﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
تفسیر سوره 1و2ممتحنه استاد قرائتی جزء 28 ⚠️#دشمن_شناسی : هرگز نبایدکافران را که دشمن من وشمایند، #ی
🌼۰۰۰﷽۰۰۰🌼
💬🖍از ميان يكصد و چهارده سورهى قرآن كريم، در آغاز نُه سوره به مسئله #دشمنشناسى توجّه شده است؛ سورههاى #برائت، #احزاب، #محمّد، #ممتحنه، #منافقون، #معارج، #بيّنه، #كافرون و #مسد.
📗در قرآن، آيات #دشمنشناسى بيش از آيات الاحكام است. يكصد و نود و يك مرتبه واژهى «#ضَلَّ»، پانصد و بيست و يك مرتبه واژهى «#كفر»، سى و هفت مرتبه واژهى «#نفاق» و چهل و پنج مرتبه واژهى «#صَدّ» آمده است.
جلد 9 - صفحه 570
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
❇️✨يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ «1»سوره ممتحنه
✅✨اى كسانى كه ايمان آوردهايد! #دشمن_من و #دشمن_خود را #دوست نگيريد.
شما با آنان #طرح_دوستى مىافكنيد، در حالى كه آنان نسبت به #حقّى كه براى شما آمده است، #كفر ورزيدهاند. (علاوه بر آن كه) آنان شما و پيامبر را به خاطر ايمان به خدا كه پروردگار شما است، (از مكّه) #اخراج و #آواره نمودهاند. اگر شما براى #جهاد در راه من وطلب #رضاى من (از وطن) بيرون آمدهايد (با آنان دوستى نكنيد). شما #مخفيانه دوستى خود را به آنان مىرسانيد در حالى كه من به آنچه #مخفيانه و آنچه #آشكارا انجام دهيد آگاهترم و هر كس از شما چنين كند، قطعاً از راه راست گم گشته است.
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #قسمت_ششم #داستانِ_واقعی 🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕 ✍رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعما
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_هفتم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕
☘خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم را گردن او بیاندازم و اعمال خوبش را بگیرم.
اما هرچی میگذشت #بدتر میشد..
☘جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی #ریا بدهد پیش خدا هیچ #ارزشی ندارد. اعمال خالصت را نشان بده تا کارت سریع حل شود.
☘ همانطور که با #ناراحتی_کتاب_اعمال را ورق می زدم ناگهان دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده:
❌🔅نجات یک انسان🔅❌
خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست.
به خودم افتخار کردم وگفتم: خدا را#شکر این کار را #واقعاً_خالصانه برای خدا انجام دادم.
☘ ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای شنا کردن اطراف سد زاینده رود رفته بودیم.
رودخانه پر از آب بود.
☘ناگهان صدای جیغ و داد یک زن و مرد همه را میخکوب کرد.
یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد.
☘ من شنا و #غریق نجات بلد بودم.
آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم #مانع شدن آنها گفتند اینجا نزدیک سد است و خطرناک...
☘ اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب.
خدا را #شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم .او را به #ساحل آوردم و با کمک #رفقا بیرون آمدیم.
☘پدر و مادرش از من تشکر کردند و شماره تماس و آدرس من را گرفتند.
این #عمل_خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود.خوشحال بودم که #لااقل یه #کار_خوب با #نیت_الهی پیدا کردم.
☘اما یکباره #مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شده است!!
❗️ با ناراحتی گفتم:مگر نگفتی فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد #حفظ میشود؟؟ من این کار را فقط برای خدا انجام دادم،پس چرا دارد پاک میشود؟؟
☘️جوان لبخندی زد و گفت: درست میگویی اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟
☘یکباره فیلم آن #لحظات را دیدم.. نیت درونی من #مشغول_صحبت بود! من با خودم می گفتم: خیلی کار مهمی کردم.. اگر جای پدر و مادر این بچه بودم به همه خبر می دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت.
☘اگر من جای مسئولین استان بودم یک #هدیه_حسابی تهیه میکردم و مراسم ویژه می گرفتم اصلا باید خبرنگاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کنند..
☘خلاصه فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد، روزنامهها با من مصاحبه کردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک #هدیه_حسابی برای من آوردند.
☘جوان پشت میز گفت: اول برای #رضای خدا کار کردی اما بعد خرابش کردی! آرزوی اجر دنیایی کردی و #مزدت را هم گرفتی درسته؟
گفتم راست می گویی.. همه اینها درست است.
بعد با #حسرت_عظیمی گفتم: چه کار کنم دستم خیلی خالیه.
☘️جوان پشت میز گفت:خیلی ها کارهایشان را برای خدا انجام میدهند اما باید #تلاش کنند تا آخر این #اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای #خالصانه را در همان دنیا #نابود میکنند!
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #قسمت_نهم #داستانِ_واقعی 🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕 ✍در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرس
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_دهم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕
✍اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:#حرمت_مومن_از_کعبه بالاتر است.
☘ در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم،کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم.
❌ یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم.
موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت.
☘روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم:
فلانی به تو خیلی #بد کردم تو را یک بار ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت:
حلال کردم،ان شاالله که سالم برمیگردی.
👌آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم.
☘ جوان پشت میز گفت:
این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر #رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی.
‼️مگر شوخی است #آبروی_یک_مومن را بردی!!
☘می خواستم همانجا زارزار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادت هایم را دادم. برای یک غیبت بیمورد بهترین اعمال خوب من محو میشد...
☘چقدر حساب خدا دقیق است،چقدر کارهای #ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید #افسوس بخوریم...
☘ در این زمان جوان پشت میز گفت:
شخصی اینجاست که ۴ سال منتظر شماست، این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود اما معطل شماست.
‼️با تعجب گفتم:از کی حرف میزنی؟
☘ناگهان یکی از پیرمرد های مسجد مان را دیدم که در مقابل هم و در کنار همان جوان ایستاد.
خیلی #ابراز_ارادت و گفت
کجایی،چند سال منتظر تو هستم.
☘بعد از کمی صحبت پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زدم،برای همین آمدم که حلالم کنید.
آن صحنه برایم یادآوری شد که مشغول فعالیت در #مسجد بودم،کارهای #فرهنگی بسیج و...
❌این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند و پشت سر من حرف می زدند که واقعیت نداشت.
به من #تهمت بدی زد و نیت ما را زیر سوال برد...
☘آدم خوبی بود،اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود.
☘به جوان پشت میز گفتم:
درسته ایشان آدم خوبی بوده اما من همینطوری از ایشان نمی گذرم ،دست من خالیست هرچه می توانی ازش بگیر.
☘تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم:
"هر کسی در روز #جزا برای خودش گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و #مجال این نیست که به #فکر_کس_دیگری باشد."
☘جوان هم رو به من کرد و گفت:این بنده خدا یک #وقف انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش میآید.
☘یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای #رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می کنند.
اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از اومی گیرم و در نامه عمل شما می گذارم تو او را ببخشی.
☘با خودم گفتم: #ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟؟خیلی خوبه.
بنده خدا پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد اما چارهای نداشتیم.
#ثواب_یک_وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت #بهشت_برزخی.
☘تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر #تهمت به یک نوجوان یک چنین #خیراتی را از دست می دهد پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه #عاقبتی خواهیم داشت..
❌⛔️ما که به راحتی پشت سر افراد جامعه و دوستان و آشنایان خود هر چه می خواهیم می گوییم...
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #قسمت_بیست و دوم #داستانِ_واقعی 🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕 ☘گفتند همه رفقای شما سالم هس
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_بیست وسوم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕
✍شب با همسرم صحبت می کردیم خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود.
گفتم: لحظه آخر هم بهم گفتند به خاطر #دعای همسر و دختری که در راه داری #شفاعت شدی.
☘ به همسرم گفتم این هم یک #نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم می شود که تمام این #ماجراها_صحیح بوده..
در پاییز همان سال دخترم به دنیا آمد
☘تنها چیزی که پس از بازگشت من از آن #وادی_ترس_شدیدی در من ایجادم می کرد و تا چند سال من را اذیت میکرد #ترس_ازحضور_درقبرستان بود.
❌من #صداهای_وحشتناکی می شنیدم که خیلی #دلهره آور و ترسناک بود.
☘اما این مسئله در کنار #مزار_شهدا اتفاق نمی افتاد آنجا آرامش بود و روح معنویت که در وجود انسان ها پخش می شد.
☘اما نکته مهم دیگری را که باید اشاره این است که در کتاب اعمال و در لحظات آخر حضور در آن دنیا،میزان #عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم.
❌ به من چند سال مهلت دادند که آن هم به پایان رسیده و من اکنون در وقتهای اضافه هستم.
☘اما به من گفتند، ما زمانی که شما برای صله رحم و دیدار #والدین و نزدیکانت میگذاری جز عمر شما محسوب نمی کنیم. همچنین زمانی که مشغول بندگی_خالصانه خداوند یا زیارت اهل بیت هستی این مقدار نیز جز عمر شما حساب نمیشود
یقین داشتم که ماجرای #شهادت همکاران من واقعی است.
اما در روزگاری که خبری از #شهادت نبود چطور این حرف را #ثابت می کردم...
☘به همین خاطر چنین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی از همکاران مرا میدیدم یقین داشتم که یک #شهید را که تا مدتی بعد به #محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم.
☘احساس_عجیبی در ملاقات با این دوستان داشتم می خواستم بیشتر از قبل با آنها حرف بزنم... یک شهید را که به زودی به #ملاقات_خدا میرفت میدیدم.
اما چطور این اتفاق می افتد آیا جنگی در راه است؟؟
☘ چهارماه بعد از عمل جراحی، مهرماه سال ۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف #مدافعان_حرم هستند می توانند ثبت نام کنند.
☘ جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را میکردم همگی ثبتنام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم.
☘مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان #شهدا ملحق شوم.
هیچ #علاقهای به حضور در دنیا نداشتم
☘ مگر اینکه بخواهم برای #رضای خدا کاری انجام دهم. دیده بودم که #شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم.
☘ کارهایی را انجام دادم #وصیتنامه و هر کاری که فکر میکردم باید #جبران کنم انجام دادم.
☘ آماده رفتن شدم، به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم با رفتن من موافقت نمی شد...
ادامه دارد...
کانال نورالقرآن👇
🆔@noor133Qoran