#حتما_بخوانید
🍃 پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد.
او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.
پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.
آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را سرزنش میکردند پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی میکرد. پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست میکنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید .!.
یادمان بماند که:
"زمین گرد است..."
◍•●❥〰️💗〰️•●❥◍
@nokatezendegy
◍•●❥〰️💗〰️•●❥◍
#حتما_بخوانید
مرد #نگاهش به صفحه ی تلویزیون که از #ماهواره پخش میشد بود ...
ناگهان یک زن #هات و #خوش_اندام در میان #تبلیغات سردرآورد ...
پوستی #صاف
اندام #س.ک.سی
خلاصه یک زن #رویایی
آن طرف قسمت #آشپزخانه ...
زنی #ساده ...
با اندامی #معمولی و کمی #چاق ...
در حال #آشپزی و پخت کیک مورد علاقه #همسرش ...
مرد زیر چشمی به آن زن و #همسر خودش نگاه میکند ...
زن با #چای به طرف همسرش #خنده وار می آید ...
مرد سرصحبت و #شوخی را باز میکند ...
خانوم ببین ... #یاد بگیر ... یکم کم کن اون وزنتو شدی #هایده و یک #قهقهه مضحک ...
زن از #درون میپاشد ولی #لبخندش را حفظ میکند ...
از طرفی #کودک فریاد میزند : مامان گشنمه ...
مرد هم میگوید: اون #لباسم چروکه و در بهترین حالت میگوید لطفا برایم #اتو کن ...
و زن این #مقایسه همسرش را در #پستوی ذهنش قایم میکند ...
و بغضی به #بغض هایش اضافه میشود ...
و هیچ #جرمی از قاتل احساس بودن همسر نیست ...
و این حرف کوچک در حالت خوش بینی باعث #طلاق عاطفی میشود و ...
بگذریم...
#مواظب حرفهایمان باشیم ...
@nokatezendegy