- دلدادھ مٺحول -
برای نیمه شبهایی که بیداري؛
4_5866197475408218860.mp3
3.5M
مجدداً٫
بمونه برای صبحهایی که نه به انتخاب خودت، بلکه مجبوری بیدار باشی جونم. حالا چه با انگیزه، و چه طفلَکیطور به اجبار.
وقتایی که دهن خودمو سرویس میکنم اما سر وقت و روی نظم یه کاری رو پیش میبرم و به اهمال کاری رو نمیدَم، دلم میخواد بلندشم کله خودمو ماچ کنم. کاملاً جدی.
- دلدادھ مٺحول -
وقتایی که دهن خودمو سرویس میکنم اما سر وقت و روی نظم یه کاری رو پیش میبرم و به اهمال کاری رو نمید
پینوشت٫
از امروز شما هم اگه کارایِ غولپیکر و بزرگ روبهروتون رو تندتند در طول روز انجام دادید، در لحظه ماچ به کَلههاتونه. ماااچ. 🐋
دیگه واسه این یه دونه نازجینگولبَلا هم گریه کنیم، از فردا فقط رنگای خنثی خنثی خنثی
با تم ساده ساده ساده.
ساعت چهار و پنج دقیقه صبح دارم به این فکر میکنم که چرا کافه و سینما و گالریگردی و غیره آره، اما دیتِ صبحانه نه؟ چرا نون بربری و املت و این پنیرمربعیها نه؟ چرا تا الان کسی به رسمیت نشناختتش و جديش نگرفته؟
- دلدادھ مٺحول -
ساعت چهار و پنج دقیقه صبح دارم به این فکر میکنم که چرا کافه و سینما و گالریگردی و غیره آره، اما دی
*صاحب مَقام در رندومترین پیشنهاداتِ خاورمیانه :`)🐋
Sakht Migiram Zendegio - The Don.mp3
4.43M
ء.
شاید فقط باید رها میکردي که بره٫
آدمارو، اتفاقات و غمآرو..
ساعت نزدیک سه صبحه و برنج رو خیس کردم برای فردا ظهر. خونه تاریك و ساکته. پنجره بازه و بارون میاد. خیلی تلاش کردم برای پذیرفتن، برای نَنشستن و سوگواری نکردن، برای پیوسته شلوغ بودن روزمره که یادم بره، دَر برم و واینَستم برای مواجه شدن با حقیقت، که هر طور شده برم و نَبینم و نَشنوم. که پروانههای توی دلم بال بال بزنن و بلند بخندم و چشمام برق بزنن. راضی بودم از این گذشتن و رفتن پیوسته برای مواجه نشدن با حقیقت و به تأخیر انداختن غَمی که نمیخواست چشمم ببینتش.
٫ تکرار.
شدت بارون بیشتر شده. به پروانههایِ توی دلم فکر میکنم. این بار به بال بال زدنشون نه، بلکه به آروم خوابیدنِ جنازه بیجونشون کفِ قفسه سینه. راهش رفتن نبود، گذشتن نبود، باید میموندم، سوگواری میکردم و میپذیرفتم غم رو. به این فکر میکنم که چقدر دیر شده برای احیایِ پروانهها؟ برای دوباره پرواز کردنشون...
٫تکرار.
هنوزم بارون میاد. گاهی وقتها خیلی زود، میگذره و همه چیز تموم میشه. مواظب پروانهها باش عزیزِدلم. شببخیر.
هر بار که تو سریال تکرار میکنن "آدم مگه خانوادهشو ول میکنه؟" به این فکر میکنم که خانواده مامانه. باباس. خواهر و برادره. آدمای اَمنن. تو اَمن بودی. پس تو جزوی از خانواده بودی. اما آدم مگه خانوادشو ول میکنه؟