.
8⃣حضرت رسول اکرم(ص) وصایای خود را با #امام_علی_علیه_السلام در میان می گذارد!👇
✅شیخ مفید می نویسد :
امام علی(ع) در محضر رسول اکرم(ص) بود که، حضرت(ص) رو كردند به امام على(ع) و فرمودند :
📋《يَا أَخِي تَقْبَلُ وَصِيَّتِي وَ تُنْجِزُ عِدَتِي وَ تَقْضِي عَنِّي دَيْنِي وَ تَقُومُ بِأَمْرِ أَهْلِي مِنْ بَعْدِي؟》
♦️اى برادر! آيا تو مى پذيرى که به وصيت من و وعدههاى من وفا كنى و دين مرا ادا كنى؟ آيا پس از من به كار خاندان من رسيدگى خواهى كرد؟
امیرالمومنین(ع) عرض كرد : بلى اى رسول خدا(ص)!
سپس حضرت(ص) فرمود :
📋《اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَضَمَّهُ إِلَيْهِ ثُمَّ نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ يَدِهِ》
♦️پس نزديك من بيا و امام(ع) پيش رفت و حضرت(ص) او را به خود چسبانید و انگشترى خويش را از دستش بيرون آورد و فرمود :
📋《 هَذَا فَضَعْهُ فِي يَدِكَ وَ دَعَا بِسَيْفِهِ وَ دِرْعِهِ وَ جَمِيعِ لاَمَتِهِ فَدَفَعَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ اِلْتَمَسَ عِصَابَةً كَانَ يَشُدُّهَا عَلَى بَطْنِهِ إِذَا لَبِسَ سِلاَحَهُ وَ خَرَجَ إِلَى اَلْحَرْبِ فَجِيءَ بِهَا إِلَيْهِ فَدَفَعَهَا إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع)》
♦️اين را بگير و به دست خود كن.
سپس شمشير و زره و همۀ لباس جنگ خود را خواسته و به او داد و دستمالى را كه هنگام جنگ به شكم خود مىبست، آن را نيز خواسته و وقتی آن را آوردند به أمير المؤمنين(ع) داد و به او فرمود :
📋《اِمْضِ عَلَى اِسْمِ اَللَّهِ إِلَى مَنْزِلِكَ》
♦️با نام خدا به خانۀ خويش باز گرد.(۱)
#حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰
.
9⃣حضرت رسول اکرم(ص) بار دیگر #امام_علی_علیه_السلام را به بالین خود فرا می خواند!👇
✅شیخ مفید می نویسد :
فردای آن روز، ملاقات با رسول اکرم(ص) ممنوع شد و كسى را به بالین ایشان راه نمی دادند و حال ایشان نیز مدام رو به وخامت بود.
از آنجایی که؛
📋《كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع) لاَ يُفَارِقُهُ إِلاَّ لِضَرُورَةٍ》
♦️اميرالمؤمنين(ع) هيچ گاه از آن حضرت(ص) دور نمی شدند مگر براى كار ضرورى؛ روزی رسول اکرم(ص) که در بستر بیماری بودند، بیدار شدند و دیدند که علی(ع) در کنار ایشان نیست، در حالى كه زنان آن حضرت(ص) اطراف ایشان را گرفته بودند.
حضرت(ص) در این هنگام فرمودند :
📋《اُدْعُوا لِي أَخِي وَ صَاحِبِي》
♦️برادر و ياور مرا به پيش من فرا بخوانید.
سپس از شدت ضعف از حال رفتند.
در این هنگام؛ باز «عایشه» و «حفصه» پدران خود را مقدم کردند.
عایشه گفت :
📋《اُدْعُوا لَهُ أَبَابَكْرٍ!》
♦️ابوبكر را نزدش بیاوريد!
📋《فَدُعِيَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَعَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَلَمَّا فَتَحَ عَيْنَهُ نَظَرَ إِلَيْهِ وَ أَعْرَضَ عَنْهُ بِوَجْهِهِ فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ إِلَيَّ حَاجَةٌ لَأَفْضَى بِهَا إِلَيَّ》
♦️پس ابوبكر را فرا خواندند و او بالاى سر حضرت(ص) نشست.
همين كه حضرت(ص) چشم باز كرد و او را ديد، صورت مبارک خود را از او بگردانيد.
ابوبكر نیز برخاست و گفت : اگر ایشان با من كارى داشت، به من می فرمود.
وقتی ابوبكر بيرون رفت، حضرت(ص) دوباره آن سخن را تكرار كرد و فرمود :
📋《اُدْعُوا لِي أَخِي وَ صَاحِبِي》
♦️برادر و ياور مرا به پيش من فرا بخوانید.
حفصه گفت :
📋《اُدْعُوا لَهُ عُمَرَ!》
♦️عمر را نزدش بیاوريد!
📋《فَدُعِيَ فَلَمَّا حَضَرَ رَآهُ اَلنَّبِيُّ(ص) فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَانْصَرَفَ》
♦️عمر را نیز فرا خواندند و وقتی آمد رسول اکرم(ص) او را ديد و از او رو بگردانيد و او نيز مانند ابوبکر رفت.
سپس حضرت(ص) برای سومین بار فرمود :
📋《اُدْعُوا لِي أَخِي وَ صَاحِبِي》
♦️برادر و ياور مرا به پيش من فرا بخوانید.
سپس ام سلمه گفت :
📋《اُدْعُوا لَهُ عَلِيّاً(ع) فَإِنَّهُ لاَ يُرِيدُ غَيْرَهُ》
♦️علی(ع) را نزد او فرا بخوانید و حضرت(ص) غیر او کسی را نمی طلبد.
📋《فَدُعِيَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع) فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ أَوْمَأَ إِلَيْهِ فَأَكَبَّ عَلَيْهِ فَنَاجَاهُ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) طَوِيلاً ثُمَّ قَامَ فَجَلَسَ نَاحِيَةً حَتَّى أَغْفَى رَسُولُ اَللَّهِ(ص)》
♦️پس علی(ع) را خواستند و ایشان نیز آمدند و وقتی نزديك حضرت(ص) شدند، با اشاره ی رسول اکرم(ص)، امام على(ع) خود را روى سينۀ مبارک حضرت(ص) انداخت.
سپس رسول خدا(ص) زمانى دراز با امام على(ع) در گوشى سخنها گفتند.
سپس علی(ع) برخاست و به كنارى نشست، تا اينكه رسول اکرم(ص) را خواب ربود و وقتی ایشان خواب رفتند، امام على(ع) از حجرۀ آن حضرت(ص) بيرون رفت و مردم به او گفتند :
📋《مَا اَلَّذِي أَوْعَزَ إِلَيْكَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ؟》
♦️اى اباالحسن(ع)! رسول اکرم(ص) چه چيزی را به تو خصوصی گفت؟
امام(ع) فرمود :
📋《عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ وَ وَصَّانِي بِمَا أَنَا قَائِمٌ بِهِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ》
♦️حضرت(ص) هزار در از علم را به من آموخت كه هر درى از آن هزار در را بر من گشود و بچيزى مرا وصيت كرد كه ان شاء اللّٰه تعالى بدان اقدام خواهم نمود.(۱)
#حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۱
.
.
🔟حضرت رسول اکرم(ص) با #امام_علی_علیه_السلام اتمام حجت می کند!👇
✅امام صادق(علیه السلام) درطی روایتی می فرماید :
وقتی امر رسالت بر رسول اکرم(ص) نازل شد، وصیّت نیز به صورت کتابِ نوشته شده، فرود آمد و جبرئیل(ع) آن را همراه دیگر امناء خدای متعال از فرشتگان، فرود آوردند وجبرئیل امین عرض کرد :
ای محمّد(ص)! دستور فرما همه از نزد تو بیرون روند، مگر وصیّ تو، تا آن را از تو بگیرد و ما شاهد باشیم که آن را به علی(ع) دادی و ضامن آن گردیم.
پس رسول اکرم(ص) دستور داد به جز علی(ع) همه از خانه خارج شوند و فاطمه(س) نیز ما بین پرده و در قرار داشت.
در این هنگام جبرئیل امین عرض کرد : ای محمّد(ص)! پروردگارت تو را سلام میدهد و میفرماید : این، کتابی است که با تو پیمان بسته و شرط کرده بودم و خود، بر توشاهد بودم و فرشتگان من نیز گواهان تو بر آن بودند و گواهی خودم به تنهایی کافی است.
پس جبرئیل کتاب را به رسول اکرم(ص) داد و سفارش کرد که این را به امام علی(ع) بدهد.
پس جبرائیل خطاب به رسول اکرم(ص) گفت : آن را بخوان!
و حضرت(ص) آن را حرف به حرف، خواند وسپس خطاب به امام علی(ع) فرمود :
📋《یَا عَلِیُّ! أَخَذْتَ وَصِیَّتِی وَ عَرَفْتَهَا وَ ضَمِنْتَ لِلَّهِ وَ لِیَ الْوَفَاءَ بِمَا فِیهَا؟》
♦️ای علی(ع)! آیا وصیّت مرا گرفتی و آن را شناختی و وفا به آنچه درآن است را، در پیشگاه خدای متعال و من، ضامن شدی؟
امام علی(ع) فرمود :
📋《نَعَمْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی عَلَیَّ ضَمَانُهَا وَ عَلَى اللَّهِ عَوْنِی وَ تَوْفِیقِی عَلَى أَدَائِهَا》
♦️آری، پدر و مادرم فدای تو باد.
بر من باد ضمانت آن و خدای متعال توفیق به وفای به آن را عنایت کند و مرا نسبت به انجام آن، یاری فرماید.
سپس رسول اکرم(ص) در ادامه فرمود :
📋《یَا عَلِیُّ(ع)! تَفِی بِمَا فِیهَا مِنْ مُوَالاهِ مَنْ وَالَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَهِ وَ الْعَدَاوَهِ لِمَنْ عَادَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَهِ مِنْهُمْ عَلَى الصَّبْرِ مِنْکَ وَ عَلَى کَظْمِ الْغَیْظِ وَ عَلَى ذَهَابِ حَقِّی وغَصْبِ خُمُسِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ؟》
♦️ای علی(ع)! وفا کن به آنچه در آن است از دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و رسول خدا(ص) و دوری گزیدن از آنان با صبر وپایداری و فرو نشاندن غیظ خود دربرابر پایمان شدن حقّت و غصبِ خُمست و هتک حرمتت!
امام علی(ع) در جواب فرمودند : باشد یا رسول الله(ص)!
امیرالمومنین(ع) می فرماید :
همانا شنیدم که جبرئیل امین به رسول اکرم(ص) میگفت :
📋《یَا مُحَمَّدُ(ص)! عَرِّفْهُ أَنَّهُ یُنْتَهَکُ الْحُرْمَهُ وَ هِیَ حُرْمَهُ اللَّهِ وَ حُرْمَهُ رَسُولِ الله(ص) وَعَلَى أَنْ تُخْضَبَ لِحْیَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِیطٍ》
♦️ای محمّد(ص)! به علی(ع) بیان کن که حُرمت او، هتک خواهد شد در حالی که حرمت وی، حرمت خدا و رسول خدا(ص) است واینکه محاسنش به خون تازه سرش خضاب می شود.
که امام علی(ع) در ادامه می فرماید :
📋《فَصَعِقْتُ حِینَ فَهِمْتُ الْکَلِمَهَ مِنَ الْأَمِینِ جَبْرَئِیلَ سَقَطْتُ عَلَى وَجْهِی》
♦️وقتی این سخن را از جبرئیل امین شنیدم، فریادی زدم و به صورت افتادم.
وگفتم :
📋《نَعَمْ قَبِلْتُ وَ رَضِیتُ وَ إِنِ انْتَهَکَتِ الْحُرْمَهُ وَ عُطِّلَتِ السُّنَنُ وَ مُزِّقَ الْکِتَابُ وَ هُدِّمَتِ الْکَعْبَهُ وَ خُضِبَتْ لِحْیَتِی مِنْ رَأْسِی بِدَمٍ عَبِیطٍ صَابِراً مُحْتَسِباً أَبَداً حَتَّى أَقْدَمَ عَلَیْکَ》
♦آری! قبول کردم و راضی هستم، اگر چه هتک حرمتم شود وسنّتها، تعطیل گردد وکتاب خدا، پاره پاره شود و کعبه، ویران گردد و محاسنم از خون تازه سرم، خضاب شود و برای خدا، صبر خواهم نمود تا بر شما، وارد شوم.
سپس آن وصیّت با چند مُهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود و ساخته ی دست بشر نبود،مُهر شد و به امام علی(ع) تحویل داده شد.(۱)
#حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
📚منبع :
۱)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۲۸۲
.
.
1⃣1⃣آخرین وصایا و سفارشات حضرت رسول اکرم(ص) به #امام_علی_علیه_السلام!👇
✅شیخ مفید در ادامه می نویسد :
حال جسمانی رسول اکرم(ص) رو به وخامت شدید بود.
همين كه وقت خروح روح از بدن مباركش نزدیک شد، به امام علی(ع) فرمود :
📋《ضَعْ رَأْسِي يَا عَلِيُّ(ع) فِي حَجْرِكَ فَقَدْ جَاءَ أَمْرُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا فَاضَتْ نَفْسِي فَتَنَاوَلْهَا بِيَدِكَ وَ اِمْسَحْ بِهَا وَجْهَكَ ثُمَّ وَجِّهْنِي إِلَى اَلْقِبْلَةِ وَ تَوَلَّ أَمْرِي وَ صَلِّ عَلَيَّ أَوَّلَ اَلنَّاسِ وَ لاَ تُفَارِقْنِي حَتَّى تُوَارِيَنِي فِي رَمْسِي وَ اِسْتَعِنْ بِاللَّهِ تَعَالَى》
♦️على(ع) جان! سر مرا در دامن خود بگير زيرا كه امر الهى رسيد و وقتی جان من بيرون رفت، آن را با دست خود بگير و به روى خود بكش آنگاه مرا رو به قبله كن و كار(غسل و كفن) مرا خودت انجام بده و تو پيش از همۀ مردم بر من نماز بخوان و از من جدا مشو تا آنگاه كه مرا در قبر قرار دهى و در همه حال استعانت از خداى بجوى.
پس امیر المومنین(ع) نیز چنین کرد.
📋《فَأَخَذَ عَلِيٌّ(ع) رَأْسَهُ فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَأُغْمِيَ عَلَيْهِ فَأَكَبَّتْ فَاطِمَةُ(س) تَنْظُرُ فِي وَجْهِهِ وَ تَنْدُبُهُ وَ تَبْكِي》
♦️امام على(ع) سر مبارک ایشان را در دامن خود گرفت و آن حضرت(ص) از هوش رفت.
سپس فاطمه(س) پيش آمد و خود را بر او افكند و نگاه به روى آن حضرت(ع) مي كرد و نوحه و گريه مي كرد و اين (شعر را كه ابو طالب در بارۀ آن حضرت گفته بود) می خواند و می گفت :
📋《وَ أَبْيَضُ يُسْتَسْقَى اَلْغَمَامُ بِوَجْهِهِ،
ثِمَالُ اَلْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِل》
♦️سفيد روئى كه مردم به بركت روى او طلب باران مي كنند و فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان بود.
پس رسول اکرم(ص) چشمان مبارك را باز كرده و با صدای ضعيفى فرمود :
📋《يَا بُنَيَّةِ! هَذَا قَوْلُ عَمِّكِ أَبِي طَالِبٍ(ع) لاَ تَقُولِيهِ وَ لَكِنْ قُولِي «وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلىٰ أَعْقٰابِكُمْ» فَبَكَتْ طَوِيلاً فَأَوْمَأَ إِلَيْهَا بِالدُّنُوِّ مِنْهُ فَدَنَتْ مِنْهُ فَأَسَرَّ إِلَيْهَا شَيْئاً تَهَلَّلَ لَهُ وَجْهُهَا》
♦️اى دختركم! اين گفتار عمويت ابو طالب است آن را مگو.
ولى بگو : و نيست محمد(ص) مگر پيغمبرى كه بگذشته است پيش از او پيمبرانى پس اگر بميرد يا كشته شود باز گرديد بر اعقاب خود.(آل عمران۱۴۴)
حضرت فاطمه(س) بسيار گريست.
پس آن حضرت(ص) به او اشاره كرد كه نزديك شود و فاطمه(س) نزديك شد و حضرت(ص) آهسته چيزى به او فرمود كه رويش بدان سخن از هم شكفته شد، سپس جان از تن شريفش گرفته شد و از دنيا رفت.
📋《ثُمَّ قَضَى وَ يَدُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع) اَلْيُمْنَى تَحْتَ حَنَكِهِ فَفَاضَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَرَفَعَهَا إِلَى وَجْهِهِ فَمَسَحَهُ بِهَا ثُمَّ وَجَّهَهُ وَ غَمَّضَهُ وَ مَدَّ عَلَيْهِ إِزَارَهُ وَ اِشْتَغَلَ بِالنَّظَرِ فِي أَمْرِهِ》
♦️و در آن حال، دست راست أمير المؤمنين(ع) زير چانۀ آن حضرت(ص) بود و جان او در دست امام على(ع) قرار گرفت.
و او نيز بر طبق وصيت پيغمبر(ص) آن را بر روى خود كشيد.
سپس آن حضرت(ع) را رو به قبله خوابانيد و چشمان مباركش را بست و جامه بر بدن او كشيد و سرگرم كار غسل و كفن ایشان شد.(۱)
امیرالمؤمنین(ع)، در یکى از خطبههاى خود به این مطلب تصریح کرده و مىفرماید :
📋《وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَه وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی》
♦️حضرت رسول خدا(ص) در حالى که سرش بر سینه ام قرار داشت، قبض روح شد، نفس او در دستم روان گشت و سپس آن را به چهره کشیدم و من عهده دار غسل او بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مى کردند.(۲)
#حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷
۲)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۳۷۹
.
2⃣1⃣رسول اکرم(ص) با دختر خود در لحظات آخر عمر، این چنین نجوا می کند!👇
✅عایشه می گوید :
📋《دَعَا رَسُولُ اللهِ(ص) ابْنَتَهُ فاطِمَهَ(س) فَسارَّها، فَبَکَتْ، ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَتْ، فَسَأَلْتُها عَنْ ذلِکَ!》
♦️هنگامى که رسول خدا(ص) مریض شد، رسول خدا(ص) در ساعات آخر عمرش حضرت فاطمه(س) را به حضورش فراخواند و لحظاتی به نجوا و صحبت محرمانه پرداخت، من از دور دیدم که فاطمه(س) نخست گریه کرد و سپس خندید.
دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت.
فاطمه(علیها السلام) گریه کرد، مجدّداً رسول خدا با او نجوا کرد، فاطمه(ع) خندید.
من از این کار تعجب کرده و از دختر پیامبر(س) پرسیدم:ای فاطمه(س)! با پیامبر خدا(ص) چه صحبتی کردید که اول گریه کردی و سپس خندیدی؟
او از فاش کردن موضوع مذاکره خودداری کرد، ولی پس از رحلت پیامبر خدا(ص) چون از وی دوباره خواستم که آن را بگوید، فرمود :
📋《أَمّا حَینَ بَکَیتُ فَإِنَّهُ أَخْبَرَنى أَنَّهُ مَیتٌ، فَبَکَیتُ، ثُمَّ أَخْبَرَنى أَنِّى أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقًا بِهِ فَضَحِکْتُ!》
♦️پدرم در مرحله نخست، از رحلت خود به من خبر داد و لذا گریه کردم، ولی سپس به من فرمود : اولین کسی که از خانواده ام به من ملحق می شود، تو هستی و لذا خنده نمودم.(۱)
#حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
📚منبع :
۱)امالی شیخ طوسی، ص۴۰۰
.
سپس فرمود:
📋《يَابْنَ اَبي قُحافَةَ! اَفي كِتابِ اللَّهِ اَن تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً》
♦️ای پسر ابی قحافه! آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟
همانا یک سخن دروغ را نسبت دادی!
(اشاره به حدیث جعلی)
و باز فرمود:چگونه است كه هرگاه تو درگذشتى، فرزندانت از تو ارث مى برند، اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمى بريم؟
بعد به آياتى چون آیه «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ دَاوُدَ»(۵) اشاره کرد، که در آن ها از ارث پيامبران ياد شده، اشاره كرد.
و ادعاى او را مخالف با آيات صريح قرآن دانست.
سپس فرمود:آيا كسى نيست ما را يارى كند؟
شما بر حكومت خدا و رسول اکرم(ص)حمله برده ايد و بدون هيچ دليلى و حجتى آن را از خاندان رسول اکرم(ص) به خاندان ديگرى برده ايد.
به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا باز مى گردند.
سپس اميرالمؤمنين(ع) به حضرت فاطمه(س) فرمود:
بازگرد تا خداوند بين ما حكم كند و هم او بهترين حكم كنندگان است.
حضرت فاطمه(س) به حال غضب برخاست و فرمود:
📋《اَللَّهُمَّ! إِنَّهُمَا ظَلَمَا اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ(ص) نَبِيِّكَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا ثُمَّ خَرَجَتْ》
♦️خدایا! اين دو به حق دختر پيامبرت(ص) ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما.
سپس حضرت فاطمه(س)محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد.(۶)
👤ابن ابى الحديد معتزلی می نویسد :
از استادم علی بن فارقی پرسیدم :
آيا فاطمه(س) در ادعاى خود (درباره بازپس گيرى فدك) راستگو بوده است؟
ابن فارقی جواب داد : بلى!
گفتم : خليفه مىدانست كه او زنى راستگو است؟
ابن فارقی گفت : بلى!
گفتم : چرا خليفه حق مسلم او را در اختيارش نگذاشت؟
استاد تبسمى کرد و با کلام لطیف و زیبا و طنزگونه اى، در حالى که هرگز عادت به شوخى نداشت، گفت :
📋《لَوْ اَعْطاها الْیَوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجایَتْ اِلَیْهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَهَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یُمْکِنُهُ الاِعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَهُ بِشَیْ لاِنَّهُ یَکُونُ قَدْ اَسْجَلَ عَلى نَفْسِهِ بِاَنَّها صادِقَهٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیْرِ حاجَه اِلى بَیِّنَه!》
♦️اگر ابوبکر آن روز فدک را به مجرد ادعاى حضرت فاطمه(س) به او مى داد، فردا مجدد زهرا(س) به سراغش مى آمد و ادعاى خلافت براى همسرش مى کرد!
و وى را از مقامش کنار مى زد و او هیچ گونه عذر و دفاعى از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که حضرت فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست مى گوید، و نیازى به بیّنه و گواه ندارد.
سپس ابن ابى الحدید مى گوید :
این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.(۷)
#روز_شمار_فاطمیه
📚منابع:
۱)معجم البلدان حموی، ج۴، ص۲۳۸
۲)تاریخ طبری، ج۲، ص۳۰۳
۳)سوره روم، آیه ۳۸
۴)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳
۵)سوره نمل، آیه ۱۶
۶)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۰۲
۷)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۸۴
۲
0⃣3⃣ #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها در کنار امام علی(ع) از مردم مدینه طلب یاری کرد :👇
1⃣ملاقات عمومی :
👤شیخ مفید می نویسد :
📋《حَمَلَهَا عَلِيٌّ عَلَى أَتَانٍ عَلَيْهِ كِسَاءٌ لَهُ خَمْلٌ فَدَارَ بِهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فِي بُيُوتِ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ اَلْحَسَنِ(ع) وَ اَلْحُسَيْنِ(ع) مَعَهَا》
♦️امام علی(ع) حضرت فاطمه(س) را بر مرکبی سوار می کرد و چهل روز آن حضرت(س) را بر در خانه مهاجران و انصار می برد.
حتی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نیز همراهش بودند.
حضرت فاطمه(س) خطاب به آنان می فرمود :
📋《يَا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ اُنْصُرُوا اَللَّهَ فَإِنِّي اِبْنَةُ نَبِيِّكُمْ وَ قَدْ بَايَعْتُمْ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) يَوْمَ بَايَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَ ذَرَارِيَّكُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اَللَّهِ(ص) بِبَيْعَتِكُمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لاَ أَجَابَهَا وَ لاَ نَصَرَهَا》
♦️ای مهاجران و ای انصار! خدا را یاری کنید.
من دختر پیامبر شما هستم. شما در روزی که با رسول خدا(ص) بیعت کردید، متهعد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ می کنید او و فرزندانش را نیز محافظت کنید.
پس حال به بیعتتان با رسول خدا عمل نمایید.
اما هیچ کدام از آنان او را یاری نکرد و پاسخ او را نداد و یاری اش نکرد.(۱)
2⃣ملاقات خصوصی :
حضرت فاطمه(س) برای در خواست یاری نزد معاذ بن جبل رفت.
حضرت(س) به او فرمود :
📋《يَا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ! إِنِّي قَدْ جِئْتُكَ مُسْتَنْصِرَةً وَ قَدْ بَايَعْتَ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) عَلَى أَنْ تَنْصُرْهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ وَ تَمْنَعَهُ مِمَّا تَمْنَعُ مِنْهُ نَفْسَكَ وَ ذُرِّيَّتَكَ وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ قَدْ غَصَبَنِي عَلَيَّ فَدَكَ وَ أَخْرَجَ وَكِيلِي مِنْهَا》
♦️ای معاذ بن جبل! من نزد تو آمدم و طلب یاری دارم تا به آنچه با رسول خدا(ص) بیعت کردی، ذریه اش را یاری نمایی! و آنچه از خود و فرزندانت دفع می کنی از آنان نیز دفع کنی!
اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نماینده مرا از آن اخراج نموده است.
معاذ گفت :
📋《فَمَعِي غَيْرِي؟》
♦️آیا غیر از من کسی هست؟
حضرت(س) فرمود :
📋《لاَ! مَا أَجَابَنِي أَحَدٌ!》
♦️نه! کسی مرا اجابت نکرد.
معاذ گفت :
📋《فَأَيْنَ أَبْلُغُ أَنَا مِنْ نُصْرَتِكَ؟ مَا يَبْلُغُ مِنْ نُصْرَتِي أَنَا وَحْدِي!》
♦️من کجا توان یاری شما را دارم؟ من به تنهایی نمی توانم شما را یاری بدهم!
حضرت(س) فرمود :
📋《وَ اَللَّهِ لاَ أُكَلِّمُكَ كَلِمَةً حَتَّى أَجْتَمِعَ أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) ثُمَّ اِنْصَرَفَتْ》
♦️به خدا قسم! کلمه ای با تو حرف نمی زنم تا من و تو نزد رسول اکرم(ص) جمع شویم.
سپس حضرت فاطمه(س) از نزد معاذ رفت.(۲)
#روز_شمار_فاطمیه
📚منابع :
۱_۲)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳
۴