eitaa logo
هیئت نورالحسین(علیه‌السّلام)
562 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
16 فایل
✅ کانال رسمی اطلاع رسانی برنامه های هیئت نورالحسین(ع) درچه 🔺️پایگاه اطلاع رسانی رسمی👇👇 noorolhoseyn.ir 🔺️ارتباط با خادم کانال👇👇 @noorolhoseyn_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ اگر ڪسی رفیق دینی ندارد، هیچ ندارد! ⛔️ 🔻روزی یڪ آقایی ڪه شخصی متدین و از خانواده‌ای مذهبی بود به منزل ما مراجعه ڪرد. می‌گفت حدود دو سال است ڪه مشڪلات عصبی پیدا ڪرده‌ام و دارو مصرف می‌ڪنم ولی هیچ اثری نداشته است. ⏳ از بنده می‌خواست ڪه در برطرف شدن این مشڪل به او ڪمڪ ڪنم. بنده مقداری فڪر ڪردم ڪه مشڪل او از ڪجا ریشه می‌گیرد و راه‌حل آن چیست؟ ✍ فرمودند : ˝مَن لا أخـاً لَه، لا خَیرَ فِیه.˝ [غرر الحڪم/۸۰۸۷] «ڪسی ڪه رفیق ندارد، خیری در او نیست.» بنده بر اساس مطالعه زیاد در روایات اخلاقی، به این نتیجه رسیدم ڪه اگر ڪسی دینی— آن گونه ڪه روایات فرموده‌اند —نداشته باشـد، هیچ ندارد. 🔺به همین دلیل از او سوال ڪردم ڪه آیا رفیق داری؟ گفت : بله. با هم تفریح و مسافرت می‌رویم. به منزل همدیگر می‌رویم. از او پرسیدم آیا مشڪلت را تا به حال به او گفته‌ای؟ گفت خیر. گفتم پس در واقع رفیق نیستید. 💯 رفیق دینی آن است ڪه انسان سفره دلش را برای او باز ڪند. اگر انسان این ڪار را نڪند، روزی به بن‌بست می‌رسد و از نظر دینی یا سیاسی سقوط می‌ڪند. 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
🔰 نیازِ خلوت با خدا 🔰 🔸در سفری ڪه به ڪرمان داشتم به ملاقات یڪی از خدمت‌گزاران حضرت امام (علیه الرحمة) رفتم. از او درخواست ڪردم ڪه ڪمی از حالات ایشان برایم بگوید. 🔹یڪی از مواردی ڪه تعریف ڪرد این بود: دیدارهای _ خصوصی یا عمومی _ ایشان بسیار زیاد بود. پس از اتمام یڪی از این دیدارهای عمومی، آیت الله خامنه‌ای (حفظه الله تعالی) ڪه در آن موقع رئیس جمهور بودند، برای ملاقات با ایشان تشریف آوردند. این قضیه را به اطلاع امام (ره) رساندیم. فرمودند: «فعلاً صبر ڪنید تا قرآنم را بخوانم.» ❓آیا ما این‌گونه عمل می‌ڪنیم؟ در بین ڪارهایمان زمانی را به اختصاص می‌دهیم؟ 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
🚨 رفیقِ همراه 🚨 🕋 در خاطرم هست یڪبار ڪه به حج مشرف شـده بودم، به خاطر وجـود شرایطی مجبور شدم به تنهایی به عرفات بروم. پس از اتمام پیاده‌روی طولانی در بیابان‌های داغ مڪه، قصد وضـو گرفتن ڪردم. ناگهان متوجه شدم ڪه روی سرم به صورت غیر طبیعی خیس است. ☝️دو سـه روز بعد به دڪتر مراجعه ڪردم تا علت آن برایم روشن شـود. دڪتر پس از معالجه گفت : «سر سوراخ شـده و از آن آب خارج می‌شـود! اما خـدا را شڪر ڪن ڪه پوست سرت در حال ترمیم و جوش خوردن است» ❌ تنهایی و بدون بودن، انسان را به اینجـا می‌رساند. این مسأله مربوط به جسم بود لڪن در مسائل معنوی، روح انسان دچار خواهد شد. صدها مشڪل برایش به وجـود می‌آیـد ولی به دلیل تنهایی متوجه آن نمی‌شـود. تن خسته و دل مجروح ره دور و جهان تاریک 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
🍃 بگذار کسی مرا نشناسد... 🍃 💠چند روزی برای تبلیغ به کرمان رفته بودم. یکی از روزهایی که مقداری فراغت داشتم، به گلزار شهدای اين شهر رفتم. بر سر هر قبری، عکسی از آن بر قابی چشم‌نوازی می‌کرد. 🔺در بین این قاب‌ها، چشمم به قابی خورد که عکسی نداشت. به ذهنم رسید که شاید منافقین، عکسِ این شهید را از بین برده‌اند. اما مگر چه خصوصیتی داشته است؟ نگاهم را روی سنگِ قبر انداختم تا نامِ آن شهید را بخوانم، ولی فقط این جمله از وصیت‌نامه شهید روی آن نوشته شده بود : "اگر شهادت برای اوست، پس بگذار کسی مرا نشناسد." 🔸به قبرِ کنار او نگاه کردم. دقیقاً مانند همین قبر بود. بدونِ عکس و همان یک جمله! این جمله یک هفته مرا بی‌تاب کرد. چنین اخلاصی در تاریخ کم‌نظیر است! 📌آنها چه می‌گفتند و ما چه می‌گوییم؟! ما برای کوچک‌ترین مسائل چه معرکه‌ای درست می‌کنیم؟! آنها این را چگونه بدست آورده بودند؟ در این جار و جنجال‌ها و سر و صداها؟! اگر خودمان را اصلاح کنیم، بسیاری از غصه‌هایمان برطرف می‌شود. 🌿 حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای ☘☘☘☘☘ @mousavidorcheh_ir
🔍 اتفاقی نیست!! 🔎 🕌آیت‌الله بهاالدینی(ره) نقل می‌کردند که روزی رضا شاهِ ملعون، برای تحقیر و تنبیه یکی از علما [آیت‌الله بافقی (ره)] که در برابرِ نقشه او برای ترویجِ بی‌حجابی ایستاده بود؛ وارد حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) شد. ✍جمعیتِ زیادی در صحن، تجمع کردند. آن ملعون برای ترساندنِ مردم، بر روی بلندی ایستاد و نگاهی به جمعیت کرد. از بین مردم، جوانی را احضار کرد. وقتی آن جوان خود را به رضا شاه رساند، او را با شلیکِ چند گلوله به قتل رساند. جوان دیگری را هم صدا زد و او را هم به همان شِکل، کُشت. 💢 آيت‌الله بهاالدینی(ره) می‌فرمودند : "من طبقِ اعتقادی که هیچ اتفاقی در این عالَم بدون دلیل نیست، به دنبالِ نشانیِ منزل یکی از آن دو جوان رفتم و از کارها و رفتار او پرسیدم." 🐈مادرش گفت : " پسرم چند جوجه در خانه داشت. دیروز گربه‌ای آمد و یکی از آنها خورد. پسرم آن گربه را گرفت و مقداری نفت رویش ریخت و او را آتش زد! گربه در حیاط خانه می‌دوید و فریاد می‌کشید تا آنکه مُرد. 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای ═══✼🏴🏴🏴✼═══ @mousavidorcheh_ir @noorolhoseyn