eitaa logo
سرای راهبردی نورهان💡
738 دنبال‌کننده
777 عکس
418 ویدیو
72 فایل
💡 يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ #بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ #نُوراً مُبِيناً «174» سوره نساء 💻ارتباط با تیم نورهان: @Noorhan_admin 📜گزارش فعالیت‌های نورهان: @gozaresh_noorhan #معرفت #معنویت #مهارت با حضور اساتید برتر کشوری
مشاهده در ایتا
دانلود
باورنکردنی اما واقعی، تا آخر بخوانید اگر چندین بار هم دیده‌اید:: ❇️ *اربعین ؛ کنگره‌ی جهانیِ تشکیلات تشیّع* *این تحلیل عالی را بخوانید تا در آخر شگفت‌زده شوید!* 💐 «شیعه یک جمع متفرّقی بود؛ یک جامعه‌ای بود که در یک‌جا و در یک مکان زندگی نمیکرد؛ در مدينه بودند، در کوفه بودند، در بصره بودند، در اهواز بودند، در قم بودند، در خراسان بودند؛ در اطراف و اکناف بلاد بودند. اما یک روح در این کالبد متفرّق و در این اجزای متشتّت، در جریان است؛ مثل دانه‌های تسبیح، یک رشته و یک نخ، همه‌ی اینها را به هم وصل میکرد؛ آن رشته، چه بود؟ *رشته ی اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالیِ تشیّع یعنی ؛ همه‌ی این رشته‌ها به آنجا متصل میشد؛* قلبی بود که به همه‌ی اعضا فرمان میداد. و به این ترتیب، تشیّع یک سازمان و یک تشکیلات بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما کسانی بودند که از حال همه باخبر بودند. اطاعت و فرمان‌بری آنها به حساب، فریاد زدنشان از روی دستور، سکوتشان بر طبق نقشه، همه‌چیزشان با حساب. *فقط کار آنها یک عیبی داشت* و آن اینکه همدیگر را کمتر میدیدند. اهل یک شهر و شیعیان یک منطقه البته یکدگر را می‌دیدند، *اما یک لازم بود برای شیعیانِ ائمه (عليهم السلام) در آن روزگار؛ این کنگره‌ی جهانی را معین کردند،* وقتش را هم معين کردند؛ گفتند در این موعد معین، هرکس که میتواند در آن کنگره شرکت کند؛ *آن موعد «روز » است و جای شرکت «سرزمین »؛* چون روح شیعه روح کربلائی و روح عاشورائی است و در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست، دنباله‌روِ عاشورای حسین است. این است که می‌بینیم همه جا این تپشهایی که در شیعه مکشوف شده، از آن مرقد پاک، ناشی است. اینها شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدّس و پاک و از آن تربت عالی‌مقدار سرکشید؛ به جان‌ها و روح‌ها رسید؛ انسانها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرد و آنها را به قلب دشمن فرو برد...» 💐 این تحلیل زمانی مطرح شده که *هنوز هیچ خبری از «پیاده‌روی اربعین» به این گستردگی و تمدّنی نبوده است* ؛ این مطلب را ۴۷ سال قبل، یعنی حتی ۵ سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، یک مجتهدِ نوگرا و زمان‌شناس، نه بر اساس یک تجربه‌ی تاریخی که (مثل این سال‌ها) به وقوع پیوسته باشد، بلکه از روایات و معارفِ ناظر به مسئله‌ی اربعین فهم کرده و بازگو کرده بود! . 👈 *این تحلیلِ تمدّنی در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۵۲ توسط آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ایِ جوان، در لابلای سلسله‌مباحث شرح نهج‌البلاغه مطرح شده است!...،* . 📚 منبع: کتاب شرح نهج‌البلاغه؛ جلد اول: منشور حکومت علوی؛ آیت‌الله خامنه‌ای؛ ص ۳۰-۳۱
202030_169339333.mp3
2.19M
🎙 بشنوید | صوت بیانات امروز رهبر انقلاب اسلامی در مراسم اربعین حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام). ۱۴۰۱/۰۶/۲۶ 🏷 |
یادمان نرود
🌱🌱🌱 روایت اول: دنبال ورودی موکب خانم ها بودیم برای نماز. دیدیم دم در یک اتاق کفش های زنانه است. گفتیم حتما همینجاست. وارد شدیم. همه عراقی بودند و از دیدن ما کمی جا خوردند. هرچه چشم چرخاندم، مامان را ندیدم. امده بود نماز بخواند، ولی بین جمعیت نبود. خانم های عراقی با کلی تعارف مهمانمان کردند، جای خالی نشانمان میدادند، کسی که وسط موکب خوابیده بود بلند شد و جا برای نمازمان باز کرد، آن یکی قبله را نشانمان داد، ان یکی برایمان مهر اورد. همه با لبخند نگاهمان میکردند. کمی که دقت کردم، دیدم انگار اینها همه همدیگر را میشناسند. یک نفر ایرانی هم بینشان نبود. پس ایرانی ها کجا بودند؟! از موکب بیرون امدم و کمی ان طرف تر یک در ورودی دیگر دیدم. وارد شدم. موکب زوار آنجا بود. تازه فهمیدم که انگار من به اتاق خود موکب داران رفته بودم. احتمالا همه شان باهم فامیل بودند. اینکه بگویند به موکب زوار برویم که هیچ، حتی نگذاشتند یک ذره احساس غریبی کنیم. صدایش را هم در نیاوردند. 🌱@noorhan_strategic_house
🌱🌱🌱 روایت دوم: خانه اش خیلی خیلی کوچک بود. دیوارهایش سیمانی، اتاق هایش سیمانی، سرویس هایش سیمانی... آشپزخانه اش اندازه ی رد شدن یک ادم، و خلاصه اگر به ما بود، اسمش را خانه نمیگذاشتیم. با روی گشاده، با محبت، با عشق با ما رفتار میکردند. همان اولش خانم خانه چادر سر کرد و رفت برایمان صبحانه گرفت. میگفت بچه هایش می‌ نشستند و میگفتند:«چرا زائر نمی اید؟!» ببینند شما امده اید، خوشحال میشوند. 🌱@noorhan_strategic_house
🌱🌱🌱 روایت سوم: امشب، شب اربعین، نزدیک کربلا، مسیر در نهایت شلوغی است. امشب حال و هوای همه موکب ها فرق دارد. بعضی از عراقی ها در حال جمع کردن موکبشان هستند و انگار خیلی بابت این کار احساس شرمندگی میکنند. همه شان می ایستند پای داربست موکب و سینه زنی راه می اندازند. به سینه میکوبند و اشک میریزند، ولی دلشان نمی آید ستون های موکب را باز کنند. به یاد اقایی که به وقت کشیدن عمود خیمه ی برادرش، دلش از نگاه خیس خواهر، خون بود. به یاد دل کوچک رقیه که با افتادن خیمه ی عمو، فروریخت. به یاد تو حسین(ع)، ای قهرمان بی بدیل تاریخ، که ستون تک تک خیمه ها را کشیدی و با افتادن همه شان اشک ریختی. به یاد تو، ای تنها تر از تنها... 🌱@noorhan_strategic_house
🌱🌱🌱 روایت چهارم: مردی میانسال و عرب بود. وسط جاده ایستاده بود و ظرفی در دست داشت. داشتم دقت میکردم که چه نذری میدهد. اما چون شب بود، نمی‌دیدم. فقط چند ثانیه طول کشید، اما او در همین چند ثانیه متوجه نگاه من که به دنبال دستش کشیده میشد، شده بود. فهمیدم خرماست. میخواستم بروم، او به سمتم آمد و ظرف را پیش رویم گرفت. اینجا همه چیزش فرق میکند مهمانی اش، میزبانی اش، حتی نگاه کردن هایش. اینجا همه با دل هایشان زندگی میکنند. 🌱@noorhan_strategic_house
🌱🌱🌱 روایت پنجم: روی صندلی نشستیم. گفتم:« اونقدرا هم که میگن گرم نیست!» فاطمه سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت:«گرماهایش را حسین کشیده...» از چیزی که گفت سوختم. چیزی در گلویم جوشید و پشت پلک هایم جمع شد. فدای تو حسین(ع) جان! گرماهایش را تو کشیدی، سختی هایش را تو کشیدی، تشنگی هایش را تو کشیدی، خستگی هایش را تو کشیدی، علی دادن هایش را تو کشیدی، و هر لحظه میگویی من میکشم، جاهای سختش با من، شما فقط بیائید تا نجاتتان دهم. بیایید تا شما را به بهشت ببرم... 🌱@noorhan_strategic_house
🌱🌱🌱 روایت ششم: مرد میانسالی، از یکی از موکب ها خوشه ای انگور گرفت. کنار جاده ایستاد و با کسی پشت سرش حرف میزد. دختری به هوای اینکه انگور نذری است، میخواست یک دانه انگور از خوشه جدا کند که فهمید مال آن آقاست. فوری دستش را کشید و به سرعت رفت تا او را نبیند. اما دیگر دیر شده بود! مرد میانسال به دنبالش افتاد و بلند بلند صدایش میکرد:«دخترم‌ وایستا! باید بخوری! نمیشه، باید ازش بکنی!» خنده ام گرفت. همه جای دنیا دنبال دزدها میکنند تا او را بگیرند، اما اینجا با همه جای دنیا فرق دارد. اینجا به دنبال زائرها میدوند تا چیزی که میخواهد به او بدهند، حتی به زور! اینجا فکر میکنند زائرها چه چیزی بیشتر دوست دارند، چه چیزی بیشتر احتیاج دارند، همان را برایشان مهیا کنند. اینجا با همه جای دنیا فرق دارد... 🌱@noorhan_strategic_house
🌱🌱🌱 روایت هفتم: ساعت ۲ بامداد، جان همه بالا آمده. زائران پایشان را به زمین میکشند. صدای خش خش کفش ها زیاد شده، پای همه درد میکند و چهره ها پر از خستگی و خواب است. صدای دو جوان را از پشت سرم میشنوم. صدا، خسته و بی جان است:«خدایا میشه این دوتا پا رو در راه اسلام از ته قطع کنی؟!» از این دعای عجیب برق از سرم میپرد. خدایا! در برابر این دعای خالصانه چه باید گفت؟ باید گفت آمین؟ این‌ها چرا غر نمیزنند؟ چرا وقتی خسته میشوند، میخواهند سهمشان بیشتر شود؟ چرا میخواهند بیشتر فدایی شوند؟ خدایا تو چه آفریدی؟ اینجا، با همه جای دنیا فرق میکند... 🌱@noorhan_strategic_house
💠 جهاد تبیین دختران نورهان🌱 🆔@tabyinedokhtaraneh 💠 سرای راهبردی نورهان 🇮🇷 🆔@noorhan_strategic_house 💠 هيئت شهید گمنام 🌷 🆔@heyat_shahid_gomnam
💠 جهاد تبیین دختران نورهان🌱 🆔@tabyinedokhtaraneh 💠 سرای راهبردی نورهان 🇮🇷 🆔@noorhan_strategic_house 💠 هيئت شهید گمنام 🌷 🆔@heyat_shahid_gomnam