eitaa logo
دنبال نورِ 🌙 باش
5.4هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
62 فایل
🌕تو تاریکی‌های زندگی این دنیا نور ماه، راهو نشونت میده... 🍃دنبال نور ماه باش 🥤شاید یه پاتوق برا دخترای #دهه_هشتادی با ما باش 🌙موسسه فرهنگی هنری ماه https://zil.ink/noore_maaah ادمین: @mahh_neshan
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🔆🍃🔆🍃🔆🍃🔆🍃 ❇️ملاقات در بستر بیمارى ⏪ یکى از علماء و تاریخ نویسان اهل سنّت در کتاب خود آورده است : پس از گذشت مدّتى از جریان سقیفه ، روزى عمر به ابوبکر گفت : ما فاطمه ، دختر رسول اللّه🌸 را از خودمان خشمناک و ناراحت کردیم 😔 ، بیا با یکدیگر به ملاقات و دیدار او برویم تا از ما راضى و خوشنود شود.🌿 💎لذا هر دو حرکت کردند و چون به 🚪درب منزل رسیدند، ☝️اجازه ورود خواستند؛ ولى به ایشان اجازه داده نشد.⛔️ به ناچار حضور امام علىّ علیه السلام🌸 آمدند و در این باره با او سخن گفتند؛ بنابر این امام علىّ علیه السلام براى آنها اجازه ورود طلبید و چون وارد شدند، روبروى حضرت زهراء سلام اللّه علیها نشستند.👥 و حضرت روى خود را از آن ها برگرداند، سلام کردند🤚، امّا حضرت جوابشان را نداد. ابوبکر گفت : اى حبیبه رسول اللّه🌸 ! سوگند به خدا که من تو را بیش از دخترم ، عایشه دوست دارم .🍀 ✳️روزى که پدرت از دنیا رفت ، اى کاش من مرده بودم ؛ علّت آن که تو را از حقّ میراث پدرت منع کردم ، چون شنیدم که فرمود: ما ارثیّه اى به جاى نمى گذاریم ، آنچه از اموال ما باقى بماند، صدقه است . 💎در این هنگام ، فاطمه سلام اللّه علیها🌸 فرمود: اگر حدیثى را از پدرم رسول خدا برایتان بگویم ، تاءیید مى کنید؟ گفتند: آرى .✅ 🌟فرمود: خداوند را بر شما گواه مى گیرم ، آیا نشنیدید از پدرم ، رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله که مى فرمود: رضایت فاطمه رضایت من است ✅، وخشم و غضب فاطمه خشم و غضب من مى باشد😡، هرکه فاطمه را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر که او را خشمگین و ناراحت کند، مرا خشمگین و ناراحت کرده است ؟!✅ گفتند: بلى ، چنین سخنى را از رسول اللّه شنیده ایم .✅ حضرت فاطمه فرمود:🌸 خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین و ناراحت کرده اید و من از شما خوشحال و راضى نخواهم شد تا پدرم ، رسول خدا 🌸را ملاقات کرده و شکایت شما را به او کنم .✅ ❇️ابوبکر گفت : از خشم خداوند و غضب فاطمه به خداوند پناه مى برم ، و سپس در حال گریه😭😭 از نزد حضرت خارج شدند 😔😭😔😭 ◾️@noore_maaah ◾️
دشمن شناسی👇👇👇 دو موش🐹سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه🐱ای رفتند تا با استفاده از ترازویی که داشت، پنیر را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کند. گربه پنیر🧀را به نحوی تقسیم کرد که یک تکه سنگین تر⚖️ از تکه بعدی شد. پس از تکه سنگین مقداری جدا کرد و خورد😋. این بار تکه بعدی سنگین گردید .گربه🐱دوباره از آن مقداری جداکرد و خورد. باز هم یکی از دو تکه پنیر🧀از دیگری سنگین ترشد .گربه آنقدر این عمل را تکرار کرد تا تنها تکه ای کوچکی باقی ماند . پس گربه آخرین تکه را به موش ها نشان داد وگفت: این هم مزد کارم است وآن را بر دهان گذاشت و خورد😳 و دو موش گرسنه با شکم گرسنه باز گشتند.  این عاقبت کسانیست که مشکلاتشان را با دشمن😈 در میان گذاشته و از او راه حل میخواهند امام على عليه السلام : اعتماد كردن به دشمن، عامل فريب خوردن [از او] است. @noore_maaah
💭دلش مي خواست يكي از لباس هاي امام را بگيرد براي تبرك، اما خجالت مي كشيد بگويد. حتي نامهـ💌 نوشت، اما نامه را نفرستاد نااميد شد🙁 داشت بر مي گشت  شهر خودش كه كسي از پشت صدايش زد. برگشت.   غلام امام بود. گفت: ➕اين لباس را آقا برايت فرستاده••• 🌱 @noore_maaah
〰📕〰📕〰 پلک‌هایش مدام روی‌هم می‌افتادند، اما دوباره به صفحه کتاب برمی‌گشت، به برادرش گفته بود تا فردا کتاب را تمام می‌کند.✔️ 💭زندگی چند سال اخیرشان از پیش چشمانش گذشت، بعد از فوت پدر👳‍♂روزگار بر او و خانواده‌اش سخت گذشته بود اما این سختی نتوانسته بود جلوی علاقه‌ این خواهر و برادر به علم را بگیرد.🌱 ✅به همین خاطر با پول‌هایشان کتاب می‌خریدند، نوبتی می‌خواندند و با پس دادن آن، کتاب جدیدی را تهیه می‌کردند. بیشتر کتاب‌هایی که خوانده بودند همین‌طور بود. 🌙شهیده بنت الهدی صدر✨ @noore_maaah
📖〰〰 🔸رفت پيش امام هادي، گفت :" به من سخني ياد بدهيد كه با آن شما اهل بيت را بشناسم و زيارت كنم." 🔸امام با مهرباني جواب داد: "غسل كن،به حرم كه رسيدي شهادتين بگو و صد تكبير و بعد بگو ... ." 🔸سينه به سينه و از كتابي به كتاب ديگر، رسيد به نسلهاي بعدي تا شيعيان يك دوره‌ي فشرده از امام شناسي در دستشان باشد. اسمش شد: ✨زيارت جامعه كبيره✨ @noore_maaah
ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین... @noore_maaah
نمازش که تموم شد، بهش گفتم فرمانده باهات کار داره؛ جوراب پاش نبود و کُتش روی شونه‌هاش، گفتم با همین سر و شکل می‌خوای بری؟🤔 مکثی کرد و گفت: پیش خدا این‌طور رفتم، پیشِ فرمانده طورِ دیگه⁉️ 🌹شهید محمّدحسین یوسف‌الهی @noore_maaah
🔻دلش مي خواست يكي از لباس هاي امام را بگيرد براي تبرك، اما خجالت مي كشيد بگويد. ✍حتي نامه نوشت، اما نامه را نفرستاد. نااميد شد داشت بر مي گشت شهر خودش كه كسي از پشت صدايش زد. برگشت، غلام امام بود.گفت: "اين لباس را آقا برايت فرستاده"...🥺 🖤 @noore_maaah