eitaa logo
مسجدنورالله سواردز اصفهان
424 دنبال‌کننده
6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
9 فایل
جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍ لذت‌بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ! 🔹از گرما می‌نالیم و از سرما فرار می‌کنیم. 🔸در جمع، از شلوغی کلافه می‌شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می‌کنیم. 🔹تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی‌حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس! 🔸ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ‌ﭘﺎﯾﺎﻥ‌ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿ‌ﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ می‌دﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﮐﺎﺭ. 🔹ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ‌ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ! 🔸همه ما می‌دانیم مسیر رسیدن به موفقیت مسیر راحت و همواری نیست و بالا و پایین بسیار دارد. 🔹پس بهترین کار برای اینکه به ما سخت نگذرد، این است که از مسیر لذت ببریم. 🔸حتی وقتی تا پاسی از شب برای درس‌خواندن بیداریم. 🔹یا وقتی برای رسیدن به هدفمان سخت تلاش می‌کنیم. 🔸خوشحالی‌های کوچک همیشه وجود دارند. 🔹این‌گونه همیشه شاد و باطراوت می‌مانیم و تلاش می‌کنیم https://eitaa.com/noorolah1444
🍁 ✍می‌گویند ملا نصرالدین از همسایه‌اش دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش‌خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد؟ چرا مزخرف می‌گویی!!!جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد. 🔻این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیب‌ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور می‌کنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید. https://eitaa.com/noorolah1444
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه" اما مادر دوستم بهش میگفت "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟" حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم. https://eitaa.com/noorolah1444
✨﷽✨ 🔴نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان ✍زنی به روحانی مسجد گفت: من نمی‌خوام در مسجد حضور داشته باشم!روحانی گفت: می‌تونم بپرسم چرا؟ زن جواب داد: چون یک عده را می‌‌بینم که دارند با گوشی صحبت می‌کنند، عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند، بعضی‌ها غیبت می‌کنند و شایعه‌پراکنی می‌کنند، بعضی فقط جسمشان اینجاست، بعضی‌‌ها خوابند، بعضی‌ها به من خیره شده‌اند ...روحانی ساکت بود، بعد گفت: می‌توانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ زن گفت: حتما، چه کاری هست؟روحانی گفت: می‌خواهم لیوان آبی را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. زن گفت: بله می‌توانم! زن لیوان را گرفت و دو بار دور مسجد راه رفت، برگشت و گفت: انجام دادم!روحانی پرسید: کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟زن گفت: نمی‌توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ... روحانی گفت: وقتی به مسجد می‌‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. برای همین است که حضرت محمد فرمود: «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکزتان بر خدا مشخص شود. https://eitaa.com/noorolah1444
🔅 ✍ زمین گرد است یا زمان؟ ▫️در ٤سالگی موفقیت یعنی کثیف‌نکردن شلوار؛ ▫️در ٦سالگی موفقیت یعنی پیداکردن راه خانه از مدرسه؛ ▫️در ١٢سالگی موفقیت یعنی داشتنِ دوست؛ ▫️در ١٨سالگی موفقیت یعنی گرفتن گواهی‌نامه رانندگی؛ ▫️در ٣٥سالگی موفقیت یعنی پول‌داشتن؛ ▫️در ٤٥سالگی موفقیت یعنی پول‌داشتن؛ ▫️در ٥٥سالگی موفقیت یعنی پول‌داشتن؛ ▫️در ٦٥سالگی موفقیت یعنی تمدید گواهی‌نامه رانندگی؛ ▫️در ٧٠سالگی موفقیت یعنی داشتنِ دوست؛ ▫️در ٧٥سالگی موفقیت یعنی پیداکردن راه خانه؛ ▫️در ٨٠سالگی موفقیت یعنی کثیف‌نکردن شلوار. ⁉️حالا به نظرتان زمین گرد است یا زمان؟ https://eitaa.com/noorolah1444
🌹❤️ ✍ قناعت یا خاک گور 🔹شنیدم بازرگانی ۱۵۰ شتر بار داشت و ۴۰ غلام خدمتکار که شهر به شهر برای تجارت حرکت می‌کرد. 🔸یک شب در جزیره کیش مرا به حجره خود دعوت کرد. 🔹به حجره‌اش رفتم، از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت، مکرر پریشان‌گویی می‌کرد و می‌گفت: فلان انبارم در ترکمنستان است و فلان کالایم در هندوستان. این قباله و سند فلان زمین می‌باشد. فلان چیز در گرو فلان جنس است. فلان کس ضامن فلان وام است. در آن اندیشه‌ام به اسکندریه بروم که هوای خوش دارد، ولی دریای مدیترانه طوفانی است. 🔸رفیق! سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم، باقی‌مانده عمر گوشه‌نشین گردم و دیگر به سفر نروم. 🔹پرسیدم: آن کدام سفر است که بعد از آن ترک سفر می‌کنی و گوشه‌نشین می‌شوی؟ 🔸در پاسخ گفت: می‌خواهم گوگرد ایرانی را به چین ببرم، که شنیده‌ام این کالا در چین بهای گرانی دارد. از چین کاسه چینی بخرم و به روم ببرم. در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم. در هند فولاد هندی بخرم و به شهر حلب (سوریه) ببرم. در آنجا شیشه و آینه حلبی بخرم و به یمن ببرم. و از آنجا لباس یمانی بخرم و به پارس (ایران) بیاورم. 🔹بعد از آن تجارت را ترک کنم و در دکانی بنشینم. 🔸او این‌گونه اندیشه‌های دیوانه‌وار را آن‌قدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گرفتاری نداشت. 🔹در پایان گفت: رفیق! تو هم سخنی از آنچه دیده‌ای و شنیده‌ای بگو. 🔸گفتم: آن را خبر داری که در دورترین جا از سرزمین غور (میان هرات و غزنه) بازرگان قافله‌سالاری از پشت مرکب بر زمین افتاد؟ 🔹چشم تنگ و حریص دنیاپرست را تنها دو چیز پر می‌کند: قناعت یا خاک گور. https://eitaa.com/noorolah1444
💕فردی از اوضاع زمانه خود نزد پیر خردمندی گلایه کرد و گفت: کارگرانم با من رو راست نیستند، بچه ها، همسرم و همه دنیا خیلی خودخواه شده اند...هیچکس کارش درست نیست و اوضاع خیلی خراب است! پیر خردمند گفت: ⚡️در روستایی یک اتاق بود که ١٠٠٠ آیینه داشت. دختر بچه‌ای هر روز داخل آن می رفت، بازی می‌کرد و از اینکه هزاران بچه دیگر اطرافش بودند شاد بود! با هر کف زدن او، همه آن ١٠٠٠ دختر بچه کف می‌زدند و او این اتاق را شاد‌ترین و زیباترین جایی می‌دانست که در دنیا وجود دارد! ⚡️ همین مکان یک بار میزبان مردی غمگین و افسرده شد! مرد ناگهان دید هزاران نفر عصبانی در چشمان او زل زده اند! ترسید و دستش را بلند کرد تا به آنها حمله کند و در پاسخ هزاران دست بلند شد تا او را بزنند! او با خود فکر کرد که آنجا بدترین نقطه عالم است و از آن اتاق فرار کرد! ⚡️دنیا هم مانند اتاقی است با ١٠٠٠ آیینه در اطراف ما! هر چه ما انجام می‌دهیم، سزا یا پاداش آن‌را به ما عیناً یا چند برابر پس می‌دهد! این دنیا مثل بهشت است یا جهنم! بسته به خود ما دارد که از آن چه بسازیم! گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز باز گردد سوی او آن سایه باز این جهان کوهست و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا https://eitaa.com/noorolah1444
🔰مقام معظم رهبری حفظه‌الله: ✔️در نظام اسلامی زنان باید از درک سیاسی برخوردار باشند. ✅فن خانه‌داری و همسرداری را بدانند. ✅در صحنه‌ی فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و علمی مظهر عصمت و طهارت باشند. ✅به این مهم توجه کنند که حجاب شرط اول است. 🛑زیرا بدون حجاب، زن فراغت لازم را برای دستیابی به مراتب بالا بدست نخواهد آورد. https://eitaa.com/noorolah1444
✨﷽✨ 🔴در شهری که موش آهن می‌خورد، کلاغ هم کودک می‌برد ✍بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد. بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آن‌ها را نزد دوست خود به امانت گذاشت چون فکر می‌کرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمی‌افتد. پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهن‌ها را از او پس بگیرد. اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهن‌ها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهن‌ها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: دوست عزیز، من واقعاً متاسفم اما من آهن‌های تو را در گوشه‌ای از انبار نگه می‌داشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهن‌ها را خورده است.مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیله‌ای او را شرمنده سازد. بنابراین گفت: بله، من هم شنیده‌ام که موش آهن دوست دارد، تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم. دوست بازرگان با خود فکر کرد حالا که این مرد احمق حرف مرا باور کرده، بهتر است او را برای ناهار دعوت کنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده و تردید را از او دور کنم. بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. اما زمانی که از خانه او خارج می‌شد، فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد. او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت. دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود، گفت: دوست عزیز، من شرمنده شما هستم اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم. بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: اما من دیروز، زمانی که به خانه می‌رفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود می‌برد.دوست خائن او که پریشان‌تر شده بود، فریاد زد:آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم‌ من نیست، کودکی را که وزنش ده من است، بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کرده‌ای؟ بازرگان بلافاصله پاسخ داد: تعجبی ندارد. در شهری که موش می‌تواند آهن بخورد، کلاغ هم می‌تواند کودکی را ببرد. دوست او که پی به داستان برده بود با پریشانی گفت: حق با توست. فرزندم را بیاور و آهنت را بستان، من به تو دروغ گفتم.بازرگان که دیگر ناراحت نبود، در پاسخ گفت: بله، اما این را بدان که دروغ تو از دروغ من بدتر بود زیرا من برای پس گرفتن حق خود، مجبور به دروغگویی شدم، اما تو قصد خیانت به من را داشتی. 📚کلیه و دمنه ‌‌‌‌https://eitaa.com/noorolah1444
✨﷽✨ ✍️ ذهنت را از افکار غلط رها کن 🔹ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ آﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ! 🔸ﻣﯿﻤﻮﻥ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. 🔹ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻﻭﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ‌ﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ! 🔸ﺍﻓﮑﺎﺭ و باورهای غلطی که بدون فکر قبولش کرده‌ایم، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺁن‌ها ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ، ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌https://eitaa.com/noorolah1444
ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند... آشوبهاي زندگي حكمت خداست. از خدا، دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام... @https://eitaa.com/noorolah1444
🔅 ✍ خوبی‌های دیگران رو ببین نه عیب‌هاشونو 🔹ما آدم‌ها دو تا سبد بهمون آویزونه؛ یکی پشتمون و یکی جلومون. 🔸خوبی‌هامونو میندازیم تو سبد جلویی و بدی‌هامونو تو سبد پشتی. 🔹وقتی تو مسیر زندگی راه می‌ریم فقط دو چیز می‌بینیم؛ خوبی‌های‌ خودمون‌ و عیب‌های‌ نفر جلویی‌. https://eitaa.com/noorolah1444