😔 سفرنامه ی شام
🍃امام سجاد(علیه السلام) می فرماید :
حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ وَ رَأسُ الحُسَينِ(علیه السلام) عَلى عَلَمٍ ونِسوَتُنا خَلفِي عَلى بِغالٍ اكُفٍ وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمح
🔸مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين(علیه السلام) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند
و كسانى كه ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مىدادند.
اگر چشمی از يكى از می گریست، او را با نيزه به سرش مىكوبيدند.
تا آن كه وارد شام شديم و جارچى جار زد:
يا أهلَ الشّامِ! هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون
🔸اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند
📚الاقبال سید بن طاووس، ج۳، ص۸۹
#حدیث
#وقایع_شام
@nooralmahdi110
😔 سفرنامه شام
📜 طبری شیعی با سند خود از حارث بن وکیده نقل میکند که میگوید :
وقتی سر امام حسین(علیه السلام) را به سوی شام می بردند، من در میان کسانی بودم که سر حسین(علیه السلام) را میبردند.
فَسَمِعْتُهُ يَقْرَأُ سُورَةَ الْكَهْفِ!
فَجَعَلْتُ أَشُكُّ فِي نَفْسِي وَ أَنَا أَسْمَعُ نَغْمَةَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، فَقَالَ لِي : يَابْنَ وَكِيدَةَ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَئِمَّةِ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا نُرْزَقُ؟
🔸شنیدم که سورهی کهف میخواند.
در خودم شک کردم که آیا من صدای اباعبدالله را میشنوم؟
که شنیدم به من گفت :
ای پسر وکیده! آیا نمیدانی که ما امامان زندهایم و نزد پروردگارمان روزی میخوریم؟
قَالَ : فَقُلْتُ فِي نَفْسِي : أَسْرِقُ رَأْسَهُ!
فَنَادَى : يَا بْنَ وَكِيدَةَ!
لَيْسَ لَكَ إِلَى ذَاكَ سَبِيلٌ، سَفْكُهُمْ دَمِي أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ تَسْيِيرِهِمْ رَأْسِي، فَذَرْهُمْ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ، إِذْ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ!
🔸پیش خود گفتم : سر او را میربایم.
در این هنگام سر مبارک به من گفت :
ای پسر وکیده! نمیتوانی چنین کنی!
اینکه خونم را ریختند، نزد خدا بزرگتر از گرداندن سر من است.
آنها را واگذارشان!
به زودی خواهند دانست، آنگاه که زنجیرها بر گردنهایشان خواهد بود و آنها را سوی دوزخ میبرند.(۲)
📚دلائل الإمامة طبری شیعی، ص۱۸۸
#وقایع_شام
@nooralmahdi110
😔 سفرنامه شام
✏️ابن نما حلی می نویسد:
🔸سربازان ابن زياد، اسيران و اهل بيت امام حسین(علیه السلام) و سر مبارك امام را به سمت شام حركت دادند.
همين كه به نزديك دمشق رسيدند، ام كلثوم(علیها السلام) به شمر بن ذى الجوشن فرمود : مرا به تو حاجتى است!
شمر گفت : حاجتت چيست؟
ام کلثوم(علیها السلام) فرمود:
🔸وقتی ما را داخل شهر مى نماييد از دروازه اى ببريد كه تماشاچيان و تردد كنندگان در آن كم باشند؛ و به لشكريان خود بسپار كه سرها را از ميان محمل ها و كجاوه ها بيرون آوردند و اندكى از ما دور ببرند؛ تا خوارى و خفت ما مقدارى كم شود.
🔸آن نانجيب از راه بغى و عدوان و كفر و طغيان بر ضد خواهش آن مكرمه دوران، امر نمود كه سرها را بر بالاى نيزه زدند و در وسط محمل ها نگاه داشتند و آل رسول(صلی الله علیه وآله) را بر همين حال از راهى وارد دمشق نمودند كه ازدحام خلق در آن بسيار بود.
سپس ايشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در آن مكانى كه اسيران كفار را نگاه مى داشتند!
📚 مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۹۷
#وقایع_شام
@nooralmahdi110
😔 سفرنامه شام
🔸هنگامی که کاروان اسرای کربلا وارد کاخ یزید شد، مجلسی رسمی متشکل از بزرگان شام و نمایندگان ادیان در کاخ تشکیل شده بود و یزید نیز در حالی که شراب می نوشید؛
فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ فِی طَسْتٍ مِن ذَهَبِ وَجَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبِ فِی یَدِه عَلَی ثَنَایَاه
🔸سر مبارک امام حسین(علیه السلام) جلوی او در طشت طلا قرار داده شد، وآن لعین با چوپ، بر میان دو لب مطهر ایشان می زد و می گفت :
لَقَد أَسرَعَ الشَّيبُ إلَيكَ يَا أَبَا عَبدِاللهِ(علیه السلام )
🔸اى اباعبدالله! چقدر زود پير شدى؟!!
و در نقلی دیگر؛
..ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ عَلَى مَا یَلِی الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْض
🔸آنگاه یزید لعین باقی مانده شراب خود را در کنار طشتى که سر بریده و مقدس امام حسین(ع) در آن بود بر زمین میریخت.
📚من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱۹
#وقایع_شام
@nooralmahdi110
😔 سفرنامه شام
🔸بعد از مدتی:
قَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَحْمَرُ أَزْرَقُ فَنَظَرَ إِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ اَلْحُسَيْنِ(علیه السلام) وَ كَانَتْ وَضِيئَةً فَقالَ :
یا أمیرَالمُؤمِنینَ! هَب لِی هَذِهِ اَلْجَارِيَةَ!
🔸مردى سرخ روی از شاميان، به نام «ارزق» بپا خاست و نگاهى به فاطمه دختر امام حسين(علیهالسلام) که سيمايى درخشان و زيبا داشت، انداخت و رو به يزيد كرد و گفت :
اى امير مؤمنان! اين دخترك را به من ببخش!!
فاطمه(علیهاالسلام) به عمّه اش زینب کبری(علیهاالسلام) پناه برد و عرضه داشت :
يَا عَمَّتَاهْ! أُوتِمْتُ وَ أُسْتَخْدَمُ؟!
🔸 ای عمّه ! یتیم شدم و اینک باید خدمتکار هم بشوم؟!
در این هنگام زینب کبری(علیهاالسلام) فرمود :
لَا! وَاللّه ِولا کَرامَهَ لَکَ وَلا لَهُ إلَّا أن یَخرُجَ مِن دینِ اللهِ
🔸نه، هرگز چنين نخواهد شد!
به خدا سوگند، نه تو چنين حقّى دارى و نه اميرت يزيد؛ مگر اينكه بطور آشكار اعلان كفر كند و از دين و آيين ما بيرون رود!
فَأَعادَهَا الأَزرَقُ ، فَقالَ لَهُ یَزیدُ : کُفَّ!
🔸پس مرد ازرق مجدد درخواست خود را تکرار نمود، تا اینکه یزید به او گفت :
بس کن! کافیست!
📚سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج۳، ص۳۰۹
#وقایع_شام
@nooralmahdi110
😔 سفرنامه شام
▪️ابن طاووس می نویسد :
وَ كَانُوا مُدَّةَ اِقَامَتِهِم فِي البَلَدِ المُشَارِ اِلَيهِ يَنُوحُونَ عَلَی الحُسَینِ(علیه السلام)
🔸کار اسرای اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در مدت اقامتشان در خرابه ی شام، سوگواری و عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) بود.(۱)
▪️و در نقلی دیگر؛
كَانَتِ النِّسَاءُ مُدَّةَ مُقَامِهِنَّ بِدِمَشْقَ يَنُحْنَ عَلَيْهِ بِشَجْوٍ وَ أَنَّةٍ وَ يَنْدُبْنَ بِعَوِيلٍ وَ رَنَّةٍ..
🔸زنان اهل بیت مدتی که در شام بودند، بر حضرت امام حسین(علیه السلام) نوحه سرایی می کردند در حالی که اندوهگین بودند و آه و ناله سر می دادند و بلند بلند گریه می کردند و صدا به عزاداری بلند می کردند و بر رنج اسارت و عظمت مصیبت همچون مادر فرزند مُرده عزاداری می کردند.
🔸در حالی که مسکن آنان جایی بود که از سرما و گرما در امان نبودند و پوست صورتشان بلند شد و گونه هایشان تَرک خورد و سایه آنان لباسهایشان بود و صبرشان کم شده بود و اشک و عزا در وجودشان رخنه کرده بود و حزن و اندوه آنان طولانی شده بود.(۲)
📚منابع
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۲۱۹
۲)مثیر الأحزان ابن نما حلی، ص۱۰۲
#وقایع_شام
@nooralmahdi110