🌐 حکایت عبرت آموز 🌐
✍کار جالب یک نانوا
مرحوم علامه سید محسن امین نقل کرده است:
وقتی در نجف اشرف پولم تمام شد و از جهت #معاش بشدت در #مضیقه افتادم، یکی از رفقا به من گفت: مردی است بنام حاج احمد ایرانی که روبه روی درب قبله صحن شریف، دکان نانوائی دارد و به طلبه ها نسیه نان می دهد، من رفتم درب دکان او و نان گرفتم و او مطالبه پول کرد، گفتم: #نسیه حساب کن، او چون این را شنید، از گوشه مغازه چوب خطی آورد به من داد و گفت: هر وقت نان خواستی این چوب خط را همراه خود بیاور. او به هر #طلبه ای یک عدد از این چوب ها داده بود و هر چه نان به او می داد، یک خطی به آن چوب می کشید، اتفاقاً یک روز چوب خط از جیبم که سوراخ شده بود، افتاد و گم شد. من فکر می کردم چگونه نزد حاج احمد بروم، با هزار فکر و خیال و ترس و نگرانی از اینکه اگر گم شدن چوب خط را به او بگویم ناراحت شده و دیگر به من نان نخواهد داد، با من دعوا و ناراحتی خواهد کرد.
🍃بالاخره نزد او رفتم چون چوب خط را خواست، گفتم: گمشده است. آن مرد #خدادوست و #خَیِّر بدون کوچک ترین #ناراحتی از من پرسید: به نظرت چند خط روی آن کشیده شده بود؟ گفتم: نمی دانم، گفت: تقریباً چقدر حدس می زنی؟ من تعدادی را حدس زدم، او چوب دیگری را به آن تعداد خط زده و به من داد و گفت:
《دقت کن اینبار گم نکنی》
❇️ خداوند این مرد #مومن و #مهربان و #خوش اخلاق را #مأمور کرده برای #رفاه حال
طلبه ها
📚با اقتباس و ویراست از کتاب
مردان علم در میدان عمل
مشو خودبین که نیکی با فقیران
نخستین فرض بوده است اغنیاء را
(پروین اعتصامی)
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d