eitaa logo
در پناه نور و عشق الهی
2.2هزار دنبال‌کننده
189 عکس
126 ویدیو
74 فایل
آموزش #رایگان دوره‌های استاد علی مقدم 😍😍 آموزش #نورخواری و #چله‌نورخواری#روزه‌ی‌نور #چله‌شهدوشکر #چله‌حکمت‌زرین دوره‌های #شرح محدودیت صفر #شرح‌نیروی‌حال #طرحی‌نو #لایو های‌متفرقه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لایو نقش قلب در خلاقیت و هنر
عاشق و رند و نظر بازم و می‌گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام سلام و عرض ادب خدمت سروران گرانقدرم این لایو بسیار مهم است بخاطر اینکه شما یا هنرمندید و یا بی‌هنر. اگر هنرمندید، فرا می‌گیرید که چگونه از قلب‌تان در هنر خود استفاده کنید. و اگر اهل هنر به معنای مرسوم آن نیستید، پس یاد می‌گیرید که صحنه زندگی خودتان را به یک اثر هنری تبدیل کنید. یعنی زندگی یک عارف یا یک سالک بیان هنرگونه‌ی اندیشه‌های اوست. اگر یک نویسنده، رنجش‌ها و مرارت‌های درونی‌اش را به صورت شعر و داستان و ادب می‌نگارد و زخم دلش را بر صفحه‌ی کاغذ می‌نویسد؛ اگر یک نقاش درد و سختی و فشار روانی درونش را با قلم‌مو و رنگ بر بوم نقاشی می‌کند؛ اگر یک هنرمند تمام حس درونی‌اش را در یک اثر هنری آشکار می‌کند؛ یک عارف تمام هنر ذاتی خود را در نیکو زیستن ارائه می‌دهد. بنابراين ما انسان بی‌هنر و انسانی که خالق نباشد، نداریم. حداقل خلقی که ما انجام می‌دهیم، کتاب زندگی خودمان هست که وقتی کهن‌سال شدیم ببینیم کتاب را چگونه رقم زدیم و بر صفحات آن چه نوشته‌ایم پس هر کدام از ما خالق اثری هستیم. چرا قلب و هنر؟ ما در یک سال گذشته در مبحث قلب آموزش‌هایی داشتیم و برنامه‌هایی ارائه دادیم و کسانی که با ما همراه بودند، تلاش کردند با قلب‌شان بفهمند. یعنی قسمتی از ادراک درونی‌شان را یا هوش درونی‌شان را بر قلب استوار کنند. این دوستان فهمیدند که قلب محل آتشینی است. قلب فوق‌العاده پرانرژی، گدازنده، صحرایی‌مزاج، تندخو و با تصمیم‌گیری‌های سریع و شهودی است. درست است که قلب جایگاه روح الهی‌ است. اما نیاز به تربیت دارد و باید دیتاهای معیوب و رنجش‌های روانی که ما در زندگی داشتیم، (به اصطلاح روان نژندی ما) در وجود ما به پختگی برسد تا محصول دهد. ممکنه است من به خاطر رنجش‌هایی که در زندگی داشته‌ام، شروع به خلق یک اثر هنری کنم. اثر هنری من الزاماً یک اثر هنری ارزشمند نیست این اثر هنری رنجش‌های درونی من است که در قابی تقدیم به بینندگان شده است. اگر رنجش‌های من به پختگی رسیده باشد می‌تواند یک اثر ماندگاری باشد؛ که این اثر ماندگار بر روح انسان‌ها اثر می‌گذارد. اگر رنجش من پخته نشده باشد و من یک انسان روان‌نژند باشم، در واقع فقط ناله‌ای از خودم را در جهان باقی گذاشته‌ام. به طور مثال یک شاعر می‌تواند ناله‌ای سر بدهد که این ناله فقط حاصل از شِکوه و شکایت دارد. اگر دستم رسد بر چرخ گردون...  فقط غر میزند و می‌تواند همین شاعر آسیب‌دیده که از چرخ روزگار آزرده هست به پختگی برسد که با پختگی خودش، روان‌نژندی ‌اش را به معنا تبدیل کند و به مفهوم عظیمی به دیگران ارائه دهد. پس تمام دارایی ما، تمام تجارب زندگی ما، و آن چیزی که ما در طول زندگی جمع کردیم و انصافاً قسمت اعظم آن سختی بود و کسی نیست که در این دنیا آمده باشه و به اندازه کافی سختی نکشیده باشد. این سختی‌ها اگر به صورت سختی خام ارائه شود، من به آن می‌گویم هنر ذهنی. فقط یک هارمونی و نظم اولیه دارد که توانسته چیدمان یا کلمات یا رنگ و یا هنر دست را بر روی صفحه‌ای به نمایش بگذارد، اگر به این شکل باشد، یک هنر خام هست. اما اگر پخته شده باشد و درس‌های آن رنجش گرفته شده باشد و به فهم و درایت رسیده باشد، تبدیل به یک هنر بافضیلت می‌شود، یعنی ترکیبی از هارمونی و معنا. طبیعتاً هنرمند یک انسان رنج کشیده است. یعنی شما هنرمندی را نمی‌شناسید که احساساتی نباشد ، زودرنج نباشد و یا شکسته دل نباشد. گاهی اتفاقات ناگواری که در یک مملکت می‌افتد، سال بعد تعدادی از هنرمندان به رحمت خدا رفته‌اند. بخاطر دل‌شکستن و رنج و ناراحتی‌هایی که به مردم‌ کشورشان رسیده، قالب تهی می‌کنند و تحمل نمی‌کنند. هنرمند انسان نازک‌دلی است و بخاطر همین نازک‌دلی خلق هنر می‌کند و این دو اجتناب‌ناپذیر هستند. صحبت‌هایی که گفته می‌شود را همهٔ هنرمندان تجربه کرده‌اند. اما کسی این‌ها را تفکیک نکرده که به صورت یک درس‌نامه در اختیار دیگران قرار بدهد. یک هنرمند بلااستثناء قلب را می‌شناسد و بلااستثناء یک هنرمند قلبی دارد که رنجش‌های درونی آن قلب سبب شده تا هنرش را به عرصهٔ نمایش بگذارد. جناب انیشتین می‌گوید: هنر؛ فشاری وسوسه‌آمیز در وجود هنرمند ِخلاق است. یعنی یک فشار درونی سبب بروز هنر او شده و توانسته اثری را در خودش ایجاد کند. پس حتماً باید تحت فشار باشد، حتما باید تحت تنش و آزردگی خاطر باشد تا هنر از او بیرون آید. پس پایه‌ی اولیه‌ی هنر دل‌سوزی و به نوعی رنجش یا میل به اصلاح جهان هستی است. اگر آن شخص به مرحله‌ی درک قلبی رسیده باشد، (درک قلبی، یک کورهٔ بسیار قدرتمند و آتشین در قفسه‌ی سینه‌ی ماست به نام ماهیچه‌ی صنوبری قلب) که این ماهیچهٔ صنوبری قلب صاحب رشته عصب‌های بسیار قدرتمندی برای فهمیدن هست. https://eitaa.com/noorveshghelahi
اگر هنرمند، تمام رنجش‌ها را در قلبش پخته باشد، (چون آتش بدن در قلب است) و تمام کینه و نفرت و ناراحتی‌ها را از آن جدا کرده باشد و در آن آگاهی و حکمت را خلق کرده باشد، آنگاه هنر ماندگار به وجود می‌آید. چه این هنر قرار است که اثر هنری باشد یا به قول شاعر: زندگی صحنه‌ی زیبای هنرمندی ماست هر کسی نغمه‌ی خود خوانـَد و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد این شعر از ژاله اصفهانی است. پس صحنه‌ی زندگی ما صحنه‌ی اجرای هنر ماست. پس اگر رنجش‌های ما در قلب پخته شده باشد، صحنه‌ی ارزشمندی را به نمایش می‌گذاریم و اگر پخته نشده باشد، صرفاً آگاهی‌های خام خود را یا زخم‌های به ثمر نرسیده‌ی خودمان را ارائه می‌دهیم و این هنر در واقع یک بیمار است. یعنی یک هنرمند ناله‌های درونی‌ دارد. اگر این ناله‌های خام را ارائه دهد فقط دیگران شنونده‌ی یک ناله هستند و هم صدا و همسو با آن ناله‌های هنرمند می‌شوند، اما اگر ناله‌های او به پختگی رسیده باشد، درنتیجه حاصل آن بصیرت، آگاهی، دانش و هنری ماندگار می‌شود. پس ما به آنجا رسیدیم که هر کدام از ما یک صحنه‌ی نمایشی از زندگی خود را ارائه می‌دهیم. به قول معروف، عارف و دیوانه هر دو در یک دریا شنا می‌کنند، اما عارف از آن دریا گذر می‌کند چون ابزاری به نام قایق دارد ولی دیوانه درون دریا غرق می‌شود. ما باید یاد بگیریم که در این دریای دنیای پر از سختی‌ها، عارف داستان باشیم. طبیعتاً زندگی همه پر از دشواری است. دشواری را شما می‌توانید بچشید و آن دشواری و سختی و غم را در قلب‌تان پرورش دهید و به حکمت و آگاهی تبدیل کنید و یا می‌توانید خام بیرون دهید. زمانی‌که یک محصولی از دستگاه، خام بیرون بیاید، خراب است. پس ورودی هنر رنجش می‌شود. یک رنجش درونی، یک تعلق درونی، که حتی بعضی از آن رنجش‌ها را خود هنرمند دریافت نکرده است. بلکه از آگاهی ذهن کل دریافت کرده. به قول بت‌هوون: نغمه‌های آسمانی را می‌شنوم و برای شما قابل شنیدن می‌کنم. یعنی دارم از ذهن کل یک آگاهی دریافت می‌کنم و آن را به صورت یک ملودی به شما ارائه می‌دهم. پس یا رنجش خودش یا آگاهی ذهن کل را ارائه می‌دهد. به شرطی که بتواند این ارائه را به پخته‌ترین شکل در بیاورد، پس می‌تواند اثری زنده خلق کند. گاهی ممکن است که چند اثر هنری به شما نمایش داده شود. چندتایی از آنها خیلی ارزشمند، قشنگ و با نظم فوق‌العاده‌ای از ترکیب رنگ عالی و هارمونی و ضرب‌آهنگش بی‌نظیر است ولی زنده نیست و  روح ندارد. هنرمند حقیقی هنرمندی است که در اثرش روح خلق کند و این قابلیتی است که کاملاً الهی‌گونه است. چرا من انسان صاحب روح هستم؟ چون خداوند بهترین آفرینده است و بهترین خلق را توانست ایجاد کند و منِ انسان با روح به وجود آمدم. شمایی که هنرمندید اگر یاد بگیرید که چگونه یک اثر هنری بی‌نظیر درست کنید به اندازه توان خلق شما در آن اثر روح دمیده‌اید. و دقیقا وقتی یک صاحب‌دل اثر شما را می‌بیند، می‌فهمد که این اثر برجسته است و حس می‌کند این اثر با او حرف می‌زند. چرا؟ چون رنجش خام در آن اثر نیست و رنجش پخته در آن است. یعنی روان‌نژندی هنرمند در شعر او نیست و این پختگی هنرمند است که در شعرش آمده مثل مولانا پس آن چیزی که یک هنرمند ارائه می‌دهد، شناسنامه‌ی وجودی خودش است و اگر بتواند با قوت قلب این اثر را خلق کند، آن اثر زنده می‌شود، به شکلی که این اثر در هر خانه‌ای که رفت، در واقع  ردپای هنرمند را خواهد داشت. یعنی شما می‌توانید یک اثر هنری درست کنید که با قلب‌تان به آن عشق دهید که تا ابد این اثر هنری در هر خانه‌ای که رفت از خودش عشق متصاعد کند و حال هر بیننده را خوب کند. این یک اثر زنده است و از جنس الهی‌اش، همان‌طور که خداوند انسان را خلق کرد. انسان که اثر خداست، همیشه از خودش نور و انرژی متصاعد می‌کند. و اما آن اثر می‌تواند یک کپی باشد، می‌توانید امتحان کنید. یک نقاشی اصل که یک هنرمند ارزشمند کشیده باشد را با یک کپی پرینت شده همان را در کنار هم قرار دهید. با اینکه تفاوت این دو به هیچ عنوان قابل شهود نیست ولی حس شما می‌گوید که این‌ اصل است و آن فیک(تقلبی). امروزه هوش معنوی بشر به صورت چشم‌گیری ارتقا پیدا کرده و همه چیز را خوب می‌فهمد. امروزه به‌قدری ادراک انسانها بالاتر رفته که یک اثر هنری اصل را راحت با یک نگاه می‌تواند بفهمد. و این نه بخاطر تقارن و توازن اوست بلکه به خاطر این است که انسان‌ها می‌توانند روح آثار هنری را درک کنند و می‌فهمند که این اثر هنری زنده است. شما می‌توانید یک اثر هنری مثل یک موسیقی خلق کنید که یک ساز کامپیوتری باشد، شما نت را به آن بدهی تا سازه آن را بنوازد. https://eitaa.com/noorveshghelahi
یک نوازنده هم در حین مستی وصال و شیدایی عارفانه‌ی خودش سازی بنوازد. اگر هر دو را گوش کنید؛ دقیقا متوجه می‌شوید که اولی را یک ربات نواخته و دومی را یک عاشق نواخته است. و حس این دو کاملاً متفاوت است. ما آثار ادبی قوی در دنیا داریم اما چرا حافظ در خانه‌های همه هست؟ چرا شما در هر خانه‌ای حداقل یک کتاب حافظ می‌بینید؟ به خاطر اینکه حافظ روح دارد. یعنی شما چند بیت از حافظ بخوانید، روح حافظ را در خانه‌ات می‌توانید حس کنید. پس امتداد انرژی حافظ هنوز در ابیاتش هست. اگر قرن‌ها هم از کلام حافظ بگذرد، همچون زنده است. اما ما نویسندگان بسیار ارزشمندی داریم با کلامی بسیار زیبا، ولی روح ندارد. یعنی صرفاً بحث فلسفی را نوشته و ممکن است با کلام موزون هم نوشته باشد و از لحاظ وزن ادبی هم شاید به غایت جذاب نوشته باشد ولی روح ندارد. پس هنرمند امروز هنرمندی است که باید روح خلق کند. و دقیقاً اینجا جایی است که انسان‌ها به مرحله‌ی الوهیت خودشان می‌رسند. چون این هنر خداست. هنرمند جلوه‌ی الهی پیدا می‌کند چون کاری که خدا می‌کند را انجام می‌دهد. در ابتدای صحبت گفته شد که ممکن است هنر شما زندگی معمولی شما باشد. زندگی یک عارف، اثر هنری اوست. ممکن است  شما یک کلمه حرف بزنی و آن یک کلمه، روح داشته باشد و روح آن یک کلمه، در جهان پخش می‌شود و اثرگذار می‌شود، پاک می‌کند، روشن می‌کند با اینکه یک کلمه حرف بود. پس کلام شما روح هنر را در خودش دارد. ممکن است همان کلمه را شما به کار ببرید اما بدون روح باشد. پس اثر از مؤثر یا هنر از هنرمند هيچ‌گاه جدا نیست. یعنی هنرمند زنده یا مرده باشد، حال خوبی داشته باشد یا نداشته باشد، رابطه‌اش با اثر هنری‌اش هرگز قطع نمی‌شود. هنرمندی که به مرحله‌ی خلق روح رسیده باشد یعنی در اثر هنری‌اش روح ایجاد کرده باشد، یک ارتباط تله‌پاتی همیشه در هنرش هست. و هر جایی که برود، آن اثر هنری ردپای آن فرد است و حال درونی آن هنرمند توسط اثر هنری‌اش در دنیا پخش می‌شود. هر کس این اثر هنری را به خانه ببرد حس آن هنرمند را می‌تواند درک کند. یک هنری داریم به نام هنربازاری، که فقط یک نظمی به یک سری از خطوط داده‌اند و یا به یک سری واژه‌ها داده‌اند و هیچ روحی ندارد. https://eitaa.com/noorveshghelahi
دوستی داشتم که در مسابقه‌ی شعر در استان اول شد. او گفت من کتاب یک شاعری را باز کردم و چند کلمه از هر صفحه کتاب انتخاب کردم و در بحر مفاعیل آوردم و کنار هم گذاشتم و این شعر را به‌وجود آوردم. حتی فکر نکردم که آیا این‌ شعر درست است یا نه. شعر او از لحاظ ادبی و آرایه، بی‌نظیر بود ولی روح نداشت. یعنی وقتی شما این شعر را می‌شنیدید احساس طرب نمی‌کردید. شعرش از نظر آرای ادبی زیبا بود چون بهترین واژه‌ها را از نظر آرایه ادبی انتخاب کرده بود و کنار هم گذاشته بود ولی حس شیدایی نداشت. مثلا حافظ ممکن است در شعرهایش دقیقاً در وزن و قافیه صحیح سخن نگفته باشد و به اشعار حافظ، می‌شود بسیار خرده گرفت و در اشعار مولانا که بیشتر هم خرده گرفت. چون اشتباه ادبی بسیار زیادی دارد، اما چون روح دارد ما متوجه نمی‌شویم. پس نظم هنری کافی نیست و روح آن مهم است و روح هنر از کجا می‌آید؟ از قلب. چون قلب محل روح است و خداوند روح را در قلب انسان قرار داده و کسی که صاحب‌دل شود و یک اثر هنری خلق کند، خود به خود روح را جاری می‌کند. شما می‌گویید که من آدم مهمی نیستم و هنرمند هم نیستم اما می‌خواهم یک اثر هنری در جهان هستی خلق کنم. آشپزی که می‌توانید انجام دهید و همین کافی است. در واقع کمترین کاری که هر کسی می‌تواند انجام دهد آشپزی است. فقط باید زمانی که می‌خواهید آشپزی کنید، و در آن لحظات، کاملاً حضور قلب داشته باشید. یعنی کامل در قلب‌تان باشید و توجه‌تان فقط به قلب‌تان باشد. حضور قلب یعنی اینکه پراکندگی و اختلال حواس را کنار بگذارید، فکر و اندیشه‌ی باطل را دور کنید و با قلب‌تان زندگی کنید. یعنی توجه به طور کامل از قلب به بیرون باشد. حالا شروع به آشپزی کنید. اثر هنری شما، آن غذایی است که با قلب‌تان درست می‌کنید. شاعر می‌گوید : ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید خمیر و نانوا دیوانه گردند تنورش بیت مستانه سر آید یعنی خاک من خودبه‌خود می‌تواند انسان‌ها را مست کند. این‌گونه غذایی که شما درست می‌کنید را فقط کافيست که یک نفر آن غذا را بخورد، و حالش خوب می‌شود. این معجزه‌ی درمانی دنیای نو است و تازه متوجه شده‌اند که خواص موادغذایی به نیت قلبی تولیدکننده‌ی آن مربوط می‌شود. https://eitaa.com/noorveshghelahi