eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
80 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
کولاک کردین با تاترتون...... افتخار میکنم که یکی بینندگان تاترتون بودم چند وقت پیش براتون پیام گذاشتم به خاطر دیدن تاتر واقعا زیباتون...... اما وقتی نظرات افرادو تو کانال میخونم تازه به زیبایی و اثرگذاریش بیشتر پی میبرم و بیشتر میشینم دقیقتر به تاتری که دیدم فکر میکنم و تو ذهنم حلاجی میکنم......واقعا دستمریزاد..... حالا که قدم در این راه برداشتین خدا بیشتر و بیشتر توفیقتون بده و کمکتون کنه...... و من الله توفبق موفق باشین... سلام خدمت خانوم فاطمی برسونین
✖️این حجم از وقاحت رو تا حالا دیدین؟! شش سال از عمر این مردم و کشور رو هدر دادند ۱۹۰۰۰ سانتریفیوژ رو به باد دادند ۱۹۰هزار سو ظرفیت تولید برق رو به باد فنا دادند دانشمندان هسته ای رو فرستادن تو آب و فاضلاب و کشاورزی تو قلب رآکتور اراک بتن ریختند. دلار رو ۱۹ هزار تومان کردند پیاز رو میوه کردند پراید رو لاکچری کردند و... حالا افتخار می‌کنند که میلیمتری دارن به عقب برمیگردن تا شاید اینایی که به باد فنا دادن رو برگردونن.. اگر هم همه قبلی ها رو برگردونند، تازه میرسیم به ۶ سال قبل با پراید ۵۰ تومنی و دلاره ۱۳ تومنی و خونه های سر به فلک کشیده و... بهتر نیست شما حرف نزنید. بدون سانسور 🆘 @Roshangari_ir
سلام عزیز برادرم /سلام عزیز پرپرم/ غریب گیر آوردنت... چقدر اون بازیگری که نقش نیروی موساد رو بازی میکرد نقشش رو خووووب بد بازی میکرد. دیروز تمام مدتی که لحظات آخر زندگی زیبایت را به تماشا نشسته بودم در حال احتضار بودم گاه می نشستم گاه می ایستادم گاه .... جانم را گرفتی عزیز پرپرم. دعایم کن اعمال و رفتارم چنان مهدی پسند باشد که لحظات آخر زندگی من هم اینقدر زیبا شود.🙏 پرده ی آخر زندگی ات پرده ی آخر زندگی داداش محسن را برایم زنده کرد پرده ی آخر زندگی تمام شهیدان را زنده کرد بهتر بگویم پرده ی آخر زندگی حضرت عشق الحسین را برایم به تصویر کشید.
سلام داداش جابرم من چادر ی شدم مثل حوری های خانه ی شما مثل خواهرت زینب و جمیله من بعد از دیدنت قسم خوردم برایت خواهری کنم تو که برادری را تمام کردی فدای غیرتت بشوم که همین یک جمله دیوانه ام کرد که خلاصه ی عشق و علاقه ی مرد به ناموسش غیرت اوست تو عاشق خواهرانت بودی و هستی و این در غیرتت بود من در زندگیم این مدل عاشقی را از مردهایی که ناموسشان هستم ندیدم تو مردترین مرد دورو بر من هستی به عشق نگاه دوستداشتنی ات من هم چادری شدم❤️❤️❤️ بیننده ی پرند💝
میلاد امام رئوف امام علی ابن موسی الرضا مبارک باد 😍 اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
دیر زمانیست،که دلتنگم...اما... اینجا در مقابل چشم های به راه مادر... که هر روز برای دیدنت آب وجارو می کنند، من هیچ نمی گویم، اینجا کنار خواهری که هر روز از دوری تو بی صدا می شکند، وگل های نوشکفته ی او،که هر روز بهانه ی ات را می گیرند، من سکوت می کنم، اینجا کنار زهرایی که بی تو ماند... و هر روز به گل خشک شده ای که هنوز بوی دستانت را می دهد، خیره میشود،من از دوری ات دم نمیزنم، اینجا کنار باغچه ای که گل هایش در انتظار نوازش دوباره ی دستانت پرپر میشوند،من از دوری تو سخن نمیگویم، اینجا که...من هیچ نمی گویم... درونم پر است از ناگفته ها... ولی... از تو چه پنهان... اینجا... همه چشم به راه اند... نبودت را هیچ کس باور نکرده...
هدایت شده از  کافه بانو
🔶 شهوات و عشق‌های بی‌مبنا، ماندگار نیست 🌹رهبرانقلاب: محبتها و عشقهایی که بر اساس مبانیِ انسانی نیست و از روی مسائل ظاهری و شهوات زودگذر است، اینها خیلی پایه و بنیادی ندارد. اما محبتی که بر اساس آن اصل انسانی است که خدای متعال آن را قرار داده، بخصوص با شرایط ازدواج اسلامی، این محبت روز به روز بیشتر می‌شود. ١٣٨٠/٠١/٠٢ @Banoanemosalman
دلم یه جوریه...ولی پرازصبوریه... چقدرشهیددارن میارن ازتوسوریه😭 جابرم سلام میدونم که تمام تلاشت روکردی تاازهمه رضایت سوریه رفتنت روبگیری.ولی عزیزترازجانم اقامصطفی بدون توچیکارمیکرد؟؟؟ جمیله بدون توباکی تمرین دفاع شخصی میکرد؟؟؟ زینب بدون تونیمه های شب منتظرکی می موند؟؟؟داداش بدون تومامانت نمیتونه کتاب هاتوجمع کنه !!!همین که...😭😭😭همین که توی کشورخودت شهیدشدی وشدی مدافع وطن خودش به همون اندازه ارزش داره میدانم که سوریه رفتن یه چیزدیگه بودمخصوصاًاینکه بری پیش داداش محسنت😞😞😞 داداش کوچیکم عاشقت شده حتی بااینکه 4سال بیشترنداره وتوروندیده امابه شدت بهت علاقه داره ومیگه من میخوام برم پیش اقامحسن وداداش جابرم❤ جابرم سلام برادرم روبه داداش محسن برسون وبگوداداشموپیش خودش دعوت کنه😞😞😞 -دوستدارجابر
6.mp3
12.54M
نظرات مخاطبین عزیز نجف آباد نسبت به اجرای تئاتر جابر. تیر ماه 1398 #پادکست_صوتی_5 #صوت_مصاحبه_مخاطبین #اجرای_نجف آباد #تئاتر_جابر #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
هدایت شده از حمید رسایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ ملا نصر الدین 🔰 حمید رسایی: اول صحبت‌های حقوقدانی که در مذاکرات هسته ای سرش کلاه گذاشته اند را بشنوید و بعد این داستان را بخوانید: «نیمه های شب دزدان به خانه ملانصرالدین وارد شدند. در حال جابجایی اثاث بودند که ملا از خواب بیدار شد. دزدان نابکار با خنجر، دور او خطی کشیدند و‌ گفتند: اگر پات رو این طرف خط یذاری، دمار از روزگارت در میاریم. کار دزدان که تمام شد و‌ گریختند، همسر ملا به او اعتراض کرد که ای مرد چرا کاری نکردی همه چیزمون رو بردن! ملا بادی به غب غب انداخت و پیروزمندانه سری تکان داد و گفت: خبر نداری زن، کاری که من کردم، هیچ کس جرأت انجامش رو نداشت؟ زنش پرسید: مگه تو چه کردی مرد؟ ملا گفت: من چندبار پام رو بیرون خط گذاشتم... باشه جناب حقوقدان! تو‌ برنده کاپ اخلاق شدی، حالا هم خوش باش با این توجیهات! فقط سئوال مردم این است که جنابتان و دوستانتان مثل هاشمی رفسنجانی، لاریجانی و ظریف، قرار بود بعداز شش سال بر کار گذاشتن ملت و معطل کردن کشور، با برجام ما را برنده کاپ اخلاق کنید یا ادعای لغو تحریمها را داشتید؟ 🔺کانال حمید رسایی🔻 @rasaee
سلام علیکم اقامصطفی... اره اقامصطفی بودزمانی که تابوت رومیاوردن بی قراری میکرددائم میگفت بلندشوجابربلندشووووو😭😭😭 اقامصطفی بودکه بعدازاتمام تئاتربه سوالات مردم پاسخ میدادحتی باهمون حالی که خیلیامون میدونیم برای ازدست دادن جابربود. یادمه...یه خانمی ازش پرسیدایاشهیدجابرواقعاوجودداره؟؟؟ اونجابودکه دستی براشک های ازدست رفته اش کشیدوگفت:خیر,زندگی شهیدجابربرگرفته اززندگی چندشهیدبزرگوارهست. برای یک لحظه نگاهم به نگاهش دوخته شدفقط یک لحظه😞😞😞 میدونم که ازدست دادن جابرچقدراززندگی خسته اش کرده بودوهمینطوراجرای پی درپی اقامصطفی شماکه هنوزهستی جابررفت ولی ماروتنهانگذاشت چون میدونیم که راه جابرروپیش میگیرید. مخاطب نوجوان درحرم اقارضا(ع)
صدای زنگ بیدارم کرد فکرکردم ساعتمه که کوک کردم قبل از اذان بیدار شم اما وقتی چشمانم رو باز کردم وساعت رو نگاه کردم دیدم نه ،صدای زنگ تلفنه دویدم سمت تلفن تا بقیه بیدار نشن.تابخوام به تلفن برسم هزار جور فکر توسرم چرخید وقتی گوشی رو برداشتم تنها صدایی بود که فکرشم نمی کردم یعنی هیچ وقت دلم نمی خواست فکرشو بکنم. خواهرم با صدای گرفته ولرزان ،هق هق کنان می گفت خواهرجان به سید حسین بگو بیاد پایگاه.جابرم دوست داره همیشه همه بچه ها باهم دورش باشن. گفتم خواهر جان حالا؟چرااینجوری؟ چی شده؟چی بگم به سید حسین؟ ازصدای گریه وجابر جابر گفتن من اهالی خونه بیدار شده بودن دورم جمع شده بودن اماانقدر اشک امان چشمام رو بریده بود که هیچکس رو نمی دیدم فقط تونستم بگم سید حسین،مامان بدو بریم پایگاه که استادت میخواد همه بچه های پایگاه مثل همیشه باهم دورش باشین.آخه حسین هروقت میخواست از جابر توی خونه حرف بزنه میگفت استاد... نمی دونم فاصله کوتاه خونه تا پایگاه رو چند بار مجبور شدم دستم رو به دیوار بگیرم که زمین نخورم. وقتی رسیدیم همه بودند؛بچه های پایگاه،آقا مصطفی...خواهرم،زینب،جمیله،زهرا و... نمی دونستم باید به کی تسلیت بگم احساس میکردم خودم از همه داغدارترم.فکرمیکنم همه چنین حسی داشتند.هرکی داغدار تر از بقیه بود. بی اختیار رفتم سراغ زهرا،چقدر توی این چند ساعتی که ندیده بودمش شکسته شده بود.وقتی بغلش کردم آنقدر تب داشت که حس کردم دارم میسوزم.هیچ جور نمی تونستم آرومش کنم.وقتی تابوت رو آوردن دیگه دست وپام توانایی نداشت بدن خودم رو هم تحمل کنه.همونجا نشستم.نشستم وذوب شدن عاشقان جابر رو تماشا کردم.فکرمیکردم خودم هم دارم ذوب میشم.وقتی خواهرم سر جابر رو بغل کرد،صورت قشنگ وجذابش از زیر خون ها وخاک هایی که روش نشسته بود،هنوز می درخشید.این همه خون وبهم ریختگی هیچی از زیباییش کم نکرده بود.یاد لحظه افتادم که جابر تازه به دنیا اومده بود وخواهرم بغلش کرده بود ومی بوسیدش ومی گفت پسر قشنگم نذر قمر بنی هاشم. خواهر جون نذرت قبول...
هدایت شده از روشنگری
💢 به بهانه ۴ سالگی ننگ نامه یادی کنیم از تیتر روزنامه های زنجیره ای که با دروغ و بزک ملت ایران را فریب دادند 🔹 : جهان تغییر کرد 🔸 : پیروزی بدون جنگ 🔹 : حـصر ایـران شکست 🔸 : توافق قهرمانانه ایران 🔹 : کلید چرخید؛ ایران خندید 🔸 : دنیا به احترام ایران ایستاد 🆘 @Roshangari_ir
می گویند ققنوس... در افسانه ها... پرنده ایست... که وقت جان سپردن... آنقدر پرو بال میزند... تا آتش بگیرد... وبعد از سوختن... از خاکسترش ققنوس دیگری متولد میشود... جابر... چقدر به ققنوس شبیهی... تو اما... افسانه نیستی... در میان خاک وخون... بال وپر می زنی... وبعد از سوختنت... از خون پاک تو... چه جابر ها که متولد میشوند...
هدایت شده از مهدوی ارفع
🔴 نهج البلاغه عالیترین کتاب شرح و تفسیر قرآن کریم❗️ 📌( قسمت اول) 💢فقط ۲۵ سال از رحلت پیامبر گذشته بود، یعنی یک چهارم یک قرن از قطع شدن و تمام شدن وحی و پایان یافتن دوران نزول قرآن. 💢 امیرالمومنین (علیه الصلاه و السلام) که سرتا ته قرآن اوصاف و فضائل اوست؛ در آن روزگاری که ۲۵ سال از نزول وحی گذشته بود فرمود: ما در دورانی زندگی میکنیم که «لا يَبقى مِن القرآنِ إلاّ رَسمُهُ ، و لا مِنَ الإسلامِ إلاّ اسمُه» از قرآن حقیقی جز خط و رسم الخطی برکاغذی و از اسلام حقیقی جز یک اسم بی مسما باقی نمانده. 💢 امروز تقریبا ۱۴۲۵ سال از این قصه گذشته است. یعنی ۱۴ قرن هم از آنچه امیرالمومنین گفته رفتیم دور تر از دوران وحی. به نظر شما آن دغدغه امیرالمومنین در مورد قرآن رفع شد یا بدتر شد؟! 💢 امروز در بخشی از امت اسلام، قرآن به عنوان افیون این امت معرفی میشود، یعنی باعث عقب ماندگی! در جمعی قرآن اسباب اختلاف و کشت و کشتار و داعش بازی شد. در بخشی قرآن اسباب سرگرمی و مشغولیت شد. در گروهی قرآن اسباب سودجویی شد. و بخش اندکی در غربت به قرآن پرداختند؛ چرا؟! 💢چه می شود که از قرآن فقط اسمی می ماند و رسم الخطی؟! امیرالمومنین ( علیه الصلاه و السلام)که آن درد را بیان کرد، درمان را هم بیان کرد. تقریبا ساعت آخر عمر شریفشان، احتمالا به دلیل ضربت شمشیری که خورده بودند، و عمق زهری که به فرق مطهرشان و از آنجا به کل پیکر نازنینش سرایت کرده بود، گاهی بیهوش میشد، دوباره به هوش آمد، بی حال میشد، به حال می آمد، و در آخرین ساعات عمرش قصد کرد که عصاره همه دغدغه ها و راهنماییهایش را تا هست بیان کند. شد نامه ۴۷ نهج البلاغه! وصیت نامه امیرالمومنین بعد از ضربت خوردن قبل از شهادت. 💢اولا می دانید که آدمهای بزرگ وصیت نامه هایشان یکی از مهمترین آثارشان است! چون میدانند دارند می روند، هر چه باید بگویند را در آن جای میدهند. شما وصیتنامه الهی سیاسی امام راحل را ببینید؛ خودش به تنهایی یک دنیا مطلب است برای سعادت این ملت! وصیتنامه مرحوم آیت الله مرعشی نجفی را ببینید... وصیتنامه سیدبن طاووس را ببینید... حتی آدم بزرگهای بد وصیتنامه هیتلر را ببینید... هرچه تجربه کرده اند، عصاره اش را میگیرندمیگذارند در این وصیتنامه که بشود یک چراغ راهی برای بعدیها. 💢حضرت در این نامه ۴۷ که وصیتنامه نیم صفحه ای است که مجبورند مهمترین مسائل را فقط یک کد بدهند و رد بشوند؛ به قرآن که میرسند، این عبارت را دارند: « الله الله فی القرآن» تو رو خدا، تو رو خدا هوای قرآن را داشته باشید!... خب چطوری هوایش را داشته باشیم؟!... ↩️ ادامه دارد... 👤 حجت الاسلام 🆔 @mahdavi_arfae
به خاطر جلسه دورهمی دخترانه ای که دیروز توپایگاه داشتیم ،پایگاه به هم ریخته بود. رفتم پایگاه تا کمی جمع وجور کنم. از قسمت برادران صدای ۱...۲...۳...یازهرا! توجهم را جلب کرد. چقدر این صدا قلبم رو قوت می بخشید.احساس می کردم دشمن با شنیدن این صدا تنش می لرزد.نشستم پشت پرده وبا لذت صدای جابر وبچه هارو گوش می کردم. شنیده بودم که بچه هایی که نمی تونن باشگاه برن،جابر تو مسجد بهشون آموزش دفاع شخصی میده.بعدازکلاس رزمی سکوت همه پایگاه را فراگرفت.از پشت پرده می شنیدم که بچه ها همدیگر رو ساکت می کردند تا صدای استادشون رو خیلی خوب بشنوند. بچه ها رو نمی دیدم ولی فضای پایگاه جوری بود که حس می کردم مباحث استادشون رو باهمه وجودشون ،گوش نه، که با تک تک سلول هاشون می فهمن.صدای جابر رو خوب نمی شنیدم فقط وقتی می گفت آقا انقدر محکم وپرصلابت می گفت که هیچ فاصله ای مانع شنیدن اون نمی شد... الله اکبر...صدای اذان ازعمق خاطرات بیرونم کشید تازه فهمیدم که از وقتی اومدم پایگاه،جلوی عکس جابر ایستادم وخاطرات چند هفته پیش،من رو با خودش برده‌. جابر جان جات خالیه اما قطعا شاگردات خار چشم دشمنان وشاید هم خار چشم بعضی از خودی ها خواهند شد. وقتی عکس تمام قدت رو نگاه میکنم میبینم که چقدر پرچمی که با اون کادو پیچت کردن تا به حضرت ولی عصر تقدیمت کنن بهت میومد. جابرم،جات سبز...
✅یک فرق اساسی وجود دارد بین انتقاد کردن و نق زدن. انتقاد کردن این است که شما یک نقطه‌ منفی را پیدا کنید، با تکیه‌ بر نقطه‌ مثبتی که در این اثر نمایشی شما، در این داستان شما وجود دارد، آن نقطه‌ منفی را نشان دهید و مغلوب کنید. جانمایه‌ یک اثر نمایشی طبعاً داستان است، قصه است، سرگذشت است. ❇️شما در این سرگذشت، یک قهرمان دارید، یک هدف دارید. این قهرمان دنبال هدفی است، با موانعی مبارزه می کند. شما چالش جدی و واقعی و عینی را تصویر می کنید. مقصود این قهرمان این است که به آن هدف برسد و با این موانع مبارزه کند. این موانع، زشتی هایند. ♻️بالاخره در این داستان، این هنرمندی که این فیلمنامه را می نویسد یا کارگردانی که کارگردانی می کند، می خواهند چه بکنند؟ می خواهند خروجی و محصول این مبارزه چه باشد؟ این خیلی مهم است. ✅اگر محصول این مبارزه باید این باشد که در چالش خیر و شر، خیر بر شر فائق و غالب بیاید، پس بایستی شما حرکت خیر را، جریان خیر را در این نمایش نشان بدهید. ❇️بله، حرکت شر را هم ،ایرادی ندارد، نشان بدهید، اما معلوم بشود یک حرکت خیر وجود دارد که کاراکتر قهرمان دنبال آن است، برای آن مبارزه می کند، برای آن جانفشانی می کند؛ حتّی گاهی جانش را بر سر آن می گذارد، برای اینکه به آن هدف برسد. ✅یعنی درست است که شما عیب و زشتی را نشان دادید، اما یک چیز بزرگتری را نشان دادید و آن، جهاد برای مبارزه‌ با این زشتی است؛ این می شود انتقاد. ♦️من به عنوان یک روحانی و به عنوان یک مسئول در نظام جمهوری اسلامی، به شما عرض می کنم: اینجور انتقادی هیچ اشکال ندارد، بلکه مطلوب است؛ چون این انتقاد، جامعه را به سمت رفع نواقص پیش می‌برد و حرکت می دهد؛ این خوب است. 📄رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران ۱۳۸۹/۰۴/۱۲ @irinn_channel
دوم تا چهارم مرداد ماه 1398، دعوتید به: صد و سی و پنجمین، صد و سی و ششمین، و صد و سی و هفتمین اجرای تئاتر #جابر #ویژه_بانوان 15 سال به بالا #قم (سالن فاطمه الزهرا س) #رزرو_پیامکی_الزامی_ست. ارسال پیامک حاوی #تاریخ اجرای مدنظر و #تعداد افراد قطعی به شماره 09190506016 #ورود_گوشی_همراه کیف دستی، فلش، مموری، #و_هر_نوع_وسیله_فیلمبرداری_ممنوع #ورود_کودکان_ممنوع #بلیط: انفرادی: 10 هزار گروه بالای 25 نفر : 5 هزار 🌺🌺🌺🌺 تئاتر #جابر درباره یک جوان دانشمند و فعال و پر انرژی است. اگر زندگی اش را خلاصه کنیم میشود: اخلاص و محبت و انگیزه! دهه هفتادی ست؛ ساده و بی ریا! اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد از جنس حرف آسمانی ها! حرفهایی پرنفوذ، که گویی هرگز از ذهن و دلت پاک نخواهند شد! #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: روح ها، لشكريانى آراسته اند. روح هايى كه همديگر را بشناسند با هم الفت مى يابند و آنها كه يكديگر را نشناسند، اختلاف پيدا مى كنند. [همدلى از همزبانى برتر است.] #کانون_فرهنگی_تبلیغی_نورالهدی سروش: http://sapp.ir/noorolhodaa ایتا: https://eitaa.com/noorolhodaa بله: ble.im/join/MThlMGVjYj
هدایت شده از مهدوی ارفع
🔴 نهج البلاغه عالیترین کتاب شرح و تفسیر قرآن کریم❗️ 📌( قسمت دوم) 💢چطوری هوای قرآن را داشته باشیم؟! برویم قرآن را با طلا بنویسیم نمایش بدهیم خوب است؟! نه! این منظورم نیست! هرآیه یا هر صفحه اش را روی فرش بنویسیم و مجموعه ای از فرشهایی که قرآن در آن است درست کنیم خوب است؟! نه! منظورم این نیست! روی صوت و لحن و تجوید و وقف و ابتدایش وقت بگذاریم، خوب است ولی این هم منظورم نیست! برویم حفظ کنیم مسابقه بدهیم چی؟! خیلی خوب است ولی این منظور من نیست! تفسیر قرآن زیاد چاپ کنیم چی؟! خیلی خوب است ولی این هم منظور من نیست! پس حضرت از چه چیزی نگران است؟! « لاَ يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ » میترسم فردا غیر مسلمانان در عمل کردن به قرآن؛ نه در نوشتن قرآن، طلاکوب کردن قرآن،حفظ قرآن، تفسیر قرآن! در عمل کردن به قرآن دستورات زندگی و حیات بخش قرآن؛ از شما مسلمانها جلو بزنند. چه زمانی حضرت این جمله را فرمود؟! ۱۴۰۰ سال پیش ایشان الان ما را داشت میدید. 💢 خب آیا این دغدغه امیرالمومنین علیه السلام که از قرآن فقط رسم الخطی از آن موضوع کار است؛ بخوانیم، حفظ کنیم، تفسیر کنیم، شرح کنیم، شعرش کنیم، قصه اش کنیم و خداحافظ! بعد گفت راه حلش هم این است: «به عمل کردن به آن بیشتر اعتنا کنید تا به ظواهرش.» 💢 درد را فرمود، درمان را هم که فرمود؛ اما آیا ما به آن عمل کردیم؟؟!! هرکسی در زندگی شخصی خودش، زندگی خانوادگی خودش، زندگی مادی خودش، ما در زندگی اجتماعی خودمان، امت در زندگی بزرگ خودش ببینیم چقدر به این جمله عمل کردیم؛ عمل کردیم به قرآن؟!... 💢 آیا در جامعه ای که قرآن عمل می شود، آمار طلاق باید اینقدر بالا باشد؟! آمار اعتیاد، فحشا...؟! آیا در کشوری که قرآن عمل میشود، وضع رانندگی و ترافیک باید اینجوری باشد؟! حق همسایه باید اینجوری باشد؟! رعایت احترام به بزرگتر و کوچکتر باید اینجور باشد؟! آیا در جامعه ای که قرآن عمل میشود، اخلاق باید کارش به اینجا کشیده شود؟! پس هنوز این وصیت هم با اینکه جواب خیلی خوب و راقی به آن دغدغه است، بی اعتنا باقی مانده است. یعنی هنوز هم ما ظاهر قرآن، که «لا يَبقى مِن القرآنِ إلاّ رَسمُهُ» بیشتر اعتنا داریم تا به حقیقت قرآن و کارکرد حقیقی اش، یعنی «عمل به قرآن!» 💢 مراکز محترم مشاوره خانواده و روانشناسی که خیلی زحمت میکشند، ماجورند؛ چقدر توصیه هایشان برای اصلاح بین خانواده ها و مسائل دیگر از قرآن است؟! اصلا تا به حال به ذهنشان رسیده که قرآن کتاب اینجور استفاده ها هم هست؟! مدارس ما چقدر بر پایه ی قرآن تربیت میکنند، نه اینکه در نظام آموزش کلاس قرآن هم میگذارند، بچه ها را دق می دهند که یک نمره ای بگیرند و بروند!... چقدر بر پایه قرآن نظام تربیتی ساخته اند؟! 💢 آنقدر که به ۲۰۳۰ عشق ورزیدیم به قرآن هم عشق ورزیدیم؟! بگوییم یک کسی هم یک اندیشه هایی برای تعلیم و تربیت داشت؟! 💢در مدیریت و سیاست جامعه چی؟! چقدر اندیشه های سیاسی و مدیریتی قرآن مورد قبول مسئولین، مدیران و کارگزاران بود؟! چقدر در حوزه های علمیه قرآن پایه تولید علم شد؟! چقدر در فرهنگ کسب و کار ما به قواعد قرآن اعتنا کردیم؟! 💢 می خواهم بگویم آن دردی که حضرت بیان میکنند، شما نوچ نوچ میکنید، یعنی بشریت ۱۴۰۰ است که وای از قرآن فقط ظاهرش مانده؛ درمانش را هم که ارائه کردند ماهنوز نتوانستیم برویم به آن عمل کنیم!.... ↩️ ادامه دارد... 👤 حجت الاسلام 🆔 @mahdavi_arfae
اون رو روز باصدای گریه عباس بیدارشدم،جمیله بود،خیلی ذوق کردم،به ساعت نگاه کردم،ساعت ٨.٣۰بازم خواب موندم،وداداش رفته بود،بافکراینکه نیست،تمام ذوقم کور شد،حتی امروز که پنج شنبه س،آه سردی کشیدم،یاد دیشب افتادم،که منتظرش بودم، ازنگرانی خوابم نمی برد،یواش ازاتاق رفتم بیرون،نشستم روی پله های حیاط،شروع کردم به خوندن آیه الکرسی،ساعت همین طور میگذشت ومن هرلحظه نگران تر،خیلی طول کشید،ولی بالاخره اومد،از خوشحالی پریدم بغلش،مهم نبود،که هرشب چقدر چشم به راهش باشم،مهم این بود که میومد،میومدوزینبُ ازچشم به راهی در میورد،وقتی نبود خونه خیلی سوت وکور بی روح میشد،صدای شوخی وخنده هاش روح تازه بودبه کالبد وجود خونه،دوباره ازاینکه چرا تا اونموقع منتظرش بودم،خیلی گله کرد،راهیم کردکه بخوابم،رفتم توی اتاقم ،دراز کشیدم روی تخت ،ولی بازم طاقت نیوردم خیلی دلتنگ بودم،رفتم پشت در اتاقش،خواستم برم تو،که باشنیدن زمزمه وصدای گریه های مردونش منصرف شدم،چقدر صداش سوز داشت،دلم نیومد خلوتشو به هم بزنم،به عشق شنیدن صدای قرآن خوندنش نشستم،اون میخوند من اشک می ریختم. به امید اینکه امروزدیگه پنج شنبه س وشاید زودتر برگرده،خیلی زود درساموخوندم،به مامان کمک کردم وباجمیله نهار درست کردیم،ازهردری حرف زدیم،اگه جمیله وعباس،محمدحسین نبودن حتمامن ومامان با نبود باباودوری ودلتنگی داداش دق می کردیم،چقدر بودنشون برکت بود،بعد نماز ظهر سفره رو چیدیم،اماباز جای خالی داداش که داشت به روال روزای قبل،نبود بابا رو مثل پتک به سرمون میکوبید،هیچ چیز ازگلوم پایین نمی رفت،اشتهام کور شد،برگشتم توی اتاق،وبعد دیگه تاشب فقط مثل روزای قبل با عکس بابا سرکردم،فقط دلم به این خوش بود که حتما شب داداش میاد،ولی وقتی ساعت از ده گذشت،به اینکه امروزم مثل روزای دیگه ست،یقین پیداکردم،توی اتاقم نشسته بودم وبه کتابی که جلوم بود،زل زده بودم،وتوی افکارم غرق بودم،که یهوصدایی شنیدم،اول فکرکردم که خیالاته ولی بعد باصدای مامان که گفت «جابر»به خودم اومدم،داداش اومده بود،از جا کنده شدم ونمیدونم چطوری فقط خودمو بهش رسوندم،بغلش کردم وتمام بغض وناراحتیم ازبین رفت،داداش بعد باباهمه کسم بود، خستگی وبی خوابی ازچشماش می بارید،جگرم کباب شد،امابا اینهمه خستگی بازم به روی خودش نمیورد ومیخندید،همیشه همین طوری بود،تودلم فقط قربون صدقش می رفتم. برعکس نبودش که هر ساعتش قد سال های نوری طول می کشید،بودنش مثل ‌ رویا شیرین وزودگذر بود،تاچشم بهم میزدی تموم میشد،ولی تمام غم وغصه هاودلتنگی ها روجبران میکرد،هم به سهم خودش هم به جای بابا... دلم نمیخواست نگاهموازروی صورت ماهش بردارم،از خنده ها ی قشنگش ،که یاد آورخنده های مردونه ی بابابود، دل بکنم،وقتی بابارفت،همه چیزنابود شد،زندگیمون ازاین رو به اون روشد،توی اون شرایط سخت هیچ چیز برام مهم نبود،ولی یه چیزو خیلی خوب یادمه،که داداش تمام تلاشش این بود،که جای خالی بابا رو جبران کنه...هرکاری کرد،که ما درد یتیمی رو کمتر حس کنیم...