش!
♦️ بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد، در داشتن مواد غذایی، چادر و پتو فرقی با بقیه نداشته باشید.
#مهدی_باکری
#تربیتی
#تشکیلات
طرح تربیتی نوجوانان پیشران
@nojavanane_pishran
┄┄┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄┄┄
پایگاه بسیج امیرالمومنین علیه السلام
@basij_amiralmomenin
🌷 #شهید #سید_مصطفی_الحسینی
گاهی اوقات مراسم دعای ندبه و کمیل و ... در منزل ما برگزار میشد. بچهها تک تک میآمدند که مشکل پیش نیاید. یک بار من پذیرایی آماده کردم و گفتم: دعا خواندند و خسته شدهاند، بخورند جان بگیرند. آمد و گفت: مادر جان، دستت درد نکند، اما خیلی تشریفاتی نکن. ممکن است بعضی از بچهها وقتی برای مراسم میرویم منزلشان توانایی پذیرایی نداشته باشند و اسباب خجالت آنها شود.
به نقل از کتاب #سفیر_بیداری
طرح تربیتی نوجوانان پیشران
@nojavanane_pishran
┄┄┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄┄┄
پایگاه بسیج امیرالمومنین علیه السلام
@basij_amiralmomenin
🌷 #شهید #مهدی_زین_الدین
امام باید عقب بکشد..!
در مقطعی، به علت فشار کار و بعضی از مسائل، حسابی خسته شده و بریده بودم و میخواستم برگردم. قبل از اینکه بروم، رفتم سراغ آقا مهدی زینالدین، و گفتم: من دیگه آدمی نیستم که بتونم بمونم، و طاقتم طاق شده. چیز زیادی به من نگفت. گفت: ببین... اگر ما بخواهیم عقب بکشیم، اولین کسی که باید عقب بکشه، امامه. ما اگه برای خدا داریم کار میکنیم، باید بمونیم و مقاومت کنیم و در برابر همهی تهمتهایی که به ما میزنند، صبر و به خدا توکل کنیم.
همین صحبت کوتاهی که کرد، آب سردی بود بر وجود آتشین من، و با این چند جمله آرام شدم.
به نقل از کتاب #از_همه_عذر_میخواهم