#قرار_شهدایی
#شب_جمعه
یه ماجرارو بگم واستون
یکی از افرادی که تو کار تفحص هست تعریف میکنه
میگفت خیلی وقت بود هرچی میگشتیم منطقه رو چیزی پیدانمیکردیم ازشهدا دلمون خیلی شکسته بود...💔
در حدی که شب برگشتیم مقر حال حرف زدن نداشتیم😔
فقط تونستیم روضه حضرت زهرا رو بذاریم و گریه کنیم😭😭😭😭😭
میگه به حضرت زهرا گفتم
یا زهرا من به عشق مفقودین اینجا اومدم. اگر ما را لایق میدونید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمیدونید که برگردیم تهران...
فرداش باکی توسل به حضرت زهرا رفتن کارو شروع کردن
میگه روبروی پاسگاه یه بندانگشت نظرمو جلب کرد شروع کردم خاکای دورشو کندن
بقیه هم اومدن رسیدن به بدنش...
یه شهید دیگه هم کنارش بود
روبه روی هم بودن
میگه قمقمه اب این دوتا شهید کنارشون بود ازشون واسه تبرک آب خوردیم
شهدارو بلند کردن باکلی صلوات و خوشحال بودن.پلاکم داشتن هردوتاشون
لباساشون سالم مونده بود...وقتی پشت لباسشون رو خوندن روپیرهن هردوتاشون یه جمله نوشته شده بود
میرومتا انتقام سیلی زهرا بگیرم😭😭😭😭😭😭
https://eitaa.com/noorolmahdii
#شهدا_را_یادکنیم
#ذکر_صلوات