eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
79 فایل
ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan تبادل و تبلیغات: @sadrjahad رزرو بلیط: @yarafegh هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت مجموعه نورالهدی: noorolhodaeeha.ir صفحه روبیکا: Rubika.ir/noorolhodaa_ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پدر داره برای دخترش لالایی میخونه که بخوابه..... همه ما فدای مقاومت..... اما بچه نمیشنوه😭 شهید شده😭 🔸 @noorolhodaa_ir 💠 لینک https://eitaa.com/joinchat/3315990529C3585cca262
بسم الله القاصم الجبارین. همراهان عزیز سلام علیکم. برای آرامش قلب مردم مظلوم فلسطین دعا کنیم، صدقه بذاریم، شرایط سختی رو میگذرونن. إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبّت أَقدامَكم اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ‏،إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📜 📚🖇 زندگی دوباره شروع شد . با امیدی که بدست آورده بودم سعی کردم زمان از دست رفته رو دوباره بدست بیارم . این ماه آخر مصادف شده بود با ماه مبارک رمضان و من و حسین بیشتر وقت ها رو تنها بودیم . دو سه تا چله رو همزمان شروع کرده بودم . صحبت‌های من با حسین دیگه بوی رفتن نمی داد . به یاد ماندنی ترین لحظات، شب های قدر تکرار ناشدنی اون سال بود😍 ، زمانی که تلاش می کردم سرنوشت رو به نحو احسن تغییر بدم . به خصوص حالا که سونوگرافی وضع حمل دادم و معلوم شد که سونوگرافی قبلی درست بود. اما اصلا برام مهم نبود . دیگه نه گریه کردم و نه غصه خوردم. دروغ چرا ؟ خیلی دلم می خواست بگن سونوگرافی قبلی اشتباهی بوده و بچه تون سالمه ؛ اما اون اتفاق نیوفتاد.😔 تو شبهای قدر از خدا می خواستم که من و حسینم صبور باشیم در برابر ناملایمات . از قند عسلم هم می خواستم که قوی و محکم باشه . *مامانی نمی دونم قراره چه اتفاقی بیفته اما مطمئنم هرچی پیش بیاد به خير و صلاح ماست . ❤️ ازت می خوام در برابر مریضی و مشکلات مقاوم باشی و هیچ وقت ناشکری نکنی . از مامان هم متنفر نشو اگه یه وقت عرصه بهت تنگ شد که ای کاش من رو به دنیا نمی آوردی. 😭😭 چاره ای نبود ؛ رشته ای برگردنم افکنده دوست می کشد هرجا که خاطر خواه اوست . 🙏 توی اون مدت ، رفتم فروشگاه و چند تکه لباس نوزادی و پتو و حوله و ... خریدم . بی صبرانه منتظر اومدنش بودم . بالاخره روز موعود رسید .😍😍
هدایت شده از مطهره وافی یزدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید برای این ویدیو ساعت ها گریه کرد !💔 غزه در این ۴ روز ! اللهم عجل لولیک الفرج @motaharevafi77
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 . - رسول الله(ص): بر تعداد فرزندان بیافزایید تا در روز قیامت به فزونی شما بر امت ها تفاخر کنم. . - تصاویری زیبا و دلبر از کودکان اعضا مجموعه نورالهدی(تئاتر جابر) 😍🪴 . 💠 مجموعه فرهنگی نورالهدی https://eitaa.com/joinchat/3315990529C3585cca262
هدایت شده از جهاد تبیین جمعیت
🔻نشست سهم من از جوانی ایران دکتر سیدمهدی ناظمی، معاون سابق طرح و برنامه شبکه افق گفت: یکی از ارکان بسیار مهم و غیرقابل انکار در حوزه‌های مخلتف، رسانه است. بخش قابل توجهی از قدرت کاهش جمعیت در ایران رسانه بود. بخشی از ذهنیت و قوای ادراکی انسان امروز، تابع تصاویر شده است. جهان امروز، جهان تصویر است. وی افزود: خوشبختانه در کشور ما در کنار مبحث کلام و تصویر، علاقمندی به کتاب و کتابخوانی نیز وجود دارد. اما انسان های امروز و به عبارتی قشر خاکستری جامعه متاثر از تصاویری هستند که از راه رسانه منتقل و ثبت می شود. این بدان معنا است که گفتار شفاهی با تصویر ذهنی مخاطب برخورد می کند. انسان و زندگی ایده‌آل جامعه امروز شامل زن و شوهری است که با شغل و امکانات فراوان و تعداد ۲ فرزند به زندگی خود ادامه می‌دهند و این تصویری است که حتی در فیلمها و سریالهای ما نیز دیده می‌شود. ناظمی تصریح کرد: لذا عامه مردم هنوز به تصمیم قطعی در حوزه فرزندآوری نرسیده اند. عامه مردم از ادبیات خود محور استفاده می‌کنند، یعنی من با چه چیزی حالم خوب است و این باعث می‌شود که هر قاعده‌ای زمین بخورد. ما جامعه ای بسیار اجتماعی و خانواده دوست بودیم، لذا باید به فعالیتهای فرهنگی ارزنده در این حوزه توجه بیشتری داشته باشیم و رسانه را به خدمت در این حوزه بکار گیریم. http://iranpl.ir/xr6b 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat
هدایت شده از جهاد تبیین جمعیت
إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا طرح پویش سراسری "طوفان الاقصی" "قرائت دعای جوشن صغیر" به نیت پیروزی رزمندگان مقاومت زمان: جمعه ٢١ مهر بعد از نماز مغرب و عشاء به مساجد محله و بستگان اطلاع دهید. 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat
بسم الله الرحمن الرحیم 📜 🖇📚 روز اول پاییز رسید . چهارشنبه ۱مهر 🌹🌹 بعد از انجام مقدمات وارد اتاق عمل شدم . اما نفر قبلی هنوز کارش تمام نشده بود . نشستم به انتظار . لحظات خاصی بود، خیلی خاص.... انگار خدا دوباره بهم فرصتی داد تا باهاش مناجات کنم، باهاش حرف بزنم اشکم بی اختیار میومد... مخلوطی از احساسات رو درون خودم تجربه می کردم ؛ انتظار، امید ، ترس ، نگرانی و.... پرستار اتاق عمل اومد سمتم: مامان خانم چرا گریه می کنی ؟ بچه اولته؟ می ترسی ؟ 😢 من تو جواب این سوالا فقط یه لبخند زد... 🥺 ☺️ .... *میشه برام بیهوشی کامل بزنید ؟ ^نه خانم اجازه نداریم . بی حسی باید از کمر باشه . *آخه نمی خوام وقتی بچه بدنیا میاد بیدار باشم . ^باشه خواب آور میزنم . ..... تصویر درستی از بچم نداشتم، می ترسیدم از لحاظ ظاهری مشکل داشته باشه و با دیدنش هول کنم .😔😔 ...... ^خانم ...خانم ... بیداری؟؟ باید بریم بخش . سکوت اتاق و قیافه پرسنل گویای ماجرا بود 😔 *بچم ... بچم چه شد؟؟؟ .... مرده؟؟؟؟ ^ نه زنده اس ، بردنش بخش نوزادان . * مریضه؟ آره ؟؟ ^ ان شاءالله خوب میشه... ...... 😭😭😭😭😭😭😭😭 بعد از ۹مااااااه انتظار نفسگیر..... با شنیدن این خبر احساس کردم یه ساختمون چند طبقه روی سرم آوار شد. اشک تنها چیزی بود که اون لحظات همدمم بود ؛ انگار خدا تو اون زمان جز گریه ی بی صدا چیزی برام نیافریده بود . 😢😢😢 اومدنم به بخش با ساعت ملاقات همزمان شده بود . و من تنها با نگاه ، پذیرای میهمان‌ها بودم . چقدر دلم می خواست تنها باشم . اتاق پنج تخته پر از ملاقاتی بود ؛ همه، تخت ما رو به هم نشون می دادن و پچ پچ میکردن...بچه ی اینا مریضه...... 😭😭😭 بعضی ها هم برای دلداری می اومدن جلو تا با من و مادرم صحبت کنن. 😔😔 .....
بسم الله الرحمن الرحیم 📜 📚🖇 با تمام شدن ملاقات کم کم اتاق مون خلوت شد . کنار هر زائو فقط یه همراه بود . همراه منم عمه م بود، که ماشاءالله بسیار فعال و پر جنب و جوش😍 اصلا کنارم نبود یکسره داشت یه این و اون کمک می کرد ☺️☺️ خدا خیرش بده واکمن اش رو با خودش آورده بود، گذاشتش کنار بالشتم، صدای ملایم صوت قرآن آرومم کرد❤️ لحظات سختی بود.... نگام به در اتاق بود ؛ هر لحظه منتظر بودم خبر فوتش رو بیارن .😔😔 ...... عقربه های ساعت به کندی حرکت می کردن اما بالاخره شب شد . دختر عمه م ساعت ۱۰ اومد ملاقات ؛ اونم به تازگی مادر شده ، بچه ۵ ماهه داشت که صبر کرده بود شوهرش از سرکار بیاد تا بچه رو بزاره پیشش .👼 به بهانه آوردن وسایل ، نگهبانی راش داده بود . اونم مستقیم رفته بود بخش نوزادان و دوتا عکس از حسین گرفته بود . ..... ^سلام ، ببین چی برات آوردم. * سلام ، تو اینجا چه کار می کنی ؟ نگهبانی چطور رات داده این وقت شب؟؟ ^هیچی بابا!! گفتم زائو وسیله لازم داره براش آوردم اونم گفت برو ولی زود برگرد .😉 حالا خودتو آماده کن میخواااااام یه چیزی بهت نشون بدم .😍😍 * وای تو دیگه کی هستی ؟؟😃😍😍😘 باباش می خواست ببیندش بزور راش دادن . تو رفتی عکسم گرفتی؟؟ 😳😳😂 ^ به این راحتی هم نبودا😎 پرستار کشیک قبول نمی کرد، بهش گفتم مامان بچه دلش می خواد بچشو ببینه و کلی زبون ریختم تا قبول کرد .😉😉 .... بچه نبود ؛ یک فرشته کوچولو، بدون لباس فقط با مای بی‌بی توی یک جعبه شیشه ای خواب بود . ❤️❤️ صبح زود تصمیم گرفتم، قبل از اینکه دکتر بیاد برای ترخیص برم بچه رو ببینم . رفتم طبقه پایین ؛ بخش نوزادان . پیدا کردنش سخت نبود . سمت چپ ، سومین دستگاه . اسم خودم رو نوشته بودن . داشتم نگاش می کردم که پرستار با حالت عصبانیت اومد جلو . _خانم ، اینجا چه کار می کنی ؟ کی شما رو راه داده ؟😠 *اومدم بچمو ببینم . 😢 _ (عصبانیتش فروکش کرد ) می خوای بیارمش بیرون بغلش کنی ؟ * نه ، راستش نمی خوام بهش دل ببندم .😔 ....... بعد از ترخیص ، احمد یک دسته گل گرفت و راهی خونه شدیم . دلم نمی خواست به بچه فکر کنم . احمد هم حرفی در این مورد نمی زد . خونه پر از ميهمان بود . خاله ها از مشهد اومده بودند . مادر بزرگ ، عمه ها و... جو شادی بر خونه حاکم بود . 🌺🌺 شب از شدت درد بخیه نتونستم بخوابم و بالاخره مجبور شدم به صورت عمودی و در حالت نشسته بخوابم. صبح حوالی ساعت ۹ صبح زنگ تلفن به صدا در اومد که مامانم گوشی رو برداشت . ^سلام ، منزل .... _ بله بفرمایید . ^من از بیمارستان تماس میگیرم ، بخش نوزادان . به دخترتون بگید سریع خودشو برسونه . دکتر گفته باید به بچه شیر بدیم . واای خدای من ؛ شیر 😳 اما من اصلا شیر ندارم 😔 *سلام خانم پرستار . من هیچ شیری ندارم که به بچه بدم . ^شما بیا ، اینجا شیر دوش برقی داریم . فقط ۲ سی سی لازمه . امتحانی قراره شیرش بدیم . اونم با سرنگ .....