eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
373 عکس
59 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20211204-WA0012.mp3
5.29M
تمامِ روحم ؛ به دنبال تو می‌گردد.
- صدامو صاف کردم ؛ گره چارقدمو تنظیم کردم و لبِ آستینمو تا زدم و همون‌جوری که پامُ انداخته بودم رویِ پام ، اشاره کردم بهشُ گفتم : رحمت خدا به اونایی که کتاب میخرن و رحمت مضاعف‌تر به اونایی که همراه اون کتاب گل هدیه میدن . خندید ، هیچی نگفت . یک ساعت پیش اینو آورده میگه : الان رحمت خدا شاملِ حالم شده؟ خندیدم . هیچی نگفتم . ولی خودمونیم ، هیچ هدیه‌ای روح‌نوازتر از هدیه دادن یا گرفتن کتاب نیست . دریغ نکنید آقا . دریغ نکنید . [داستان‌ بریده‌بریده‌ اثر‌ علیرضا‌ نظری‌ خرم.]
Homayoun Shajarian - Asemane Abri (128).mp3
4.31M
- بگو که از غمِ عشقت چگونه جان برهانَم؟
ابتدا بسمِ ربِ آغوشش! . گونھ ها ؛ چشم ها ؛ لبش ؛ گوشش ؛ نقطه‌یِ عطفِ جذبه‌‌یِ رویش ؛ انعکاسِ شکستِ ابرویش! . سبزهِ اندامِ باغِ زیتون ها ؛ مو پریشانِ بیدِ مجنون ها ؛ تن ، بلندایِ نخلِ اهوازی ؛ راه رفتن ، خدایِ طنازی! . شعرِ اعجازِ ناز می‌خوانم ؛ در نگاهش نماز می‌خوانم . . . ربنا آتنا هواۍِ تَنَش! اهدنا فی صراطِ آمدَنَش کھ بیوفتند به کوچه‌‌یِ ما گذَرَش! یا بچرخد به سمتِ ما نَظَرَش! با همان چشم هایِ بۍبَدَلَش ؛ کھ چه جان ها گرفته در قِبَ‌لَش . چشم ها قطره هایِ بادامَند ؛ چشم هایی کھ مستِ مادامَند ؛ خانمان سوزِ ناکَسند اینان! کھ برایِ جهان بَسند اینان! دیده ها را خمار می‌خواهند همه را بی‌قرار می‌خواهند! مردمانم کھ مست می‌خندند تا زمانی کھ هست می‌خندند دل اگرچه نیست می‌بندم . . (:
تجریش می‌خوام . تجریشِ عزیز .
Her eyes(1).mp3
15.65M
- به‌حرمتِ‌غمِ‌نهفتهِ‌در‌صداش...
آنقدر برایت می‌نویسم ؛ تا که برگردی .
- دلدادھ مٺحول -
فضایِ خانه برای پر کشیدن فکرم به سمتت ؛ کافی نبود . به لوکیشنِ دلخواه پناه بردمُ ، تجریشِ مطلوبَم را با اشک‌ متر کردم . بر خاطراتت بوسه زدم و زانویِ غم را در آغوش کشیدم . بوی نرگس شبیه عطر روی پیراهنت بود . به یادت یک شاخه ، دو شاخه ، سه شاخه . . یک دسته ، دو دسته ، سه دسته ؛ را بو کردم . قرار بود مرهم باشد ، اما دلتنگ‌ترم کرد . پرسید چند شاخه میخواهی؟ گفتم به تعدادی که هوایش از سرم بپرد ، بوی پیراهنش دوباره در اتاقم بپیچد ، تا استشمامش کنمُ مست شوم ، رویِ پاهایم بلند شوم و با دامنِ سرخِ گل‌دار دور خودم بچرخم . لبخند زد ، گفت "من یملأ الفراغ الذین یغیبون"؟ چه‌ چیزی جای خالی کسانی که نیستند را پر می‌کند؟ . سرم را تکان دادم ، گفتم : چند دسته نرگس جایِ عطرش را که نیست پر میکند؟ . - تجریش ، آخرین روز پاییز .