فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر یکشنبه
«یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام»
«ای صاحب جلال و بزرگواری»
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
#سلام_امام_زمانم
#سلام_مولای_من 🌹
صبحت بخیر یابن الزهرا❤️
🌺 دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
🌸 و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز...
🌺 فقرا پیش کریمان که معطل نشوند
🌸 منتظر بر سر راه تو جدا مانده هنوز
🌺 میشود دیدن روی تو نصیبم یا نه؟
🌸 دل من بین همین خوف و رجا مانده هنوز
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
🌴💎🌼💎🌴
مادربزرگ شهید عزیز ((جهاد مغنیه))
دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم،مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد،گفتم:عزیز دلم،چرا اینقدردیر آمدی؟خیلی منتظرت بودم.
گفت: بازرسیها طول کشید،برای همین دیر آمدم.درعالم خواب یادم نبود شهید شده،فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید.گفتم:مگر از بازرسی رد می شوی؟
گفت: آره،بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟
گفت: بازرسی نماز،و ادامه داد،بیشتر از همه چیز از نماز صبح سؤال می شود. نماز صبح.تازه یادم آمد جهادم شهید شده.پرسیدم: حساب قبر چی؟
گفت: شهدا حساب قبر ندارند.حسابی در کار نیست.ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم
🕊🌸 آقا جان یا صاحب العصر و الزمان عج الله تمام امیدم به دعا و نگاه پرخیر،برکت و رحمت شماست
آقاجانم گوشهی چشمی از شما تمام عمر مرا کفایت میکند🕊🌸
اللّهُمَ عجّل لِولیکَ الفرج به حق عمه جان حضرت زینب س 🕊🌸سه مرتبه🕊🌸
🕊🍃یادمان نرود که تا ابد مدیون شهدای عزیزمان هستیم🕊🍃
🌴💎🌼💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر روزی آمدی و من نبودم بدان این لحظه را آرزو کردم....💔✨
🌴💎🌼💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ ممنوع بودن بی صبری در انتظار فرج
🎙 گفتاری از مقام معظم رهبری
•الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان.
#ماه_شعبان
#ماه_رمضان
🌴💎🌼💎🌴
@Noktehhayehnab
گلچین نکته های ناب
May 11
گلچین نکته های ناب
بسم رب العشق #قسمت هشتادو دوم- 😍علمدارعشق😍# وارد بیمارستان شدیم چون آقا مجتبی انترم اون بیمارست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
بسم رب العشق #قسمت هشتادو دوم- 😍علمدارعشق😍# وارد بیمارستان شدیم چون آقا مجتبی انترم اون بیمارست
بسمـ رب العشق
#قسمت هشتاد و سوم -
علمدارعشق#
مرتضی بردن اتاق عمل
بعداز ۵-۶ساعت دکتر ارغوانی هم به تیم پزشکی پیوست
به خاطر شوکی بهش واردشده بود
مجبور شدن دستشم قطع کن
ساعتها ساعتهای سختی برای همون بود
گوشیم زنگ زد
به اسم روش نگاه کردم
داداشم محمد بود
-الو سلام داداش
••سلام خواهر
-داداش صدات چرا گرفته
••نرگس بیا قزوین
بیا تا برای آخرین بار سیدهادی ببین
گوشی تلفن ازدست افتاد
ازمن چه توقعی داشتید
برادرزاده ام .شوهرم
چندساعتی با ترزیق چندتا آرامش بخش به دنیا خوش بی خبری رفتم
فقط چشمام باز کردم
مادرشوهرم کنارم بود
با چشمای اشک آلود
عزیزمادر صبور باش
به مجتبی گفتم تو رو برسونه
برگرده تا الان عمل مرتضی خوب بوده
برو خداحافظی برگرد عزیزم
سوار ماشین شدیم
سرم به شیشه چسبونده بودم گریه میکردم
مجتبی یه جای نگه داشت بعداز چند دقیقه زد به شیشه
-بله آقا مجتبی
""زنداداش روسری مشکی خریدم براتون
تا من یه چیزی بخرم که فشارتون دوباره نیفته
شما سرش کنید
بالاخره به خونه خودمون رسیدیم
مجتبی گفت:زنداداش من واقعا شرمندم باید برگردم
شما بیزحمت با سیدمحسن برگردید .
یا زنگ بزنید آژانس
وارد خونه شدم
گویا به شرایط سخت شهادت هادی
اجازه بازگشایی تابوت نمیدادن
مائده تا چشماش به خورد
عمه دیدی سیاه بخت شدم
عمه سیدهادیت پرپر شد
عمه نمیذارن ببینمش
عمه زینبم بی پدرشد
خودم هق هق میزدم اما دویدم سمت
بغلش کردم
عمه فدای مظلومیت بشه
آروم باش عزیزم
عمه دخترم حتی روی پدرش ندید
مراسم به سختی تموم شد
مائده سادات جیغ نمیزد
اما بارها بارها بیحال شد
زینب یه ماهه هم که چیزی متوجه نمیشد
فقط گریه میکرد
ساعت ۹شب بود به سمت بیمارستان راه افتادم
با آژانس رفتم
تا وارد حیاط بیمارستان شدم
زهرا دیدم
نزدیکش شدم
زهرا چی شده
چرا اینطوری هستی
صداش به زور دراومد
داداشم
ترسیدم
داداشت چی
خودش انداخت تو بغلم
نیم ساعت پیش نبضش ایستاد
🌴📚🌴
-یعنی چی
دستش تکان دادم
زهرا بگو مرتضی زنده است
تروحضرت زهرا بگو زنده است
🌴📚🌴
نویسنده :بانو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#علمدار_عشق
🌴📚🌼📚🌴