eitaa logo
تربیت فرزند نوردیده
83.8هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1هزار ویدیو
23 فایل
کانال قصه و شعر نوردیده 👇 eitaa.com/joinchat/2079785181Cb3e7c100b0 نظرات و پیشنهادات نوردیده .مشاوره نداریم @nasman تبلیغات @nooredid نوجوان @nooredideh_nojavan کانال مدیر نوردیده حسین دارابی👇 eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد محمود سلطانی عبور از نگرانی ها ۷۲ @shogherouyesh
آرزویِ بزرگِ یک پدر... 🔸حضرت امیرالمومنین حضرت علی علیه‌السلام: از پروردگار خود نه فرزندانی زیبارو خواستم و نه فرزندانی خوش قد و قامت، بلکه فرزندانی خواستم که فرمانبردار خدا باشند و از او بترسند تا وقتی دیدم که از خدا فرمان می برند شاد شوم. 👇 Join @nooredideh
عامل پیشرفت تحصیلی کودکان وضعیت اجتماعی و اقتصادی بالا و یا شهرت مدرسه نیست. یکی از عوامل مهم در پیشرفت تحصیلی، میزان تشویق کودک به آموختن از سوی والدین و مشارکت آنها در فرایند تحصیل است. @nooredideh
مادران مستبد و پدران خشنی که میل دارند نوجوان بی چون و چرا دستورات آنها را اطاعت کنند، همچنین آنهایی که اعتقاد دارند تا زمانی که فرزندانشان به حد کافیِ کافی بزرگ نشده اند حق تصمیم گیری ندارند؛ متاسفانه آخر و عاقبت بدی برای نوجوان خود تدارک می بینند، نوجوانی با اعتماد به نفس پايين كه قدرت تصميم گيری ندارد!! @nooredideh_nojavan
میخواستم به دنيا بيايم، در يك زايشگاه عمومى؛ پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بيمارستان خصوصى! مادرم گفت: چرا؟ پدر بزرگم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! میخواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر كوچه‌مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه غيرانتفاعى! پدرم گفت: چرا؟ مادرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! به رشته انسانى علاقه داشتم؛ پدرم گفت: فقط رياضى! گفتم: چرا؟ پدرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! مى‌خواستم با دخترى ساده كه دوستش داشتم ازدواج كنم؛ خواهرم گفت: مگر من بميرم. گفتم: چرا؟ خواهرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! مى‌خواستم پول مراسم عروسى را سرمايه زندگى‌ام كنم؛ پدر و مادرم گفتند: مگر از روى نعش ما رد شوى. گفتم: چرا؟ آنها گفتند: مردم چه مى‌گويند؟! مى‌خواستم به اندازه جيبم خانه‌اى در پايين شهر اجاره كنم؛ مادرم گفت: واى بر من. گفتم: چرا؟ مادرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! اوّلين مهمانى بعد از عروسى‌مان بود. مى‌خواستم ساده باشد و صميمى؛ همسرم گفت: شكست به همين زودى؟! گفتم: چرا؟ همسرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! مى‌خواستم يك ماشين مدل پايين بخرم، در حد وسعم تا عصاى دستم باشد؛ همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟ همسرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! مى‌خواستم بميرم. بر سر قبرم بحث شد؛ پسرم گفت: پايين قبرستان. زنم جيغ كشيد! دخترم گفت: چه شده؟ زنم گفت: مردم چه مى‌گويند؟! کل زندگی ما این شده که "مردم چه می گویند؟" مردم موقع مشکلات ما کجا هستند پس؟ 👇 Join @nooredideh
🌺 حلول ماه شوال و عید فطر عید بندگی و عزت بر عموم مسلمانان جهان و ملت شریف ایران مبارکباد. @nooredideh
غذای جسم و روان یک زن شادی و نشاط بچه اش هست این نشاط رو بر خودتون حرام نکنین که خونه رو مثل موزه تر و تمیز و منظم کنین و میز رنگین غذایی بچینید که یک کودک دلمرده و مادری خسته پدری اخمو دور این میز بنشینن و غذایی بخورن که دلچسب نیست. یکی از علتهای افسردگی مادر بعد از زایمان اینه که مادر وقت نمی کنه از عشق مادری لذت ببره و سیراب بشه لطفا بی خیال خونه و زندگی بچه رو در آغوش بگیرید و صدای عشق رو بشنوید خونه رو هميشه ميشه تميز كرد، اما كودكي بچه ها برنميگرده، فقط حسرتش میمونه. Join @nooredideh
فرزندم، دلبندم ،عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد... تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم. 👇 Join @nooredideh
کسی که در کودکی تحقیر شود عمرش صرف این می شود که مدام به اضطراب های خود رسیدگی کند کودکان را تحقیر و سرزنش نکنید 👇 Join @nooredideh
غزل و پـ🦋ــروانه‌های رنگی ماجرای غزل و تمرین روزه داری @ostad_shojae
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۲ غزل و پــ🦋ــروانه‌های رنگی نویسنده؛ اعظم اختری 🖋 قصه‌گو؛ نرگس خانم(۱۰ساله) 🎤 تدوین‌‌وصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧 طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨 @ostad_shojae
طوری زندگی نکنید که کودکتون، پول رو مایه خوشبختی بدونه. چون درآینده، حتما پول رو به شماترجیح میده! اولین قربانی این تفکر، خود شماهستین. Join @nooredideh
حرفی که به کسی یا فرزندت می زنی، دانه است و فکر او زمین. ببین در این زمین چقدر بذر می توان پاشید؟ اگر در یک زمین کوچک چند کیلو گندم پاشیدی، همه دانه ها سبز نمی شوند. تازه اگر هم در بیایند همدیگر را خفه می کنند. موعظه زیاد، باعث می شود که حرف ها همدیگر را له کنند، همدیگر را بپوشانند. { آیت الله حائری شیرازی} Join @nooredideh_nojavan
پيامبر اڪرم ص؛ فرزندانتان رابه۳چيز ادب ڪنيد 🔻عشق به پيامبرتان 🔻عشق به خاندان او 🔻قرآن خواندن @nooredideh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد محمود سلطانی عبور از نگرانی ها ۷۳ @shogherouyesh
یکی ازجمله مصادیق خشونت، استفاده ابزاری از کودک در مناقشات بین والدین است گاهی والدین در دعوایشان به کودک باج میدهند و ازاو استفاده ابزاری می کنند. مثلا باخريدها و محبت های افراطي، كودك را به اردوگاه خودمي كشند "بيا پيش من مامان يا بابا رو ول كن" و از طرفی میگویند: «هر كاري مي كنم به خاطر بچه ام هست» در حقیقت بچه ها را تبديل به خاكريز جبهه هايمان كرده ايم. پدر و مادر به هم تيراندازي مي كنند و بچه را وسط گذاشته و هر چه تير است به كودك می خورد. 👇 Join @nooredideh
استعدادها به همه داده شده و هیچ تفاوتی در استعدادها بین انسان ها نیست، پس چرا این قدر ابراز عجز و ناتوانی می کنید. همه ی ما انسان ها استعداد همه کاری داریم، محیط رشدمان مناسب نبوده، بلد نیستیم، یاد می گیریم انجام می دهیم؛ بله می توانیم یاد بگیریم. اگر فرصت نداریم دلیل نمی شود که خودمان را ناتوان بدانیم. ناتوانی برمی گردد به عزت نفس و اعتماد به نفس پایین. بچه ها خودشان به ما می گویند که «من می توانم ولی بلد نیستم» اما ما اصرار داریم که نخیر نمی توانی، پس دقت کنید و ببینید که کجا داریم پایه های عزت نفس را در کودک سست می کنیم. دنبال مقصر نیستیم شما هم نگردید، خودمان را هم سرزنش نکنیم، این مسئله از یک سالگی کودک شروع می شود، برای من، شما و برای همه ی ما این مسئله وجود داشته ولی بعضی بچه ها به خصوص در روستاها از سه یا چهار سالگی فرصت دارند که در باغ و مزرعه و..... خودشان را پیدا کنند ولی بچه های آپارتمان محکوم به این هستند که زیر ذره بین مادر و پدر باشند. ذره بین تو دستمان گرفتیم و مرتب در حال دیدن ناتوانایی های کودک هستیم. حالا اگر کودک پافشاری کند به او برچسب سرتق و پررو می زنیم، از رو نمی ره، خیره است، کم نمیاره  و ...... کودک براساس نظام خلقت و آفرینش عمل می کند این ما هستیم که منحرفش می کنیم. پس عزت نفس از دل ارزش ها و اصول بیرون می آید. حال برپایه ی این ارزش ها من چه وضعیتی دارم؟ آیا عزت دارم یا ذلت دارم؟ عزت از عزّ می آید به معنای ارجمندی، گرانمایه ای، جلال، شکوه. ذلت از ذل می آید به معنای حقارت، بی ارزشی و پستی. در مقابل عز می گوییم عزت، عزیز و در مقابل ذل می گوییم ذلت، ذلیل. چه قدر به بچه ها می گوییم ذلیل شده؟ چه قدر می شنویم که ذلیل بشی الهی یا ذلیل شده؛ ولی هیچ وقت نمی گوییم الهی عزیز بشی یا عزیزشده، برو که انشاء... عزیز بشی؛ نمی گوییم عزیز مرده می گوییم ذلیل مرده. (ادامه دارد...) {قسمت65} [مباحث کودک متعادل ] @nooredideh👈کانال تربیتی نوردیده
کودک وقتی مانعی دربرابر خواسته هایش می بیند خشمگین می شود. کمک کنید خشم کودکتان خالی شود بالشت بدید بهش مشت بزنه کاغذ بدید پاره پوره کنه پاهاشو بکوبه زمین حتی خودشم زد بزنه ولی اجازه ندهید شمارو بزنه خشمش که خالی شد خوب میشه ولی اگر تسلیم خشمش شدید یاد میگیرد تمام خواسته هایش را با خشم بگیرد حتی درآینده باهمسرش به مشکل می خورد. 👇 Join @nooredideh
فرزند شما حق انتخاب لباس، غذا، نوع بازي، و مالكيت لوازمش را دارد. شما به جاي او تصميم نگيريد. بگذارید در انتخاب، آزادی داشته باشد. 👇 join @nooredideh
🔻چشمهایت را جز از روی دلسوزی و مهربانی با پدر و مادر خیره مکن 🔻وصدایت را بلندتر از آنها نکن 🔻دستهایت را بالای دستهای آنها مبر 🔻جلوتر از آنان راه مرو. "امام صادق علیه السلام" Join @nooredideh
تا جایی که ممکن است به فرزندان دستور مستقیم ندهید، بلکه فرصت انتخاب‌های مختلف به او بدهید. این امکان انتخاب، فرزندتان را که تشنه استقلال و خودگردان بودن است راضی می‌کند. Join @nooredideh
وقتى همسرتان با كودك صحبت ميكند، حتى اگه در گفتار همسرتان اشتباهى مي بينيد، همان موقع جلوى کودک، تذكر ندهید دفاع از عملكرد کودک يا حمله به گفته‌ های همسر، عواقب خوبی ندارد. Join @nooredideh
شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود که من همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند! عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه؟ وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم. پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم! چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند! و من نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم! مایه افتخار پدر بودم! شاگرد اول! وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم! وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم! چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم! من حتی باریدن برف را هم ندیده ام! من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم!!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم! من شاگرد اول تیزهوشان بودم! تمام فرمول های ریاضی و فیزیک را بلد بودم ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم! و حالا یک پزشکم! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس! پزشکی که تا الان نخندیده است، مهندسی که شوخی بلد نیست! من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم! با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم! من شاگرد اول کلاس بودم! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم! همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم. یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم! یکروز می خواهم زیر برف بروم! یک روز می خواهم داد بکشم، جیغ بزنم! من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم، از گوسفند می ترسم، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد! راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید و اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است. 👇 Join @nooredideh
اگر بخواهی نعمتی در تو زیاد شود، باید آنرا ستایش کنی. حتی وقتی گیاهی راستایش کنی، بهتر رشد میکند. تقدیر کنید، ستایش کنید، تأیید کنید، تا نعمت های خدا به سوی شما سرازیر شود. join @nooredideh
نباید جلوی بچه ای که چیزی راپرت میکند گرفت بلکه باید محیط را برایش بیخطر کرد و اشیای ییخطر مثل توپ را مقابلش قرار داد تا بچه از این مرحله عبور کند واشباع شود والا وقتی بزرگ شود همه چیز را پرت می کند. Join @nooredideh