eitaa logo
نکته های دلنشین
253 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
7 فایل
مطالب کانال نکته های دلنشین : احادیث ، کلیپ های سخنرانی ، نکته های مهم زندگی و کاربردی و هشدارها...
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 دروغ مصلحت آمیز، به ز راست فتنه انگیز در یکی از جنگها، عده ای را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکی از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگی ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد که گفته اند: (هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.) شاه از وزیران حاضر پرسید: این اسیر چه می گوید؟ یکی از وزیران پاک نهاد گفت: این آیه را می خواند: «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس» پرهیزکاران آنان هستند که هنگام خشم ، خشم خود را فرو برند و لغزش مردم را عفو کنند و آنها را ببخشند. (آل عمران / 134) شاه با شنیدن این آیه، به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید، ولی یکی از وزیرانی که مخالف او بود و سرشتی ناپاک داشت نزد شاه گفت: نباید دولتمردانی چون ما سخن دروغ بگویند. آن اسیر به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگویی گرفت. شاه از سخن آن وزیر زشت خوی خشمگین شد و گفت: دروغ آن وزیر برای من پسندیده تر از راستگویی تو بود، زیرا دروغ او از روی مصلحت بود، و سخن تو از باطن پلیدت برخاست. چنانکه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز. 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی
👈 بزرگ همت تر از حاتم از حاتم طائی (سخاوتمند معروف) پرسیدند: آیا بزرگ همت تر از خود در جهان دیده ای؟ یا شنیده ای؟ جواب داد: آری، روزی چهل شتر برای سران عرب قربانی کردم، آن روز برای حاجتی به صحرا رفتم، خارکنی را در بیابان دیدم که پشته هیزم را فراهم کرده تا آن را به شهر بیاورد و بفروشد. به او گفتم: چرا به مهمانی عمومی حاتم نمی روی که گروه بسیاری از مردم در کنار سفره او نشسته اند. در پاسخ گفت: 🍂هر که نان از عمل خویش خورد 🍂منت حاتم طائی نبرد من این خارکن را از نظر جوانمردی و همت از خود برتر یافتم. 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی
👈 پارسای با عزت شنيدم پارسای فقيری از شدت فقر، در رنج دشوار بود، و پی در پی لباسش را پاره پاره می دوخت، و برای آرامش دل می گفت: 🍂به نان قناعت کنيم و جامه دلق 🍂که بار محنت خود به، که بار منت خلق شخصی به او گفت: چرا در اينجا نشسته ای، مگر نمی دانی که در شهر رادمرد بزرگوار و بخشنده ای هست که همت برای خدمت به آزادگان بسته، و جويای خشنودی دردمندان است. برخيز و نزد او برو و ماجرای وضع خود را برای او بيان کن، که اگر او از وضع تو آگاه شود، با کمال احترام و رعايت عزت تو، به تو نان و لباس نو خواهد داد و تو را خرسند خواهد کرد. پارسا گفت: خاموش باش! که در پَستی، مُردن به، که حاجت نزد کسی بُردن. (پاره بر پاره دوختن و پیوسته در گوشه صبر و تحمّل ماندن، بهتر از آن است که به خاطر خواستن لباس، برای بزرگان نامه نوشتن. به‌راستی‌که بهشت رفتن به شفاعت همسایه، با شکنجه آتش دوزخ یکسان است.) 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی
👈 زورمندی مکن بر اهل زمین در زمان های قديم، حاکم ظالمی بود که هيزم کارگرهای فقير را به بهای اندک می خريد و آن را به قيمت زياد به ثروتمندان می فروخت. صاحبدلی از نزديک او عبور کرد و به او گفت: 🍂ماری تو که هر که بينی بزنی 🍂يا بوم که هر کجا نشينی بکنی 🍂زورت ار پيش می رود با ما 🍂با خداوند غيب دان نرود 🍂زورمندی مکن بر اهل زمين 🍂تا دعايی بر آسمان برود حاکم ظالم از نصيحت آن صاحبدل، رنجيده خاطر شد و چهره در هم کشيد و به او بی اعتنايی کرد، تا اينکه يک شب آتش آشپزخانه به انبار هيزم افتاد و همه دارايی او سوخت و به خاکستر مبدل شد. از قضای روزگار، همان صاحبدل یک روز از نزد آن حاکم عبور می کرد، شنيد حاکم می گويد: نمی دانم اين آتش از کجا به سرای من افتاد؟ به او گفت: اين آتش از دل فقيران به سرای تو افتاد.(يعنی آه دل تهيدستان رنج ديده، خرمن هستی تو را بر باد داد.) 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی
👈 نصیحت ذوالنون مصری یکی از وزرا، نزد ذوالنون مصری (عارف قرن سوم) رفت و از او دعایی خواست. ذوالنون گفت: وزیر را مسئله چیست. گفت: روز و شب در خدمت سلطان مشغولم. هر روز امید آن دارم که خیری از او به من رسد، و در همان حال ترسانم که مبادا خشم گیرد و مرا عقوبت دهد.  ذوالنون گریست. وزیر گفت: شیخ را چه شد که از شنیدن این سخن، گریه کردید. ذوالنون گفت: اگر من هم خدای عزوجل را چنان می پرستیدم که تو سلطان را، اکنون از شمار صدیقان بودم. 👌یعنی خدا را باید چنان پرستید که هماره از او در خوف و رجا بود. 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی
👈 برتر بودن مرگ ظالم بر زندگی او عصر حکومت عبدالملک بن مروان بود. او حجاج بن يوسف ثقفی را که خونخوارترين و بی رحم ترين عنصر پليد بود، استاندار عراق کرد. حجاج بيست سال حکومت نمود و تا توانست ظلم کرد. در اين عصر، روزی زاهد فقيری که دعايش به اجابت می رسيد، وارد بغداد گرديد. حجاج او را طلبيد و به او گفت: برای من دعای خير کن. زاهد فقير گفت: خدايا! جان حجاج را بگير. حجاج گفت: تو را به خدا چه دعايی است که برای من نمودی؟ زاهد فقيرگفت: اين دعا هم برای تو و هم برای همه مسلمانان، دعای خير است. 🍂ای زبردست زير دست آزار 🍂گرم تا کی بماند اين بازار؟ 🍂به چه کار آيدت جهان داری 🍂مردنت به که مردم آزاری 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی
👈 عزت با رنج، بهتر از ذلت بی رنج دو برادر بودند که یکی از آنها در خدمت شاه به سر می برد و زندگی خوشی داشت و دیگری از کار بازو، نانی به دست می آورد و می خورد و همواره در رنج کار کردن بود. یک روز برادر توانگر به برادر زحمت کش خود گفت: چرا چاکری شاه نکنی، تا از رنج کار کردن نجات یابی؟ برادر کارگر گفت: تو چرا کار نکنی تا از ذلت خدمت به شاه نجات یابی؟ که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن بهتر از بستن شمشیر طایی به کمر برای خدمت شاه است. 🍂به دست آهن تفته کردن خمیر 🍂به از دست بر سینه پیش امیر 🍂عمر گرانمایه در این صرف شد 🍂تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا 🍂ای شکم خیره به تایی بساز 🍂تا نکنی پشت به خدمت دو تا 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی