eitaa logo
تربیت فرزند نوردیده
84.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
953 ویدیو
23 فایل
کانال قصه و شعر نوردیده 👇 eitaa.com/joinchat/2079785181Cb3e7c100b0 نظرات و پیشنهادات نوردیده .مشاوره نداریم @nasman تبلیغات @nooredid نوجوان @nooredideh_nojavan کانال مدیر نوردیده حسین دارابی👇 eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از توانایی های پردازش که اگر درست استفاده شود بسیار عالی است و اگر در جای خودش از آن استفاده نشود بسیار مخرب است است. گفتیم هر تجربه ی حواس پنجگانه یک اتصال سیناپسی در مغز به وجود می آورد که در اثر تکرار آن تجربه، تبدیل به میدان مغناطیسی می شود. (رفتار و عکس العمل والدین) یک اتصال عاطفی در کنار این اتصال حاصل از تجربه به وجود می آید در واقع یک حس به وجود می آورد. یعنی هر تجربه ایی که کودک می کند، یک علامت هم در کنار آن ثبت می شود، خود تجربه به توانایی مغز کمک می کند و بخش عاطفی آن می گوید که این تجربه چطور انجام شده؟ احساس خوشایند یا احساس ناخوشایند، و کودک به این ترتیب شرطی می شود. کودک برای اولین بار یک لیوان آب را در دستش می گیرد، کودکی که برای اولین بار لیوان پر از آب را می بیند برایش هیچ فرقی بین آب و لیوان قایل نیست. چه موقع این تفاوت را متوجه می شود؟ وقتی لیوان را پرت می کند زمین! حالا یکی ریخت(آب) ویکی جیرینگ شکست (لیوان). این تجربه در مغز ثبت می شود و میدان مغناطیسی تشکیل می شود. حالا آب را فهمیدم و تجربه انجام شد. حالا، کودک چه احساسی را دریافت می کند؟ خودش احساس خوشایند دارد چون کشف همیشه احساس خوب دارد. اگر احساس خوشایند توسط مادر تأیید شود و مادر هم خوشحال شود این احساس تثبیت می شود. کودک باخود میگوید از این کار من خوشش آمد من خوشحال شدم مامان هم خوشحال شد پس "من خوبم، تو هم خوبی" کودک لیوان پر از آب رازمین می میزند لیوان میشکند و زمین خیس میشود کودک ازاین تجربه لذت میبرد چون فرق بین آب ولیوان راکشف میکند حال اگر از این تجربه از طرف مادرتأیید نشود و به کودک احساس ناخوشایند بدهد و با کودک دعوا کند کودک با خودش می گوید: من خوش حال شدم ولی مامان خوش حال نشد، من بدم مامان رو اذیت کردم پس «من بدم، تو خوبی» کودک برای خودش ارزش قایل نیست مادر برایش مهم است؛ اخمهایش رفت تو هم، زد پشت دستم، کودک نتیجه گیری می کند و می گوید انداختن لیوان روی زمین و شکستن آن تجربه خوبی بود اما احساس بدی دارم پس دوستش ندارم، نمی خوام. (ادامه دارد...) {قسمت29} [مباحث کودک متعادل ] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
‌ ‌درک مقصر: درکی است که همیشه خودمان رامقصربدانیم وعذاب وجدان واحساس گناه داشته باشیم در کل درک مقصر درکودک به این منوال شکل می گیرد. دائم در هر کاری سرزنش، در هر کاری توبیخ، البته توبیخ های والدین کاملاً از سر دلسوزی است. ما دنبال مقصر نمی گردیم. مادر و پدر می خواهند کودکشان به بهترین نحو تربیت شود و رشد کند اما مرتب به او احساس گناه می دهند و احساس گناه درک مقصر را می سازد. همه ما یک بخش مهمی از شرطی شدن ذهنمان همراه با احساس گناه است. درهر اتفاقی خودمان را مقصرمیدانیم به گونه ایی با ما رفتار شده که حق اشتباه کردن نداریم.اشتباه یعنی گناه و گناه مستوجب کیفر است بنابراین با درک مقصر و احساس گناه بزرگ می شویم و شرطی می شویم. دیده اید وقتی دچار یک اشتباه می شویم چه قدر از وقتمان به سرزنش خودمان می گذرد؟؟؟ (ادامه دارد...) به خودتان وفرزندانتان اجازه اشتباه کردن بدهید ولی مسوولانه پای اشتباهتان بایستید وبدون احساس گناه آن راجبران کنید {قسمت30} [مباحث کودک متعادل ] Join @nooredideh
شرطی شدن چه موقعی خوب است؟ وقتی که برای پردازش باشد. از درون احساس خوب بگیرد و از بیرون هم تأیید شود. حالا این شرطی شدن خوب است. یعنی همیشه کودک کامیاب شود و این احساس کامیابی در مقابل؛ تجربه و یک عمل واقعی است. منظور از تأیید هم تأیید ذهنی نیست. دیدید وقتی می خواهیم بچه ها را تشویق کنیم القابی به آنها می دهیم که اصلاً نیستند، چیزهایی را در وجودشان بزرگ می کنیم که اصلاً در ظرفیت کودک نیست.  مثلاً کودکی که تنبک زدن یاد گرفته را هنرمند خطاب می کنیم. هنرمند یعنی چی؟؟؟ این کودک صرفاً می تواند تنبک بزند.و یاموارد دیگر. هنرمند تعریف دارد. اما ما می گوییم تو هنرمندی تو نابغه ایی تو یه دونه ایی و .... وقتی به کودک لقب میدهیم، یاخود شیفتگی ایجاد کرده ایم یا حقارت. وقتی لقب های "بی شعور و کودن و احمق" می دهیم، تحقیر می کنیم و وقتی لقب های "دکتر، مهندس، هنرمند و فرشته"می دهیم،خودشیفته اش می کنیم. بدون اینکه عملی انجام داده باشه و بدون اینکه به کارش اشاره کنیم و کارش را نقد یا تأیید کنیم. تأیید برای کار است، نه برای ذهنیت او. کودک باید عمل کند و تأیید شود و حتی وقتی عمل کرد و عملش اشتباه بود، اشتباهش هم تأیید می شود ولی بعدازاشتباه به اومسوولیت میدهیم تاجبران کند. بچه ها در اشتباه نباید سرزنش شوند. (ادامه دارد...) {قسمت31} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
هوش و یادگیری با مبحث امنیت و شخصیت ارتباط تنگاتنگ دارد که چندین جلسه درباره آن بحث کردیم. امنیت و شخصیت بستر  رشد و هوش  و خلاقیت هستند. بچه ها باید اشتباه کنند و اشتباهشان هم تأیید شود، نه اینکه کار درستی کرده بلکه باید کار یا عمل کودک را از وجود او جدا کنیم؛ کارش را نقد کنیم و وجودش را تأیید کنیم.  کودک را حمایت می کنیم تا مهارتش بالا برود که در 12 سال اول این مسئله از اهمیت بالایی برخوردار است. بگوییم " نه عزیزم اینطوری نیست اینطوریه" به جای " آخه ابله احمق بیشعور هنوز نمی فهمی این اینطوریه نه اونطوری". نقد ِکار همراه تأیید وجود، بچه ها را شرطی مثبت می کند. نقد کار همراه تأیید وجود، بچه ها را شرطی مثبت می کند؛ از درون خودشان احساس خوشایند می گیرند و نیازی به تأیید از بیرون در  بزرگسالی پیدا نمی کنند و نیز نیازی به جایزه و تشویق بیرون پیدا نمی کنند. در شرطی شدن مثبت، بچه ها با احساس خوشایند، قدرت و اعتماد به نفس از درون خودشان تأیید می شوند و هر بار که اشتباه می کنند سپاسگزار هستند وسرخورده نمیشوند چون اشتباه ابزار رشد است. (ادامه دارد...) {قسمت32} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
3نوع درک داریم ✔️درک مقصر ✔️ درک مظلوم ✔️ درک مسوول درک مقصر اشتباه را موجب سرزنش می داند. و دایم خودش راسرزنش میکند درک مظلوم احساس تنهایی و بی کسی می کند و دیگران را مقصر می داند در واقع سرریز درک مقصر است یعنی درک مقصر ادامه پیدا می کند و آنقدر به آن دامن زده می شود تا به درک مظلوم تبدیل می شود، اگر اول خودش را مقصر می دانست حالا دیگر، دیگران را مقصر می داند. درک مسئول است که احساس قدرت می کند. شرطی مثبت درک مسئول می سازد و بچه ها را مسئولیت پذیر می سازد. که اگر اشتباه کردند مسوولیت بپذیرند ومسوولانه اشتباهشان راجبران کنند. درک مقصر: دایم خودمان را مقصر بدانیم وسرزنش بکنیم درک مظلوم: خودمان را مظلوم بدانیم ودیگران را مقصر این دو درک مانع رشد هستند شرطی شدن منفی بچه ها را با درک مقصر و مظلوم بار می آورد. پس بچه ها باید شرطی بشوند منتهی شرطی مثبت. شرطی شدنی که به آنها احساس خوشایند و قدرت و امیدواری و خوش بینی بدهد. (ادامه دارد...) {قسمت33} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
ما از ذهنمان یا فعال استفاده می کنیم یا منفعل. تجربه نمی کند حفظ می کند، هر چیزی که من حفظ کردم تحویل بچه ام می دهم، کشف ِ خودم نیست،لذا احساس خوشایندی به من نخواهدداد چون" من" نبودم بلکه به من تحمیل شده است. وقتی محفوظات را منتقل کردیم به جای کشف و دیدن الگو میدهیم." همینه که هست". پس آموزش یعنی الگو دادن. وقتی قبل از سن یادگیری کودک به او یاد دادن را تحمیل کنیم (یعنی ما یک الگو به تو می دهیم تو این الگو را حفظ کن، زبان، شعر و...)و بعد به جای پردازش که خود یک فرآیند است و در برگیرنده ی حافظه و شرطی شدن و تکرار و... است، فقط تکرار به تنهایی را جایگزین می کنیم. عمل نکن، کشف نکن، ابداع نکن فقط الگویی که بهت دادیم را تکرار کن بگو و حفظ شو. هیچ کاری وجود ندارد که نشود جبران کرد به عنوان مثال بدترین حالت ممکن بچه ام را طوری زدم که مُرد! چند سال هم حبس کشیدم حالا اومدم بیرون دوتا راه بیشتر پیش رو ندارم یکی این که دیوانه بشوم و در تیمارستان بستری شوم و یکی دیگه اینکه به دنبال راهی باشم که بچه های دیگر به این بلا دچار نشوند. جبران در هر سطحی امکان دارد هرچه بالاتر رویم در سطوح بالاتر جبران می کنیم. بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان ما (در امور مختلف مانند نظریاتشان) در حال جبران هستند و جبران آنها بسیار ارزش والایی دارد. در مورد شخص خودم فرزند پسرم همیشه به من می گفت که بابا خیلی حرف های قشنگی بلدی بزنی اما دوران بچگی ما این کارها را نمی کردی من هم جواب دادم بله من آن موقع این حرف ها را بلد نبودم ولی حالا دارم کار می کنم که تو یاد بگیری و بدانی که با فرزندانت چگونه رفتار کنی.  من در مورد بچه های خودم دیگر نمی توانم جبران کنم بسیاری از صحبت هایی  که می کنم را در مورد بچه های خودم انجام نداده ام؛ اگر دانش ِ امروزم را سی سال پیش داشتم بچه های من به گونه ایی دیگر بزرگ می شدند و حالا من به عنوان یک مسئول تلاش تحقیق می کنم تا شما با فرزندانتان درست رفتار کنید و همین طور بچه های من با فرزندانشان درست رفتار کنند. (ادامه دارد) {قسمت34} [مباحث کودک متعادل ] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
بنابر نظریه «ژان پیاژه» یکی از معتبرترین نظریه پردازان در زمینهٔ هوش، تولد تا 18 سالگی سال های شکل گیری هوش است. 🔸دوره اول تولد تا ۲سالگی،  (دورهٔ حسی-حرکتی): در این دوره مغز کودک توسط حواس پنج گانه تحریک می شود؛ اتصال ها برقرارمی شوند. در 2سال اول حواس پنجگانهٔ کودک باید فعال باشند.محیط برای او باید غنی باشد. خوب ببیند، بشنود، دست ورزی کند (دست بزند) بو کند و بچشد. مهمترین این ها دیدن و شنیدن است که ما مهمترین را دست ورزی گذاشته ایم. چون معتقدیم محیط زندگی مدرن از نظر رنگ غنی است از نظر صدا نیز غنی است.  نوجوانی داشتیم که در مقطع سوم راهنمایی در اثر مردودی های زیاد ترک تحصیل کرد با یک معلم ریاضی روی او تحقیق کردیم و متوجه شدیم که همه ی دروس او خوب است و فقط در ریاضی مشکل دارد با بررسی ها متوجه شدیم که مفهوم کوچک و بزرگ را از دوران مهدکودک، درک نکرده و مشکل دارد و فقط آن را حفظ کرده است. 🔸دوره دوم 2_6سال. اگر در این دوره بچه ها مفاهیم منطقی و ریاضی و علوم مثل پر و خالی و زبر و نرم و سرد و گرم را درک نکنند و فقط حفظ کنند ذهنشان تبدیل به ذهن منفعل و محفوظات خواهد شد. و بعد در دوران تحصیل به مشکل برخواهند خورد. یکی از دلایل افت بالای تحصیلی بچه ها ی ما در دوران راهنمایی و دبیرستان همین است. (ادامه دارد...) {قسمت35} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
🔸دوره ی سوم 6 تا 12 سال دوره ی عملیاتی، یعنی عملیات ذهنی انجام می شود؛ درک انتزاعی شروع می شود و ذهن قادر به انجام عملیات ذهنی خواهد شد. آرام آرام سمبل شناسی شروع می شود. خط را می شناسد و قدرت خواندن و نوشتن پیدا می کند. در دوره ی ادراکی (2-6 سال) کودک خط را نمی شناسد سعی نکنید که به او در این سنین خواندن و نوشتن بیاموزید بلکه در این دوره باید مهارت خواندن را به دست بیاورد نه خود خواندن را. در دوره ی عملیاتی ذهن رشد بیشتری پیدا می کند و درک انتزاعی شروع می شود و توانایی شناسایی سمبل اعداد و سمبل حروف را پیدا می کند. 🔸دوره ی چهارم، دوره ی درک مفاهیم انتزاعی است. مفاهیم انتزاعی یعنی مفاهیمی که با حواس پنجگانه درک نمی شوند. یاد دادن در حقیقت از 12 سالگی شروع می شود و در سیستم های جدید آموزشی از 10 سالگی شروع می کنند. تا قبل از 10 سالگی تماماً یادگیری است. اگر یادگیری درست انجام نشود، یاد دادن فایده ای نخواهد داشت و فقط باعث آزار کودک خواهد شد. یاد دادن یا آموزش از دوره ی چهارم شروع می شود و حالا می توانیم مفاهیم عینی را با کلام منتقل کنیم. مثل کلاس درس که معلم صحبت می کند و دانش آموزان گوش می کنند و یاد می گیرند چون درک انتزاعی دارند. انتقال علم از طریق کلام و نوشته از دوره ی سوم(عملیاتی) به بعد شروع می شود. کودک زیر 6 سال همه چیز را خودش باید تجربه کند. (ادامه دارد...) {قسمت36} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
کودک زیر 6 سال همه چیز را خودش باید تجربه کند، از حدود 9 سالگی به بعد و با شروع درک انتزاعی می توانیم تولید و ابداع دیگران را منتقل کنیم به صورت ماده ی اولیه ی تجربه. مثل کاری که من در کلاس برای شما انجام می دهم من در این کلاس ها چی به شما انتقال می دهم؟ این حرف ها محفوظات من است یا ابداع من؟ آن چیزی که من برای شما بیان می کنم ابداعات من است؛ محفوظات و تجربیات من به ابداع نظریه هایی منجر شده که حالا در این جا برای شما بیان می کنم. من در این جا کتاب حفظ نکرده ام  و برای شما بخوانم. تا حالا از من شنیده اید که بگم ببینید این حرف هایی که می زنم به من ربط نداره مثلاً پیاژه میگه، من نمی گم!! و من فقط راوی هستم ! نه من راوی نیستم، این مطالب حاصل تجربیات و محفوظاتی است که کشف و پردازش شده و به ابداع رسیده. اما قرار نیست که من از اول برم و خط را اختراع کنم یا قرار نیست مثلاً برای تولید ماشین چرخ را اختراع کنیم بلکه باید تجربیات دیگران را بگیریم و تبدیل کنیم به ماده اولیه ی تجربیات خودمان. از دوره ی 12_18سال تا آخرعمر ما می توانیم تولیدات دیگران را به عنوان ماده اولیه استفاده کنیم و در آن ها نکته پیدا کنیم و پردازش کنیم و پردازش خودمان را اجرا می کنیم چون تک تک ما متفاوت و منحصر به فرد هستیم؛ اگر قرار باشه که عیناً تئوری ها را در زندگی پیاده کنیم به بن بست خواهیم خورد؛ کاری که الآنه خیلی از مادرها می کنند و به مشکل برمی خورند.  چه قدر می گیم که این همه کتاب خوندم بدتر از بد شده! مادرم یا قدیمی ها که اصلاً کتاب نخوانده اند از ما خیلی بهترند! چون مادرهای ما در ابداع خودشان بودند؛ به درست و اشتباه بودن آن هم کاری ندارم، مادر قدیمی اگر کتک می زد با اعتقاد کامل این کار را می کرد در کار خودش شک نمی کرد حالا وارد بررسی آن نمی شویم که این کار درست بوده یا نه، ولی مادر امروزی چندین کتاب خوانده هر کدام هم متضاد دیگری و هر کدام با یک نظریه ی متفاوت و حال می خواهد به تئوری هایی که آموخته عمل کند اما نمی داند که به کدام آن ها باید استناد کند. (ادامه دارد...) {قسمت37} [مباحث کودک متعادل] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
همیشه سؤال است که چرا در کشور ما مطالعه کم است؟ چرا باسوادهای ما کتاب نمی خوانند. دیدید بچه ها تا دوران دبستان خوب کتاب می خوانند اما در دوران راهنمایی کم می شود و در دبیرستان دیگه اصلاً کتاب نمی خوانند، اکثریت جامعه ی ایران کتاب نمی خوانند با شعر و ادبیات آشنا نیستند و یا فیلم های معنادار را متوجه نمی شوند، چرا؟ چون این ساختار چهار مرحله 0_2سال و 2_6سال و 6_12سال و 12_18سال درست شکل نگرفته و درک انتزاعی در ما ضعیف است و فقط در حد گفتگو با هم است که در آن هم همیشه کلی مشکل پیدا می کنیم. بعد از درک انتزاعی مرحله خردمندی است. برای عالم شدن به ذهن باز و شناخت نیاز داریم؛ با ذهن بسته ممکن است که متخصص شویم ولی هرگز عالم نمی شویم. ذهن باز توانایی دریافت از هستی را دارد و کارآیی دیدن در ذهن باز است؛ ما لحظه به لحظه در معرض بارش اطلاعات از هستی هستیم وقتی ذهنمان بسته باشد دریافت نخواهیم داشت. ذهن بسته فقط در حافظه اش انباشت اطلاعات دارد ولی ذهن باز به قول ابن سینا با معلم شروع می کند، ولی در آموزه های معلم نمی ماند و با کمک کتاب از معلم عبور می کند و به شهود می رسد. یک عالم هیچ چیزی را حفظ نیست چون کار ذهن باز حفظ کردن نیست بلکه کارش رمز گردانی است. در ذهن باز حافظه اطلاعات را بایگانی و رمزگذاری می کند و هر کجا که نیاز به آن اطلاعات باشد آن را رمز گشایی می کند. فرد با ذهن باز، تفکر دارد و تولید می کند درست مانند هنرمند. (ادامه دارد...) {قسمت38} [مباحث کودک متعادل ] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
وقتی درک انتزاعی ضعیف باشد، ادبیات را نمی توانیم درک و بشناسیم و به همین دلیل نمی توانیم حافظ و شاهنامه بخوانیم. تمام ادبیات ما سرشار از تمثیل و اسطوره است. ما این زبان را نمی شناسیم و فقط می گوییم مگرمیشود گرز رستم هفتاد من بوده باشد؟ در صورتی که به نظر من رستم وجود خارجی نداشته و او مظهر قدرت است همچنین سهراب سمبل و تمثیل غرور جوانی است. وقتی این زبان را نشناسیم نمی توانیم با آن اثر ارتباط برقرار کنیم و به دنبال انتقاد و نفی آن می رویم ما این ها را متوجه نمی شویم چون فقط به شکل توجه داریم نه به محتوا. حال بچه ها این زبان را به خوبی متوجه می شوند اما از دوره ی ادراکی به بعد با کمک آموزش مستقیم ذهنشان را می بندیم و آن ها هم آرام آرام از مطالعه جدا می شوند. توجه داشته باشیم که این ساختار اصلاً ربطی به سواد و تحصیلات ندارد آدم بی سواد هم می تواند این ساختار را داشته باشد و ما در طول تاریخ بسیار داشتیم که بی سواد ولی خردمند بودند؛ تحصیلات این ساختار را غنی تر می کند نه این که آن را بسازد. ما هنر را خوب درک نمی کنیم، نقاشی، تلویزیون، تئاتر و... چرا نقاشی را درک نمی کنیم؟ چون تحریک بینایی و ادراک بینایی ما پایین است. زیر ساخت ها درست شکل نگرفته اند. و حال می آییم و می خواهیم نقاش بشیم! تکنیک را می آموزیم ولی روح آن هنر را درک نخواهیم کرد. فیلم ها و تئاترها و موسیقی حال ما گویای این مشکل است چون ما هنوز نتوانستیم یک شیدا یا نی داوود و یا یک ابوالحسن صبا ی دیگر بسازیم. چون بچه های ما فقط حفظ می کنند ما اگر چرایی را پیدا کنیم چگونگی خودش پیدا می شود. یک ذهن با ساختار درست و متعادل مملو از چرای بی جواب و ابهام است. چه قدر چراهای بی جواب در ذهنمان هست، چه قدر نمی دانم در ذهن داریم؟ تا ذهن ما چرای بی جواب نداشته باشد رشد نمی کند؛ ذهن بچه ها بی نهایت چرای بی جواب دارد و ما فقط سعی می کنیم جواب بدیم که آخرسر مثل خود ما بشوند. یعنی توانایی استفاده از ذهن را از دست می دهند. مابه سؤال ها فوری جواب می دهیم، برای همه ی پرسش ها در هر زمینه جوابی داریم و اصلاً حاضر نیستیم بگیم نمی دانم و برای به دست آوردن جواب تحقیق کنیم. (پایان) {قسمت39} [مباحث کودک متعادل ] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده