- دلدادھ مٺحول -
تهران همیشه یه چیزی برای سوپرایز کردنت داره. میخواد ترافیک خیابون میرزای شیرازی از تم کریسمس باشه، یا آشنا بودن بوی عطر آدم رندومی که از کنارت با قدمهایِ تند رد میشه و میره تو مترو و قبل از پلك زدن، رد نگاهت رو بین جمعیت گم میکنه.
به فردا فکر میکنم. به این که چقدر با تهران غریبه شدم. چقدر نمیشناسمش و دورم ازش.
مَری کریسمس یا نوروز فرقی نداره، روزی که "تعلق" رو پیدا کنم، اون روز عیده. مبارکه. لبخنده و آرامشه.
؛
باید بنویسم ۲۵ دسامبر،
اما تو بخون پنجشنبه ششم دی ماه.
The Don - Man Tanham.mp3
10.89M
ء.
سوالی ازم نپرس. اما اگه ساعتی بعد،
از کنارم رد شدی، آهسته و بدون حرف در آغوشم بکش.
- دلدادھ مٺحول -
ء. سوالی ازم نپرس. اما اگه ساعتی بعد، از کنارم رد شدی، آهسته و بدون حرف در آغوشم بکش.
ضمیمه٫
"آدمها وقتی اشک تو چشماشون حلقه میزنه، زیباترن. درخشانترن. تا حالا خودت رو جلوی آیینه دیدی؟"
قدم اول همیشه ترسناکه. شاید بپرسید قدم دوم و سوم و چهل و نهم چی؟ اونام ترسناکه. ولی قدم پنجاه دیگه ترسناک نیست. دیگه تاتی تاتی نیست. چشم باز میکنی و میبینی داری میدویی تو مسیر. دیگه نمیترسی. دیگه چشماتو نمیبندی.
- دلدادھ مٺحول -
قدم اول همیشه ترسناکه. شاید بپرسید قدم دوم و سوم و چهل و نهم چی؟ اونام ترسناکه. ولی قدم پنجاه دیگه
امشب یاد روزای اول افتادم، یاد همون تاتیتاتیها. یاد اون روزی که فاطمه ازم پرسید واقعا سخت نیست انجامش؟ و گفتم نه.
اما شبش گریه کردم چون خیلی بهم سخت میگذشت. چون کاسه صبر ایوب داشت ته میکشید. چندین ماه میگذره از اون شب و غروب که بهش فکر کردم دیدم دیگه تاتیتاتی نیست. دارم میدوئَم و نتیجهش رو نگاه میکنم و نه تنها نمیترسم ازش، بلکه لذتبخش شده برام. شیرین و پیوسته همراه.
- دلدادھ مٺحول -
امشب یاد روزای اول افتادم، یاد همون تاتیتاتیها. یاد اون روزی که فاطمه ازم پرسید واقعا سخت نیست انج
کاش بپذیرم که اگه با تمام ترسهام روبهرو بشم، نتیجشون همینه. بپذیرم که همون قدم اول مهمه.
اما آدمیزادم و ترجیح میدم در مورد مابقی موارد برم زیر پتو قایم بشم. میو.🐈
دو شب، نور، رقص، صبر کن زنگ بزنم، بغل و چِفت، سوپرمارکت، جزئیات، صدایِ بلند، درجه فِـر.
؛
ژانرش میشه "شبهایِ نجاتدهنده"
شبهایی که اتفاق خاصی نمیافته. اما باهم میخندید، باهم گریه میکنید، باهم آشپزی میکنید، در مورد مسائل خاورمیانه حرف میزنید و جلوی آیینه میرقصید و در نهایت، باهم نجات پیدا میکنید. از چنگِ روزمرگی، برای چند ساعت باهم نجات پیدا میکنید.
4_6008030356517689084.mp3
87.24M
• پادکست رختکن بازندهها
• ریحان جعفریزاده
• بهزاد عمرانی (بمرانی)
- دلدادھ مٺحول -
• پادکست رختکن بازندهها • ریحان جعفریزاده • بهزاد عمرانی (بمرانی)
اون جایی که ریحان میگه:
"قبل و بعد یک اتفاق رو هیچوقت نمیشه با یه خط صاف وصلش کرد. اما با نقطه چین میشه قبل تروما و بعد تروما رو به هم وصل کنی. تا یه توضیح منسجم ازش دربیاد" بارها بهش فکر کردم. اون جمله خیلی عجیب بود. عجیب و قابل لمس.
- دلدادھ مٺحول -
قریب بر پنج سال گذشته، اما اگه همین الان
کسی در مورد اَبرقهرمان و ناجـیترین آدمی
که میشناسم ازم سوالي بپرسه؛ همچنان
اسمِ تورو در صدرِ لیست و بالاتر از تمامِ
ستارههایِ هالیوود و غرب و شرق مینویسم. ¹٬²⁰