وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10هود»
و اگر پس از سختى و #محنتى كه به انسان رسيده، #نعمتى به او بچشانيم (چنان مغرور مىشود كه) مىگويد: همانا گرفتارىها از من دور شد (و ديگر به سراغم نخواهد آمد)، بىگمان او #شادمان و #فخرفروش است.
🆔✨@noor133Qoran
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
╲\╭┓ ╭ 🍃🔳 ﷽ 🔳🍃 ┗╯\╲ در مکتب حسین علیه السلام 5 یکی از صفات زیبای انسان، احسان و نیکوکاری است. در
╲\╭┓
╭ 🍃🔳 ﷽ 🔳🍃
┗╯\╲
در مکتب حسین علیه السلام 6
زُهِیر بن قین" مرد شایسته و شریفی در بین قوم خود بود. رزمنده ای دلیر و جنگجویی توانا که در میان قبیله خود، در کوفه می زیست. همان هنگام که امام حسین(ع) در مکه حضور داشت، زهیر نیز با بستگان و کاروان خود در مکه اعمال حج را بجا می آورد. وقتی شنید امام حج را ناتمام گذارده به کوفه می رود، نگران از رویارویی با او شد. چرا که بر اثر تبلیغات وسیع معاویه، (به اشتباه)میپنداشت که امام علی (ع) در ریختن خون خلیفه سوم، "عثمان"، سهیم بوده است. از اینرو نسبت به امام علی (ع) و فرزندانش علاقهای نشان نمیداد.
هر جا که کاروان امام توقف می کرد، زهیر از توقف در آن مکان پرهیز می کرد. اما در یکی از منزلگاه ها کاروان زهیر نا خواسته در محلی سرگرم استراحت گردید، که کاروان امام حسین (ع) نیز در نزدیکی آن بار افکنده بود. زهیر و همراهانش در حال خوردن غذا بودند که ناگهان مردی از سوی امام نزد آنان آمد و به زهیر گفت:"ای زهیر بن قین ! ابا عبداللّه الحسین مرا به سوی تو فرستاده است که بگویم به نزد او بروی."
سکوتی مبهم بر حاضران حاکم گردید. هر کس لقمه ای را که در دست داشت، بر زمین گذاشت. در این میان «دُلهم»، همسر زهیر برخاست و گفت:"سبحان اللّه! فرزند پیامبر(ص) تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ می کنی... ؟! چه شده است که نزد او نمی روی و سخنش را نمی شنوی؟" زهیر از سخن غیورانه همسر خود تکانی خورد. بر خود نهیب زد و به سوی خیمه گاه امام به راه افتاد. چیزی نگذشت که زهیر با سرعت و با صورتی برافروخته و #شادمان به سوی یارانش بازگشت..
👇#هدف_ازقیام_عاشورا
🚩#اصلاح_اُمّت_جدّم
🚩#امربه_معروف_نهی_ازمنکر
🚩#تشکیل_حکومت_اسلامی
➬@noor133Qoran
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج