از اون دور بوی پاییز میاد. بوی نمنم بارون و شبهای تهران. پیاده راه رفتن کنار اتوبان همت و سر انگشتای سرخ شده از سرما و پلیلیست بمرانی.
دیره ولی بالاخره داره میاد. از اون دور و به همراه شبهای طولانی.
کاش منم یه نیمچه فرشته با بالبالَکهای سبز تو حرم بودم. فِنچ و رها و بغلی.
- دلدادھ مٺحول -
پیرهن صورتی چین چیني، مژههای بلند مشکی، تور دور آستین، صدای نفسهایِ آروم و بالا پایین رفتن قفسه سینه، مردمکهای شفاف چشم، پاپیون طلایی و بوی پودر، قربون صدقههایِ رندومِ از ته دل غریبهها.
میدونی که؟ جزئیات رو دوست دارم. اگه ناز و ملیح، نرم و اَبرکی باشن و مربوط به زائرای حرمـت، بیشتر.
- دلدادھ مٺحول -
در زیارت جوادیه گفته شده که:
السَّلَامُ عَلَى غَوْثِ اللَّهْفَانِ وَ مَنْ صَارَتْ
بِهِ أَرْضُ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ.
سلام بر پناه بیپناهان و آن که به واسطه او،
سرزمین خراسان، خراسان شد.
عزیزِدلم. ولینعمتِ ایرانیها. آقای بزرگِ خراساني. :)))
بنظرم جامعه بشری اونقدری که به مکتوب کردن کلمات، نامه نوشتن، پیام فرستادن، تماس گرفتن و غیره بها داده؛ به "لمس شدن" بها نداده. چی میتونه جایگزین در آغوش کشیده شدن باشه؟ جایگزین بوسیده شدن؟ چِفت و لمس و سرپناه دستها؟