eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
373 عکس
59 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
- دلدادھ مٺحول -
سفارش دسته گل رز شب سوم محرم را دیرتر از موعد داده بودم. صبح الطلوع گل‌فروش تماس گرفته بود که بگوید گل رز تمام کرده. با تأخیر دیدم تماسِ بی‌پاسخش را. پیامك زده بود به سلیقه خودش با گل دیگری، دسته گل را آماده می‌کند. اگر خواستیم که همین را ببریم، و اگر نه بیعانه‌یِ سفارش را برمی‌گرداند. در دلم گفتم: + من گل رز با رنگ ملیح و روشن به نیت دختربچه‌ها سفارش داده بودم مرد! سلیقه‌یِ تو به چه کارم می‌آید؟ این ساعت برگرداندنِ بیعانه به چه کارم می‌آید؟ در راه برای تحویلِ دسته گل که می‌رفتم، خودم را آماده کرده بودم برای دست‌خالی بیرون آمدن از مغازه. وارد که شدم، بعد از سلام و احوال‌پرسی، گفت گل شما را گذاشتم روی پایه دم در مغازه! نگاه کردم. یک دسته پُر ژیپسوفیلیایِ صورتی پیچیده شده در زرورق‌هایِ صورتی، با پاپیونِ صورتی‌ دم در روی پایه بود. من چند شاخه رز معمولیِ رنگ روشنِ سفارش داده بودم، اما حالا چیزی فراتر از تصورم آماده کرده بود... برای مطمئن شدن مجددا پرسیدم همین است؟ سرش را بالا کرد و گفت: + مگر برای نازدانه‌؛ رقیـه‌ خاتونِ آقا نمی‌خواستی؟ ملک در فلک به رویِ گونه‌هایِ او بوسه می‌زند، من هم سعی کردم دسته گلی درخورِ شأن او برای مراسمش بزنم... جمله‌اش را آرام مجددا زیر لب تکرار کردم "ملک در فلک به رویِ گونه‌هایِ او بوسه می‌زند" تشکر کردم و راهی هیئت شدم. اما نه دستِ خالی. بلکه با یک دسته پُر ژیپسوفیلیایِ صورتیِ پیچیده شده در زرورق‌هایِ صورتی، با پاپیونِ صورتی‌...
فَقال أحب مُحَرَّمک، ینسینی التّعب و النّاس. و گفت: مُحَرَّمت را دوست دارم، خستگی را از یادم می‌برد و آدم‌ها را...
به نقل از امین قدیم؛ از ما استخوان‌هایی خواهد ماند که حسین را دوست دارد و روحی که آواره‌یِ اوست… امامزاده چیذر، محمود کریمی. محرم الحرام ۱‌۴‌۴‌۶‌.
4_5776294468349072369.mp3
955.8K
با تأکید به میمِ چسبیده به دل‌. همون‌قدر مستأصل‌‌. دلتنگ. وابسته.
وَيسَألونُكَ عَن العَبَّاس، قُل ‏هوَ أمانٌ يلوذُ بهِ الخَائفين. و از تو در مورد عباس علیه‌السلام می‌پرسند، بگو: او امانی‌ست که ترسیدگان به او پناه می‌برند...
تو مأمنی، پناهگاهِ شب‌هایِ بارونی اسفندماهی. آغوشِ مادر برای طفلی. رفیقِ چندین ساله‌یِ بامعرفتی. شیشه‌یِ عطر روی طاقچه‌ای. بوی بهارنارنجِ بهاري. معجزه‌یِ لحظه‌یِ آخری. قهرمانِ قصه‌هایِ بچگی‌هایی. نقشِ اول و حلّالِ مشکلاتی. ضامن و مورد اعتمادِ قسم‌ِ کسبه‌هایِ بازاری. روزنه‌‌یِ نور در ظلماتی. حبیبِ قلبـی. مسیحایِ دلِ ناامید شده‌هایی. ماه چهارحرفیِ عالم، ح‌س‌ی‌ن.
می‌نشینم به تماشایِ شطِ غزل و منظره‌یِ گذرِ عمر، و در نهایت؛ با شیشه‌ای از عطر و امید، سبز می‌شوم... "بیست و هشتمین روز از تیرماه، ورود به هجدهمین سال از زندگی"