eitaa logo
✿ نـــورا ✿
242 دنبال‌کننده
347 عکس
114 ویدیو
52 فایل
قُرآنی نَبضُ حَیاتی❤️ کانال رسمی کانون قرآن و عترت پردیس بنت الهدی صدر گیلان🌿 نظرات قشنگت رو به صورت ناشناس اینجا بهمون بگو♡ https://gkite.ir/es/9455907 ارتباط با ما: @Atr_Sib_213 @safaei_81
مشاهده در ایتا
دانلود
💫قسمت نوزدهم: دختر رحمت خدا 🌻پدر دست و پیشانی دخترش را با عشق ، بی هراس از نگاه و قضاوت دیگران می بوسید. 🌻این علاقه را از کسی پنهان نمی کرد. 🌻 روزگاری که عرب، دختر را مایه ی ننگ می خواند، او داشتن دختر را مایه سرفرازی می دانست و از اینکه خداوند به او دختری ارزانی داشته بود، به خود مباهات می کرد. در نگاه پيام آور رحمت ،پسر نعمت خدا و دختر رحمت او بود . 💫💫💫💫💫 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
قسمت بیستم : ادب 💐بسیار دانا و با ادب بود، اهل تبسم و مهربانی؛ نمونه ی یک زن با ایمان ‌.آن قدر که جبرئیل سالها قبل از وفاتش بشارت بهشتی بودنش را داد .پیامبر او را ام سلمه صدا می زد. 💐می گفت:(( بعد از آنکه رسول خدا مرا به عقد خود در آورد، زهرای اطهر را به من سپرد تا در تربیتش بکوشم. من از هیچ تلاشی دریغ نکردم و هر چه داشتم به پای فاطمه (س) ریختم؛ اما به خدا سوگند !او از من بسیار با ادب تر و داناتر بود)). ✨✨✨✨✨ کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌿قسمت بیست ویکم: سرآمد زنان 🌹زیبایی و آراستگی ظاهر، یک مسئله و نیکویی اخلاق و باطن ،مسئله ای دیگر است. اگر این ها در یک نفر جمع شوند، چه اعجوبه ای می شود؟ 🌹زیبایی اخلاقش به آراستگی چهره اش افزوده بود.سراسر زیبایی بود و زیبایی اش همه جانبه! 🌹پدرش خاتم انبیاء درباره اش می فرمود: «اگر قرار بود، تمام زیبایی ها و کمالات انسانی در یک شخص تبلور یابد ،هر آینه در سیمای فاطمه(س) پا به گیتی می گذاشت. دخترم فاطمه(س) از تجلی زیبایی و نیکویی فراتر و ازنظر تبار و شرافت، بهترین مردم روی زمین است. 🌹و می گفت:《فاطمه جان! همین افتخار تو را بس که میان زنان نواندیش و شایسته ی جهان که مریم،خدیجه (س)و آسیه از آنان هستند، تو سرآمد همه ی آنهایی》. 🌿🌿🌿🌿🌿 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌿قسمت بیست و دوم :اولین بت شكن 🌸زمین که جامۀ شب به خود پیچید و غرق خواب شد، مرا پیش خود خواند‌. به خانه ی خدیجه(س) که رسیدم،فرمود:《ای علی! همراه من بیا》. 🌸شب هنگام در کوچه های تنگ و تاریک مکه، قدم به قدم به دنبال او بودم .پیچ و تاب کوچه های خفقان آور تمام شد .دیدم مقابل کعبه ایستاد. گویی خاک مرده همه جا پاشیده بودند؛ جنبنده ای در شهر به چشم نمی خورد .رسول بصیرت (ص) فرمود:《بیا از دوش من بالا برو!》 سپس خم شد .من لبیک گفته از دوش مبارکش بالا رفتم. پشت بام کعبه که رسیدم، هر چه بت بود، شکستم. 🌸پایین که آمدم، فرمود: 《اولین کسی که بت ها را شکست، جدت ابراهیم(ع) بود و بعد از او تواولین بت شکنی 》. 🌿🌿🌿🌿🌿 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
💫قسمت بیست و سوم:بهای جان 🌹گفتند: «زندانی اش کنید؛ آن قدر که این حرف ها وخیالات از سرش بیفتد! 🌹گفتند : به جایی دور تبعیدش کنید تا از شر کارها وکلام هایش در امان باشیم! 🌹گفتند: «بکشیدش!» این حرف آخر را همه پذیرفتند و مصمم شدند که گروهی جنگاور، شبانه به خانه اش يورش برند و در خواب، کارش را یکسره کنند. 🌹جبرئیل که سلام خدا را آورد، از نقشه ی مشرکان نیز سخن گفت. پیامبر(ص) باید همان ابتدای شب ،خانه را ترک می کرد و کسی شبیه اش در بستر می خوابید تا مهاجمان را گمراه کند. علی (ع)این خطر را به جان خرید . 🌹شب از نیمه گذشته بود که مشرکان تصمیم گرفتند تا باحمله ای ناگهانی، کار را یکسره کنند... . 🌹هنوز صبح نشده بود که جبرئیل دوباره از آسمان بابشارت و آیه ای آسمانی فرود آمد: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضات الله وَالله رَؤُفٌ بالعباد؛ از میان مردم، افرادی هستند که جان خود را به بهای کسب رضای خدا می فروشند و خداوند با بندگان مهربان است». 💫💫💫💫💫 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🦋قسمت بیست وچهارم:گویی مرا آزرده ای 💐وقتی وارد مسجد شد، سنگینی نگاه پیامبر را که با گوشه چشم به او خیره شده بود، احساس کرد. 💐با خودش گفت چه شده که این گونه رسول خدا (ص) ازاو ناراحت است .هر چه فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید. 💐 بی مقدمه فرمود: ((ای عمرو! به خدا سوگند! مرا آزرده ای؛ چراکه علی(ع) را آزرده ای و هر که او را بیازارد، گویی مرا آزرده است.)) 🦋🦋🦋🦋🦋 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌿قسمت بیست و پنجم:بنده مقرب 🌷- خدایا !تو را به محبوب ترین بندگانت قسم که به گنهکاران درگاهت رحم کنی. خداوندا! تو را به برترین بندگانت...، بارالها! تو را به على... . 🌷عایشه این مناجات ها را از پیامبر (ص) شنید و بعد ازدعا پرسید :((مگر خداوند فرشته ای بلند مرتبه یا پیامبری والامقام مانند شما ندارد که او را برای آمرزش گناهان امت، به علی قسم می دهی؟!)) 🌷در پاسخ همسر گفت:(( هرچه در ملکوت خدا نظر کردم، بنده ای برتر از علی نیافتم که خدا را به مرتبه ی او قسم دهم)). 🌿🌿🌿🌿🌿 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🦋قسمت بیست و ششم:شبیه ترین 🌸گویی خودش بود؛رفتارش ،گفتارش و حتی لحن کلامش ؛بس که عاشق پدر بود. عایشه در وصف او می گفت:(( هیچ کس را در سخن گفتن، شبیه تر از فاطمه(س) به پیامبر (ص)ندیدم. هنگامی که وارد می شد، پدرش به او با مهربانی وصف ناپذیر خوشامد می گفت . دستهایش را غرق بوسه می کرد و او را در جای خویش می نشاند. 🌸و آن گاه که پیامبر (ص) بر فاطمه(س) وارد می شد، با ادبی وافر در برابر پدر به پا می خاست و به او خوشامد می گفت و بر دستان پدر بوسه می زد)). 🦋🦋🦋🦋🦋 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🪴قسمت بیست وهفتم :بی حج و ختم قرآن نخواب 🍁بستر خوابش را گسترده بود. پدر اجازه گرفت و وارد اتاق شد. وقتی دختر را مهیای خواب دید، گفت: ((جان پدر! نخواب مگر آنکه چهار کار انجام دهی: قرآن را ختم کنی؛ مؤمنان را از خود راضی و پیامبران را شفیع خویش گردانی؛همچنین حج و عمره ای بجا آوری)). این را گفت و ایستاد به خواندن نماز. 🍁 دختر که با این حرف خواب از چشمانش رفته بود، صبر کرد تا نماز پدر تمام شد. 🍁- پدر جان مرا به چهار چیز امر کردی، در حالی که قادر به انجام هیچ یک نیستم. 🍁پدر تبسمی کرد و گفت:(( وقتی سوره ی توحید را سه بار بخوانی ، مانند آن است که قرآن را ختم کرده ای. چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستی، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود و هنگامی که برای مؤمنان استغفار کنی، همه از تو راضی خواهند بود و چون بگویی سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله و الله اکبر، گویی حج و عمره بجا آورده ای)). 🪴🪴🪴🪴🪴 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌿قسمت بیست و هشتم :وقت خواب نیست ! 🌸بعد از نماز، فرصت مناسبی برای استراحت بود. چشمانش گرم خواب شد. خستگی، شیرینی خواب را دو چندان کرده بود. دست گرم و پر محبت پدر شانه اش را نوازش کرد. 🌼 آرام و با مهربانی فرزند را به بیداری خواند: «دخترم! برخیز و از غافلان مباش. نظاره گر روزی و رزق پروردگارت باش .خداوند روزی مردم را بین طلوع فجر و طلوع آفتاب تقسیم میکند». 🌿🌿🌿🌿🌿 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌻قسمت بیست و نهم: نور ✨همیشه دستان دعایش بالا بود. همه را هم به دعا سفارش می کرد .می گفت(( نمک غذا و حتی بند کفش را باید از خدا خواست)). اهل کار و تلاش خستگی ناپذیر بود .از بیکار و بیکاری نفرت داشت. دستان کارگر زحمت کش را بوسه می زد .دعا را مغز عبادت و ریشه ی بندگی می دانست. بیش از همه دختر را به تلاش و دعا توصیه می کرد. از نگاه او شیرینی زندگی به کار و برکت آن به دعا بود. ✨فاطمه (س) که به نماز می ایستاد و دست های دعا را برای فرشتگان می گشود و نورافشانی می کرد، فرشته ها این نور زمینی را زهرا صدا می زدند. 🌻🌻🌻🌻🌻 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌹قسمت سی ام : دلیری 🪴نزدیک روستایی کوچک، مکانی در میانه ی راه مکه ومدینه، ماه رمضان سال دوم هجری و اولین جنگ رسمی اسلام و کفر بود. 🪴پسر ابو طالب (ع) پرچم سپاه اسلام را بر دوش داشت. مسلمانان با وجود تعدادی اندک، دست خالی و نداشتن آمادگی لازم، با امداد الهی بر لشکر تمام مسلح قريش پیروز شدند. جنگ ،جنگ دلیری و استقامت بود؛ پایمردی علی (ع) در میانه ی میدان نبرد، مثال زدنی بود.در انتهای نبرد بیشتر کشته های جنگ را به نام خود ثبت کرد. 🌹🌹🌹🌹🌹 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌸قسمت سی و یکم : مهر ✨((صد شتر سیاه آبی چشم با بار پارچه های کتانی اعلای مصری و ده هزار دینار طلا ، مهر فاطمه می کنم. او را به من بدهید))‌. این ها حرف عبد الرحمن بن عوف بود. ✨عثمان قدم پیش گذاشت: (( من نیز همین مهر را می دهم؛ با این تفاوت که زودتر ایمان آورده ام و بر عبدالرحمن برتری دارم)). ✨پیامبر(ص) ناراحت شد، رو به آن ها کرد و گفت: ((پنداشتید من بنده ی پول و ثروتم یا شاید گمان کرده اید ازدواج، تجارت است؟! انتخاب همسر فاطمه(س) باخدا است)). ✨این جوابی بود که به ابوبکر، عمر و دیگران هم داده بود. به همه فهماند، ملاک هر کاری، حتی انتخاب شریک زندگی، رضای خدا است. 🌸🌸🌸🌸🌸 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌻قسمت سی و دوم:ضرب شست 🌸قسم خورد و نذر کرد تا انتقام بدر را نگیرد، نه بر سر خود روغنی بمالد و نه حتی به زنی فکر کند. 🌸ابوسفیان با دویست نفر مخفیانه به حاشیه ی مدینه آمد. دو خانه و تعدادی درخت نخل را آتش زدند. در این میان دونفر از بزرگان انصار نیز کشته شدند. 🌸خبر که به نبی (ص) رسید با دویست نفر به سوی معرکه شتافت. پیامبر (ص) را که از دور با علی (ع) دیدند، بار چارپایان را که همه سویق بود. ریختند و فرار کردند. ضرب شست علی در بدر کار خودش را کرده بود .علی در لباس رزم حکم عزرائیل را داشت برای کفار. 🌻🌻🌻🌻🌻 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌸قسمت سی و سوم:فقط على ✨نزدیکی های ظهر روی سکوهای اطراف مسجد دور هم جمع می شدند. آخرین وقایع مدينه و اخبار عربستان، موضوع مهم صحبتهای شان بود؛ اما آن روز، موضوع سخنان پراکنده بود. مرگ و میر، حوادث، ازدواج و.... ✨رشته ی سخن که به دختر پیامبر (ص)رسید، در یک لحظه نگاه ها به هم گره خورد. با خود گفتند اکنون که همه جواب رد شنیده اند ،به یقین پیامبر(ص) ، على (ع)را برای یگانه دخترش برگزیده است. ✨گفتند :((چه خوب میشد اگر علی (ع)هم پا پیش می گذاشت. نوبتی هم اگر باشد ،نوبت علی(ع)است تا بخت خویش را در خواستگاری از زهرا (س)بیازماید)). 🌸🌸🌸🌸🌸 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌱قسمت سی و چهارم:خواستگار 🌸در خانه نبود . در شهر هم. از نخلستان یکی از انصار خبر او را آوردند. داشت با شترش آب کشی می کرد و نخلستان را آب می داد. 🌸دوره اش کردند: _چرا ازدواج نمی کنی؟! همه خواستگار فاطمه اند. توچرا به خانه ی رسول خدا نمی روی؟ _اکنون چه شده که پیش من آمده اید؟ چه اصراری داریدکه من پا پیش بگذارم؟ _آخر همه ی خواستگارها جواب رد شنیده اند .تو تنها کسی هستی که پیامبر، چون جان شیرین دوستش داردو حرفش را می پذیرد. 🌱🌱🌱🌱🌱 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌱قسمت سی و پنجم : چه کسی از تو بهتر ✨بیلی که به دست داشت در خاک فرو کرد. نگاهش را که سرشار از شرم و امید بود، به زمین گره زد. ✨_از شما چه پنهان! برای من هم ازدواج با مانند فاطمه ای افتخار است !سکوت من از شرم و نداری است که مرا از رسیدن به آرزوهایم باز داشته است. ✨گفتند: «کجا پیامبر(ص) مانند تو را بیابد؟ اگر فاطمه (س)را به تو ندهد، پس می خواهد او را به ازدواج با چه کسی درآورد؟ در حالی که تو نزدیکترین فرد به او و برترین امتش هستی.)) 🌱🌱🌱🌱🌱 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🪴قسمت سی و پنجم:تصميم مهم 🌺از کودکی در خانه ی پیامبر (ص)و تربیت یافته ی دست مبارک او بود. پیامبر همانند پسر نداشته اش او را دوست می داشت؛ مانند فاطمه. او از محبت پدرانه ی پیامبر (ص)نسبت به خودش آگاه بود و همین کار را سخت تر می کرد. 🌺از یک سو فقر و نداری مانع رفتن بود، از سوی دیگر محبت رسول خدا(ص) و علاقه اش به فاطمه (س) او را به رفتن فرا می خواند. میدانست در فضائل اخلاقی نمی تواند کسی را هم پای زهرا (س)بیابد.باید کاری می کرد. به خانه شتافت. حمام کرد. بهترین لباسش را پوشید و راه خانه ی رسول خدا(ص) و ام سلمه را پیش گرفت. 🪴🪴🪴🪴🪴 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌼قسمت سی و ششم:صدای خوش یمنی 🌻صدای در ،نوید خوش یمنی و برکت را به همراه داشت. مرد به همسرش گفت: ((برخیز و در را باز کن! این کسی است که خدا و رسولش، او را دوست دارند. )) 🌻_این مرد کیست که پیش از دیدار، او را می ستایی؟ _او مردی است که در برابر دشواری ها، سست و ناتوان نیست. او دوست، برادر و محبوب ترین مردم نزد من است. 🌻ام سلمه که بی تاب دیدن و شناختن این مرد خدا بود،شتابان به سوی در دوید. 🌻بعدها به فاطمه گفت: ((چنان شوق شناخت این محبوب رسول خدا(ص) بر من مستولی شد که وقتی برخاستم در را باز کنم، نزدیک بود پایم بلغزد. در را که باز کردم ،چشمم به چهره على (ع) روشن شد)). 🌼🌼🌼🌼🌼 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🪴قسمت سی و هفتم:شرم بیان ✨از وقتی آمد حتی برای لحظه ای هم سرش را بلند نکرد. از خجالت و شرم، توان سخن گفتن نداشت. ✨ صدایی مهربان او را به خود آورد: _گویا امری داشتی؟ خجالت نکش! حرف دلت را بگو . ✨_پدر و مادرم فدایت! من در خانه شما بزرگ شده ام. عمری در تربیتم کوشیده اید و به برکت وجود شما بزرگ شده ام. از مال دنیا چیزی ندارم؛ اما ذخیره دنیا و آخرتم شما هستید .زمان ازدواجم فرا رسیده و همسری شایسته تر از دختر شما سراغ ندارم. این تمام خواسته من است.پدر به سوی اتاق فاطمه(س) رفت. 🪴🪴🪴🪴🪴 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🪴قسمت سی و هشتم : اقرار سکوت ✨آرام و شمرده گام بر می داشت، مانند همیشه. پدر نزدیک اتاق دختر نازنینش رسید، آرام چند بار به در ضربه زد. دختر با این صدا که نشانی از مهربانی و عطوفت داشت،خو گرفته بود. ✨اجازه گرفت و وارد شد .زهرا(س) به نشانه ی ادب برخاست و ردا از دوش پدر گرفت. آب آورد و پاهای مبارک پدر را شست. ✨سپس وضو گرفت و در محضر پدر نشست. _ دخترم ! حرف های امروز من با روزهای قبل فرق دارد.می خواهم درباره ی برادر و و صی ام علی(ع) با تو صحبت کنم.فضیلت و مقام او در اسلام بر تو پنهان نیست .من از خدا خواسته ام تو را به عقد بهترین مخلوق خود درآورد و اینک او به خواستگاری تو آمده است؛ آمده ام نظرت را درباره ی على (ع) جويا شوم. ✨شرم و شادی در سیمای فاطمه(س) به تلاطم درآمد. رسول خدا (ص)از جای برخاست و تکبیر گفت: «الله اکبر، سکوت نوعی اقرار است؛ بله. سکوت دخترم نشان رضایت اوست». 🪴🪴🪴🪴🪴 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌺قسمت سی و نهم:خواستگاری ✨حتی تصور شنیدن جواب منفی هم سخت و آزاردهنده بود، گرچه از مانند زهرایی بعید بود، چون علی (ع) را رد کند؛ اما دل دریایی مولا برای یافتن ساحل آرامش،طوفانی بود. ✨علی(ع) منتظر نشسته بود تا پاسخ دختر پیامبر(ص) رااز لب های رسول پروردگار بشنود. ✨پیامبر(ص) با لبی خندان و رویی گشاده وارد شد. ✨علی (ع) که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید ، تشکر کرد:(( سلام و درود خدا بر شما باد که همیشه نیکوخوی و ستوده نفس و مبارک بخت بوده اید!)) 🌺🌺🌺🌺🌺 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌱 قسمت چهلم: نور برای نور دستور حضرت حق بود: «الطيباتُ للطَّيبينَ وَالطَّيبُونَ للطیبات؛ زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک اند». خواستگاران زهرا؏ هم تعدادشان زیاد بود، هم سماجتشان فراوان؛ اما از میان ایشان کفوی برای فاطمه؏ نبود تا اینکه پسر ابو طالب پا پیش گذاشت. پیامبرﷺ در خانه ام سلمه بود که فرشته ای عجیب با هیبتی خاص بر او وارد شد. گفت: «من صرصائیلم! خداوند مرا نزد شما فرستاده که بگویم نور را به نور تزویج کنی.» پرسید: - چه کسی را با چه کسی؟ - فاطمه؏ را با علی؏ آن گاه خداوند «مَرَجَ الْبَحْرَين يلتقيان؛ دو دریا را پیش راند تا به هم رسیدند». 🌸🌸🌸🌸🌸 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌱قسمت چهل و یکم : همسری؛ همدلی 💐روزی نبود که برای فاطمه (س) خواستگاری نیاید، از هر قشر ، صنف و موقعیتی ،فاطمه (س) خواستگار ثروتمند،فراوان داشت؛ با پیشنهاد مهریه های سنگین. 💐با این همه، حتی با سرزنش های بی حد و فراوان زنان مدینه ، همسری، همدلی و همراهی علی ابن ابی طالب (ع) را پذیرفت. 💐نه برای دارایی اش که مولا از مال دنیا چیزی نداشت ، به خاطر اخلاقش،معنویتش و روح بزرگ خدایی اش. 🌱🌱🌱🌱🌱 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs
🌺قسمت چهل و دوم:بهای مهریه ✨با لحنی پدرانه پرسید: - برای ازدواج چیزی داری؟ -پدر و مادرم فدایت! چیزی از زندگی من برشما پوشیده نیست، تنها یک شمشیر، یک سپر و شتری دارم که با آن آب کشی می کنم. ✨تبسمی کرد و گفت:(( از شمشیرت بی نیاز نیستی؛ با آن در راه خدا جهاد می کنی. شتر را نیز برای مسافرت و روزی اهل خانه ات نیاز داری؛ اما سپر را می پذیرم. آن را بفروش و نزد من بیا.)) مهریه ی برترین بانوی جهان، بهای یک سپر شد. 🌺🌺🌺🌺🌺 کتاب:فاطمه‌ علی‌ست♡ @noora_bhs