.
#استاد_حیدرزاده 🎤
#متن_روضه #فاطمیه
حالا که نام مادر رو بردم ، بزار از این نام نگذرم ، همون مادری که دست به دیوار میگرفت راه میرفت ،آدم تا میگه مادر، فکر میکنه یه خانم پنجاه ساله ، شصت ساله، هفتاد ساله است ، نه بابا این مادر 18سالشه! این مادرپسر بزرگش 9 ساله بود ، دختر بزرگش پنج 5 ساله بود ، هی هی ...
مگر زِ اهلِ مدینه چه دیدی ، ای مادر
که دل ز عمر عزیزت بریدی، ای مادر
ای ی ی ... خدا نفَس بهت داده ناله بزنی ، گریه که میکنی ناله هم بزن ، امام زمان (عج) ناله زدن رو دوست داره ، بزار بنویسند تو مجلس ما ناله میزد وگریه میکرد ، ای ی ای ای ای ... جانم ، کاری کرد این مادر با دل امیرالمومنین (ع) اونقدر جا گرفت تو دل امیرالمومنین (ع) تو مسجد نشسته بود ، یه مرتبه دید بچه ها دارن می دون گریه میکنن ، صدا میزنن بابا بابا بابا ... بابا زود بیا، بی مادر شدیم بابا ، تا این خبر رو به بابا دادن ، دیدن بابا خورد زمین ! ای ی ی ای ای ...جانم (علی 4 )
من که یکباره در از قلعه ی خیبر کندم
داغ زهرای جوان از نفس انداخت مرا
ای ی ی ای ای ... به به ، خجالت نکش ، توگریه کردن بی حیایی کن ، ناله بزن ، بزار وقتی فردای قیامت ، فیلم این مسجد رو برات میزارن ، روضه حضرت زهرا( سلام الله علیها) به بی بی بگی : بی بی اونی که داره داد میزنه منم ، بزار بین همه ، صدای تو رو بشناسه بی بی ، ای مادر ... به به ، باریک الله ، قربون این ناله هاتون ، حواله بود امشب ، نمیدونم بابا رو چجوری تاخونه بردند ؟ بچه ها کمک بابا کردند
این سخن وِردِ زبانها افتاد
دیدی آخِر علی از پا افتاد؟
ای ی ی آی آی ...کَننده ی درب خیبر دیگه زانوهاش گیر نداشت ! هی می نشست و بلند میشد ، تا رسید تو خونه ، الهی هیچ بابایی روزِ علی رو نبینه ، دید روصورت زهرا افتادن ، زینب یه گوشه ای سربه دیوار گذاشته ، ام کلثوم سر رو زانو گذاشته ، اومد نشست بالین زهرا ، سرِ زهرا رو رو زانوش گذاشت ، مادر داری خدا مادرت رو برات نگه داره ، الهی دخترِ خردسال بی مادر نشه ، الهی هیچ خونه ای بی مادر نباشه ...
جانم ، یا زهرا
سرِ بی بی رو رو زانوش گذاشت ، یافاطمه ... بی بی جواب نمیده ، یازهرا .. بی بی جواب نمیده ، یا بنت رسول الله .. دید جواب نمیده ، فاطمه جان ، توکه راه نمیتونستی بری ، اما علی رو میدیدی قیام میکردی ..
فاطمه جان
نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت
که گفته پیش علی این همه قیام کنی؟
فاطمه جان ، علی بالای سرت نشسته، هرچی صدات میزنه جواب نمیدی ، اما یه جمله گفت ، اهل دل میگن بی بی از دنیا رفته بود اما خدا به خاطر نجات جان امیر المومنین ، دوباره فاطمه رو برگردوند ، من تعبیرناقصم اینه ، میگن امیرالمومنین التماس میکرد فاطمه جان جواب علی رو بده ، ها داری برای مظلومیت علی گریه میکنی؟ باریگ الله ، یه جمله گفت در فاطمه اثر کرد، فرمود : فاطمه جان من پسر عمت علیم ، آی آی آی ی ی ، تا این جمله رو گفت ، بی بی چشماش رو باز کرد ، با امیرالمؤمنین سخن گفت ،حالا دیگه وقتشه، اشکت جاری شد ببرمت کربلا...
.👇