- دلدادھ مٺحول -
یا اینکه موسیقیِ فرانسوی گوش کن .
یا حتی به دونههایِ تلخِ قهوه خیرهشو .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
کتاب شعر فروغُ بگیر دستتُ ، تو خیابون انقلاب قدم بزن .
برو تجریش کافه لمیز ،
بشین پشت اون میز دو نفره نزدیک پنجره .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
برو تجریش کافه لمیز ، بشین پشت اون میز دو نفره نزدیک پنجره .
عودِ "rain forest" بگیر ،
بوی عطر جنگل بعد از بارش بارونُ داره .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
عودِ "rain forest" بگیر ، بوی عطر جنگل بعد از بارش بارونُ داره .
تو کاغذ کاهی نامه بنویس ،
دورشو کنف ببند و جمعشون کن تو یه شیشه .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
تو کاغذ کاهی نامه بنویس ، دورشو کنف ببند و جمعشون کن تو یه شیشه .
تو آیینههای کثیفِ مترو و مغازهها ،
از خودت عکس بگیر .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
تو آیینههای کثیفِ مترو و مغازهها ، از خودت عکس بگیر .
شب برو تئاتر شهر و آهنگ "بلاچاو" رو پلی کن .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
شب برو تئاتر شهر و آهنگ "بلاچاو" رو پلی کن .
از کنار آدما راحت نگذر ،
به چشماشون نگاه کن .
به کشیده بودن دستاشون نگاه کن .
به خط لبخنداشون نگاه کن .
به بلند بودن مژههاشون نگاه کن .
و در آخر
بهشون یادآوری کن که اینارو دیدی
اونا تشنهِ توجهن .
تشنهِ همین توجه به جزئیات .
شاید با حرفای تو روزمرگیِ خسته کنندشون ؛ قابل تحملتر شد براشون .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
- دلدادھ مٺحول -
از کنار آدما راحت نگذر ، به چشماشون نگاه کن . به کشیده بودن دستاشون نگاه کن . به خط لبخنداشون نگ
و در آخر ،
با دیدن هر آدمی که "دلتنگ" بود
یاد من بیفت .
اینجوری هیچوقت فراموش نمیشم .
هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت .
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱