#یک_حَلَب_خرما
توی محوطه پادگان قـدم می زد و هر از گاهی آشغـال های افتاده روی زمین رو جمع می کرد کـه یه دفعه #ایستاد، مثل اینکه چیزی پیدا کرده بود ، رفتم نزدیک تر دیدم یک حلب خرماست که روش رو خاک گـرفته بود. به نظـر می اومد ازش مصرف شده بود و انداخته بودنش اونجا
عصبانیت آقامهدی رو اولین بار بود که می دیدم ، با همون حالت غضب گفت: بگردید ببینید کی اینو اینجا انداخته؟ یه #چاقو بهم بدید ، چاقـو که دادیـم، نشست و روی اون رو ذرهذره برداشت گفتـم: آقا مهدی این حلبی حتماً خیلی وقتـه که اینجـاست نمی شه خـوردش
یه نگاه عاقل اندر سفیه به مـن کـرد و گفت: میدونی پول این از کجا اومده؟ پول چندنفر جمع شده تاشده یه حلب خرما؟ میدونی اینو باپول اون پیرزنی خریدند که اگر ۲۰ تومن به جبهـه کمک کنه مجبـوره شب رو با شکـم #گرسنه زمین بگذاره؟! شما نخورش خودم می برم تا تهش رو می خورم. شهید مهدی باکری همون شهردار ارومیه بود ....
📚 انتشار مطالب نکته های ناب فقط با آیدی کانال جایز است
@noktehayenabekotah