4_5958618724872225823.mp3
7.56M
#علیرضا_طلیسچی
#نفس_کی_بودی_تو
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ▹♥◃
▹•🎈•◃
〖▹❣◃ @Axe_Porofil ▹❣◃〗
•════⊰💓⊱════•❦
4_6032621204655835326.mp3
3.65M
عاشق بی ادا چش خوشکل مهربون😍❤️
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه حواسش بهت هست..
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حسودیت میشه و به هر نحوه ای میخوای پیشت باشه 😻😹🔥
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دست پس میزنی با پا پیش میکشی...
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 بفرست برای فاطمه زندگیت🕊
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۴ دی ماهی جان تولدت مبارک
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊کلیپ اسمی ولنتاین🕊
❤️💚₯↬♛ @Nolove3019 ✘ℒℴνℯ
┄┅═┅♚ ℒℴνℯ ♚┅═┅┄
■□■□■□■□■□■□■
█████████▉▊▋▌▍▎
■□■□■□■□■□■□■□■
هدایت شده از پزشک ایرانی
وقتی خدا بهت میگه باشه چیزی رو که میخوای بهت میده
وقتی میگه صبر کن چیز بهتری بهت میده وقتی میگه نه داره بهترینو برات آماده میکنه
هدایت شده از پزشک ایرانی
داستان کوتاه
"پیرمردی" با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد.
او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود، هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.
"پسر و عروس" از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:
باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.
آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به "تنهایی" آنجا غذا بخورد، بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را "سرزنش" میکردند پدر بزرگ فقط "اشک" میریخت و هیچ نمیگفت.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب "بازی" میکرد، پدر روبه او کرد و گفت:
پسرم داری چی درست میکنی؟
پسر با "شیرین زبانی" گفت:
دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید...!
یادمان بماند که:
"زمین گرد است..."