eitaa logo
نوپو- پلیس- ایران
720 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
31 فایل
باسلام خوش آمدید لطفا لفت ندید🙏🌹. ( تبادل با کانال های +۲۰۰)( تبلیغات پولی و ساخت استیکر: @NOPO_POLICE9524 ارتباط با مدیر و سوال درباره فقط فراجا⚠👇👇 @NOPO_POLICE9524. ⚠️به هیچ عنوان حمایتی نداریم⚠️ (( از ساعت ۱۰:۰۰ صبح تا ۲۳:۰۰ در خدمتتان هستیم))
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
با بی خیالی همیشگیم و در حالی که آبی کاربنیم تنم بود و شال آبیم با روی سرم بود روی شونم جا به جا کردم که یه ماشین به سرعت جلوی پام زد سرمو بالا اوردم تا هایی که آماده کرده بودم رو نثار راننده کنم که با دیدن به معنی واقعی کپ کردم😳 از ترس نمیتونستم حتی آب دهنمو قورت بدم مات و مبهوت به صورت قرمز و بیرون زده ش نگاه میکردم 😰 در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه که داد نزنه گفت: سوار شــــــــــــو 🤬 انگار زیر پام پاشیده بودن اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم : اون منو بالا نیار خودت که میدونی اگه پیاده بشم جلوی این همه آدم میکنم بیا سوار شــــــــو با قدمای لرزون به سمت ماشین رفتم و سوار شدم بی اختیار جلو کشیدم و خودمو توی صندلی جمع کردم نمیدونستم از کجا پیدام کرده بود نیش خندی زد و با عصبانیت گفت : تیریپ جدید مبارک !!!!!!!!!!!! چشم بابا روشن 😏 چشم پسراش روشن با این تربیت کردنشون 😡 ساکت یه گوشه نشسته بودم اصلا حرف زدن نداشتم که یکدفعه ... 😱 https://eitaa.com/joinchat/1396637864C08861fd4a4
هدایت شده از 
با بی خیالی همیشگیم و در حالی که آبی کاربنیم تنم بود و شال آبیم با روی سرم بود روی شونم جا به جا کردم که یه ماشین به سرعت جلوی پام زد سرمو بالا اوردم تا هایی که آماده کرده بودم رو نثار راننده کنم که با دیدن به معنی واقعی کپ کردم😳 از ترس نمیتونستم حتی آب دهنمو قورت بدم مات و مبهوت به صورت قرمز و بیرون زده ش نگاه میکردم 😰 در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه که داد نزنه گفت: سوار شــــــــــــو 🤬 انگار زیر پام پاشیده بودن اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم : اون منو بالا نیار خودت که میدونی اگه پیاده بشم جلوی این همه آدم میکنم بیا سوار شــــــــو با قدمای لرزون به سمت ماشین رفتم و سوار شدم بی اختیار جلو کشیدم و خودمو توی صندلی جمع کردم نمیدونستم از کجا پیدام کرده بود نیش خندی زد و با عصبانیت گفت : تیریپ جدید مبارک !!!!!!!!!!!! چشم بابا روشن 😏 چشم پسراش روشن با این تربیت کردنشون 😡 ساکت یه گوشه نشسته بودم اصلا حرف زدن نداشتم که یکدفعه ... 😱 https://eitaa.com/joinchat/1396637864C08861fd4a4
هدایت شده از 
با بی خیالی همیشگیم و در حالی که آبی کاربنیم تنم بود و شال آبیم با روی سرم بود روی شونم جا به جا کردم که یه ماشین به سرعت جلوی پام زد سرمو بالا اوردم تا هایی که آماده کرده بودم رو نثار راننده کنم که با دیدن به معنی واقعی کپ کردم😳 از ترس نمیتونستم حتی آب دهنمو قورت بدم مات و مبهوت به صورت قرمز و بیرون زده ش نگاه میکردم 😰 در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه که داد نزنه گفت: سوار شــــــــــــو 🤬 انگار زیر پام پاشیده بودن اصلا نمیتونستم از جام تکون بخورم : اون منو بالا نیار خودت که میدونی اگه پیاده بشم جلوی این همه آدم میکنم بیا سوار شــــــــو با قدمای لرزون به سمت ماشین رفتم و سوار شدم بی اختیار جلو کشیدم و خودمو توی صندلی جمع کردم نمیدونستم از کجا پیدام کرده بود نیش خندی زد و با عصبانیت گفت : تیریپ جدید مبارک !!!!!!!!!!!! چشم بابا روشن 😏 چشم پسراش روشن با این تربیت کردنشون 😡 ساکت یه گوشه نشسته بودم اصلا حرف زدن نداشتم که یکدفعه ... 😱 https://eitaa.com/joinchat/1396637864C08861fd4a4