هو
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج
خزان هجر
داغ دلم دوباره جوان شد نیامدی
خون دلم ز دیده روان شد نیامدی
از جور باد صرصر و طیش خزان هجر ،
نوغنچه های شوق خزان شد نیامدی
در زیر بار طعنه و زخم زبان خصم ،
سرو قدم چو ماه کمان شد نیامدی
ازبس غروب جمعه به ره ماند چشممان ،
یعقوب دیده اشک فشان شد نیامدی
شد شرحه شرحه سینه عشّاق مضطرت ،
محکوم حکم جور زمان شد نیامدی
از داغ هجر روی تو از دیدگان ما ،
خوناب رود در جریان شد نیامدی
مهر امید منتظران بلاکشت ،
در پشت ابر فتنه نهان شد نیامدی
از جور ناکسان ستمکار روزگار ،
در برّ و بحر فتنه عیان شد نیامدی
آماج تیر تهمت و بهتان شد عاشقت ،
قلبش به تیر فتنه نشان شد نیامدی
از هر چه نعمت است به عالم ، نصیب ما ،
سوز و گداز و آه و فغان شد نیامدی
داغ فراق و غربت و احساس بی کسی ،
آتش به جان سوته دلان شد نیامدی
بدتر ز رخم ترکش و تیر و تبر ، مرا ،
قسمت ز هجر زخم زبان شد نیامدی
مهدی بیا که حاصل یک عمر سعی ما ،
پامال پای اسب خسان شد نیامدی
آخر همای بخت " حمید " ملول هم ،
در دام آب و دانه و نان شد نیامدی
شاعر: حمید.م
#خزان_هجر
#اضطرار_دائمی
📜«مِعراجِ العُقُول»🕯
https://eitaa.com/NOOR_255