- دلدادھ مٺحول -
آدمیزاد، بندهیِ غمهاشه.
آدمیزاد، بندهیِ خاطراتشه.
میخواستم همه کارهایم را بکنم
و سر فرصت به دنبال او بروم.
میخواستم اول
دنیا را عوض کنم،
کتابهایم را بنویسم،
اسم و رسم به هم بزنم،
برنده شوم،
و بعد با دست های پر
به دنبالش بروم.
خبر نداشتم که،
"عشق منتظرِ آدمها نمیماند."
- درخت گلابی.
- دلدادھ مٺحول -
پیچك توجه به جزئیات پیچیده به پایِ دلِ من.
؛
باور دارم که بعد از چشمها ،
پشت دستانِ آدمها داستانهای مختلفی پنهان شده.
از گرفتن و لمس انگشتانِ معشوقه گرفته ،
تا کار کردن و سختی کشیدن در کفِ بازار ،
تا n سال تحصیلی و پاسخ به برگه امتحان و چرخیدن قلم بین انگشتها از سر استرس ،
تا رگهای سبزی که امواج غم در آن جریان دارد ،
و خیلی چیزهای دیگر ،
که کلمات کششِ توصیف آنها را ندارند.
در پیِ تمامی اینها ، عادت کردم به گرفتن عکسهای رندوم از دستهای افراد غریبه در شهر.
حسِ زیبایی دارد.
تفسیر غم و درد و رنج و محنتِ مخفی شده در پشت داستانِ دستهارا میگویم...