*بسمالله الرحمن الرحیم*
*ماجرای مسلمان شدن ژاکلین دختر مسیحی توسط شهید سیدمجتبی علمدار*
*در عالم رؤیا دیدم در بیابانی ایستادهام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و گفت: «زهرا، بیا بیا میخواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه میگفتم گوشش بدهکار نبود مرتب زهرا خطابم میکرد.*
در میان شهدای هشت سال دفاع مقدس شهدای سادات نیز فراوان بودند. فقط ۲۵۰۰ شهید سادات در تهران داریم که بیش از ۲۰۰۰ نفر آنها در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شدهاند. «سید مجتبی علمدار» نیز یکی از شهدایی است که نامش در لیست ذریه زهرا(س) به ثبت رسیده. سید مجتبی در دی ماه سال ۱۳۷۰ با سیده فاطمه موسوی ازدواج کرد که ثمره آن زهرا سادات علمدار است.
*شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او که از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود چندین سال پس از جنگ و در سال ۱۳۷۵ بر اثر جراحتهای شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. «ژاکلین زکریا» خاطرهای در رابطه با این شهید را در “علمدار” نقل میکند که نشان دهنده تاثیرگذاری این شهید حتی پس از شهادتش است. این خاطره در یکی از شمارههای ماهنامه فکه نیز منتشر شده است. خاطره به قرار زیر است:*
خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی میرویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است میرویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم ۲۸ اسفند ساعت ۳ نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم.
کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق میشدم احساس میکردم حالم بهتر میشود نمیدانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستادهام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «میخواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه میگفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب میکرد.
راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطهای از زمین چالهای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند وسفیدش نور آبی رنگی پخش میشد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکسها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنهای قرار داشت به عکسها که نگاه کردم میدیدم که انگار با من حرف میزنند ولی من چیزی نمیفهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا.
آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهانآرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و…» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی».
به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمیدانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه میخورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمیشد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبتنام موقع ثبتنام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین ۱۳۷۸ بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجیها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمیدانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم.
از بچهها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمیدانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش میدادم بیشتر متوجه میشدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که جنوب بودیم فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچهها نماز جماعت میخوانند من کناری مینشستم زانوهایم را بغل میگرفتم و گریه میکردم گریه به حال خودم که بان آنها زمین تا آسمان فرق داشتم.
شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس میکردم خاک آنجا با من حرف میزند با مریم دعا میخواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شدهاند و زیارت عاشورا میخوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بی
مارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه میرویم چون قرار است امام خامنهای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم.
بعد که از جنوب برگشتیم تمام شکهایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را میگفتم. احساس میکردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شدهام.
منبع: تسنیم
https://rahyafteha.ir/42381
💠 حدیث روز
*❤️ امام رضا (علیه السلام):*
اِحْرِصُوا عَلَی قَضَاءِ حَوَائِجِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِدْخَالِ اَلسُّرُورِ عَلَیْهِمْ وَ دَفْعِ اَلْمَکْرُوهِ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ اَلْأَعْمَالِ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ اَلْفَرَائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخَالِ اَلسُّرُورِ عَلَی اَلْمُؤْمِنِ.
*✍️ بر رفع نیازمندی های مؤمنین و شادکردن و برطرف نمودن ناراحتی آنها حریص باشید ؛ زیرا بعد از انجام واجبات هیچ عملی بهتر از مسرور کردن مؤمن نیست.☺️🌹*
*🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🌹*
عکس نوشته
علامه حسنزاده آملی
@samad1001
http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
رفته ای و فرزند آن نیستی و همه ی معیارها به هم ریخته است؛ «قُلُوبُهُمْ فِی الْجَنانِ وَ اجْسادُهُمْ فِی الْعَمَلِ»
است.
نقل می کنند مرحوم مروی شب ها در مدرسه ی مروی می گشته. یکی از شب ها مشاهده کرد چراغ حجره ای از شب تا صبح روشن است. خوشش آمد، نزدیک شد و گفت، تو خوب درس می خوانی کیستی؟ آن شخص گفت من عاشق دختر کدخدا هستم و او گفته که دخترم را به آخوند و طلبه می دهم. من هم آمده ام زودتر درس بخوانم تا دخترش را بگیرم.
دیگری هم گفته بود، آمده ام درس بخوانم تا موقوفه ای را که می دهند، بگیرم.
این ها، نمازشان، روزه ی شان، حجّشان، جهادشان، فقه شان، دنیاست، زن است، ثروت است.
پس هدایت و تقوایی که حضرت خواستار آن است، یک مرحله ی متفاوتی است که با «بَیناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقان»
، همراه است و دیگر هیچ ریب و شکی در آن نیست و از مرحله ی تقوا است که این هدایت ها و امکانات را به آدم می دهند.
از مرحله ی ایمان به غیب این حدّ از هدایت شروع می شود و حتّی اقامه ی صلوة و نماز، بعد از این مرحله است؛ «هُدی لِلْمُتَّقِینَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ الصَّلوةَ».
کسی که به دنیا قانع شد و بیش از آن را طالب نبود، نمازگزار نیست و به پاکننده و مقیم صلوة نخواهد بود.
این نکته را بگویم که نماز دو رابطه دارد. یکی با مصلّی و دیگری با دین.
ستون دین است و ذکر است برای مصلّی. من تا نخواهم خیمه ی دیگری به پا کنم، دنبال چنین عمودی نخواهم رفت و اقامه ی صلوة نخواهم کرد. اقامه ی صلوة، به پاداشتن یک چنین عمودی است و لازمه اش این است که آدمی بیش از دنیا را بخواهد و چیز دیگری را طالب و ساختمان دیگری را بنا کرده باشد.
با توجّه به این حدّ از هدایت و تقوا که حضرت خواستار آن بودند:
1- عفاف و پاکی در روابط می آید. عفاف تنها به معنای پاکدامنی نیست.
پاکی است، پاکی چشم و دست و بطن و فرج و حتّی خطورات آدمی، حضورش، حضور پاکی است. آلوده کننده و رنج آور نیست. وقتی رفتار و حالت و لبخند من طوری است که در دلی رنجی می آورد و گردی به پا می کند، دیگر من عفیف نخواهم بود و محبّ آدم ها نیستم و محبوب خدا هم نخواهم بود.
2- غنا و بی نیازی می آید. دیگر وقتی گرفتار می شوم، به هیچ کس، حتّی به زن و فرزندم روی نمی آورم، برایم سخت است. این گونه تربیت کرده اند که در دعا آمده: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی وَکلَنِی الَیهِ فَاکرَمَنِی وَ لَمْ یکلْنِی الَی النّاسِ
فَیهِینُونِی».
3- عمل به محبوب و مرضی او در من زنده می شود. دیگر خواسته های خودم مطرح نیستند و رضایت و خواسته ی او مهم است. «وَ الْعَمَلَ بِما تُحِبُّ وَ تَرْضی ».
پی نوشت:
[1] بحارالانوار، ج 87، ص 339، به نقل از البلد الامين، كفعمى، دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز پنج شنبه
hawzah.net/fa/LifeStyle/View/50790
*بسم الله الرحمن الرحیم*
*سبک زندگی*
*مباحث عملی سبک زندگی اسلامی - ایرانی سبک زندگی مربوط به خانواده و منزل و همسرداری هدایت و تقوا*
*دعاهای روزانه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)،*
*دعای حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، در روز پنجشنبه*
*قالَتْ فاطِمَةُ (سلاماللهعلیها) فِی دُعائِها یوْمَ الْخَمیسِ: 1- «اللّهُمَّ انّی اسْئَلُک الْهُدی وَ التُّقی وَ الْعِفافَ وَ الْغِنی وَ الْعَمَلَ بِما تُحِبُّ وَ تَرْضی » 2- «اللّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ قُوَّتِک لِضَعْفِنا وَ مِنْ غِناک لِفَقْرِنا وَ فاقَتِنا، وَ مِنْ حِلْمِک وَ عِلْمِک لِجَهْلِنا» 3- «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعِنَّا عَلی شُکرِک وَ ذِکرِک و طاعَتِک وَ عِبادَتِک بِرَحْمَتِک یا ارْحَمَ الرّاحِمِینَ»* [1]
فراز اوّل: هدایت و تقوا
در فراز اول دعا حضرت می گویند من از تو هدایت و تقوی را می خواهم، غنا و عفاف را می خواهم، عمل به آن چه که تو دوست داری و می پسندی را طالبم.
منبع : دعاهای روزانه حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، ص: 101
سؤال این است که حضرت خواستار هدایت است، در حالی که خداوند خود
عهده دار شده و هدایت کرده و فرموده: «انَّ عَلَینا لَلْهُدی ».
اگر او خلق کرده و آفریده؛ «الّذی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدینِ»
و اگر او تقدیر و اندازه گیری نموده؛ «وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدی »،
او هم هدایت کرده و عهده دار شده، اصلًا او شروع کرده و صدا زده و این من هستم که پشت کرده ام و بی توجّهم؛ «انِّک تَدْعُونِی فَاوَلِّی عَنْک».
خیلی از کسانی که در مسیر حقّ قرار می گیرند، خیال می کنند که خود شروع کرده اند و خدا آن ها را فراموش و رها کرده، در حالی که این طور نیست.
همه ی عالم گواه بر این است که او شروع کرده و دعوت نموده و آدمی را هدایت کرده؛ که: «لَوْلا انْتَ لَمْ ادْرِ ما انْتَ»؛
اگر تو نبودی که من بیدار نمی شدم؛ به قول شاعر:
خواب بودم، سخن عشق تو بیدارم کرد مست بودم، تشر قهر تو هشیارم کرد
من بی مایه کجا و سخن از عشق کجا لطف بی حدّ تو، گستاخ به این کارم کرد
او دعوت کرده و هدایت نموده و تجلّی این دعوت و هدایت نیز در کلام رسول و اولیای خداست، در اصرار حسین (ع) است. که این ها گنج ها و عزّت های خداوند بر روی زمین اند.
مراحل هدایت
این چه هدایتی است که در دعا آمده. آیا سؤال از هدایتی است که او عهده دار شده یا مرحله ی دیگری از هدایت است؟
هدایت در یک مرحله با غفلت انسان، با کفر و انکار او همراه است، تو منکری، ولی او جلوه کرده، تو چشم پوشیده ای، ولی او تجلّی کرده؛ «تَعَرَّفْتَ فِی کلِّ شَی ءٍ حَتّی لااجْهَلَک فِی شَی ءٍ»؛ «1»
تو در هر چیز جلوه کردی تا من در هر چیز تو را ببینم و شاهد باشم، این تجلّی مستمرّ اوست. این یک مرحله از هدایت است.
مرحله ی دوّم، هدایت در حدّ اسلام و ایمان است. تو مسلم می شوی، برایت هدایت هایی است، مؤمن می شوی، برایت هدایت های بیشتری است، این هم یک مرحله از هدایت است.
مرحله ی سوّم، هدایت در حدّ تقوا و احسان است. «بَیناتٍ مِنَ الْهُدی » و هدایت های بین و روشن، از مرحله ی تقوا است که شامل انسان می شود. و هُدای بَینْ با هدایت های ابتدایی که در مراحل قبل بود، با هم تفاوت دارند. در قرآن آمده: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی انْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلّناسِ وَ بَیناتٍ مِن الْهُدی وَ الْفُرْقانَ». «2»
«هُدی لِلّناسِ» و هدایت های بدون بینه، هدایتی است که با ریب و شک من، با کفر و انکار من، همراه است.
ولی «بَیناتٍ مِنَ الْهُدی » و هُدای بَین، هدایتی است که با ریب و شک من همراه نباشد و در مرحله ی تقوا قرار می گیرد که: «ذلِک الْکتابُ لارَیبَ فِیه هُدی لِلْمُتَّقِینَ»؛
آن کتاب، در حالی که شک و ریبی در آن نباشد، هدایت برای متقین را خواهد داشت.
نکته ی مهم در دعا که جوابگوی سؤال سابق است، این است که حضرت هُدی و تُقی را در کنار هم آورده است؛ یعنی حدّی از تقوا با حدّی از هدایت همراه است و حضرت خواستار این هدایتند که در مرحله ی تقوا به آدمی می رسد.
پابرجایی و ثبات این هدایت هم منوط به این است که تو به غیب رو آوری و بیشتر از این دنیا را طالب باشی و به وحی رو آوری و آن را بخواهی. «هُدی لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ. ..»، «وَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِما انْزِلَ الَیک وَ ما انْزِلَ. ..، اولئِک عَلی هُدی مِنْ رَبِّهِمْ وَ اولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
دلی که در دنیاست و به آن تعلّق دارد و آدمی که به دنیا قانع شد، هر آن چه انجام دهد دنیایی است و به خاطر دنیا، به خاطر رسیدن به عنوان و قدرت و. ... است، حقّش هم باطل است و نمازش هم دنیایی است. از انسان نمی خرند و بر نمی دارند؛ اما دلی که از دنیا بیرون رفت و آدمی که بیش از دنیا
را طالب بود و به آن قانع نگشت، همه چیزش الهی است، نماز بخواند، غذا بخورد، بخوابد و. .. این ها را بر می دارند؛ چون تو از دنیا بیرون
✍میلاد امام جواد ع راگرامی میداریم که کان تقیا و آتیناه الحکم صبیا ولم یکن جبار عصیاوبرا بوالدیه ولم نجعل له من قبل سمیا وسلام علیه ولدو یوم یموت و یومیبعث حیا .
@qavami