eitaa logo
نــــــــوردُختــــــــ
66 دنبال‌کننده
9 عکس
38 ویدیو
0 فایل
جهت ارتباط با ادمین‌ : @noordokht_admin کانال اطلاع رسانی : @noor_dokht
مشاهده در ایتا
دانلود
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی‌ آروم بگیر...:)🥀 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ نــــــــؤردختــــــــ‌ @nor_dokht
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر ظهره‌ پاشو اذون‌ بگو ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌اذون غروب‌ عمر عمه هارو...:)🥀          ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ نــــــــؤردختــــــــ‌ @nor_dokht
از کودکی به نام حسین، آشنا شدم ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ تا کم کَمَک به درد غمش، مبتلا شدم   ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ مادر نهاد بر لب من مُهر کربلا ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌تا وارث محبّت خون خدا شدم...:)🥀 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ "گزارش تصویری هیئت کودک نوردخت‌"     ‌      ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ نــــــــؤردختــــــــ‌ @nor_dokht
24.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آب به خیمه نرسید‌ فدای‌ سرت...:)🥀 ‌ ‌ ‌  ‌ ‌    ‌ ‌ ‌‌     ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ نــــــــؤردختــــــــ‌ @nor_dokht
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرومت نذاشتند...:)🥀          ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ نــــــــؤردختــــــــ‌ @nor_dokht
هدایت شده از [سِد علی]
داشتم استراق سمع می‌کردم. سه تا بودند. آخر نفهمیدم باهم برادرند یا رفیق. البته که رفیق اگر واقعی باشد برادری هم می‌کند. پشت عشاق، سر خیابان صفا، نشسته بودند و با غم حسین صفا می‌کردند. صدای دم دسته محیط را پر کرده بود. «آمده شام غریبان» دسته‌ی اول سکوت کرد و دم را با «حسین» تحویل دسته‌ی دوم داد. فضا آرام‌تر شد، داشتند ایستگاه صلواتی را جمع می‌کردند. پسرک به دوستش گفت: به نظرت یک روز کم نیست برای عزاداری؟ آن یکی جواب داد: نه دیگه! اونا تو یک روز امام حسینُ کشتن، ما ده روز براش عزاداری می‌کنیم. پسرک، شمع را روشن کرد، روی جدول گذاشت و گفت: «آخه سخت کشتنش! یک روز کمه»
📚 | ستاره‌ ها چیدنی‌ نیستند به قلم : محمدعلی حبیب اللهیان رده سنی : ، °•برگرفته از داستانی واقعی 🌌در این رمان، قصه حول شخصیت اصلی کتاب، نام سارا ، شکل می‌گیرد. سارا ساکن آمریکا و فعال حوزه‌ی دفاع از حقوق زنان و به فعالیت‌های فمنیستی مشغول است. در داستان می‌خوانیم که شرکت پروژه‌ای جدید به منظور معرفی حجاب به‌عنوان امری عجیب و ناخوشایند، اجرا می‌کند؛ او در طی ماجراهایی به سوی کشف حقیقت اسلام سوق‌ پیدا میکند. 🎆سفری بر فراز سطرها : آیت الله بهجت می‌گوید «ما به‌ این دنیا آمده‌ایم تا قیمت ‌پیدا کنیم، نه‌اینکه به‌هر قیمتی زندگی کنیم» 🎇 کتاب با توصیف صحنه‌ای سردرگم‌کننده و دلهره‌آور آغاز می‌شود: «دست‌وپای یک دختر به یک صندلی آهنی در کنج یک اتاق طناب‌پیچ شده بود. دختر التماس می‌کرد و می‌خواست که رهایش کنند. مردی که ریش بلند و کله‌قندی داشت و پیراهن سفید یقه‌سه‌سانتی پوشیده و یک انگشتر بزرگ با نگین قرمز توی انگشتش بود، کمربند را بالا می‌بُرد و بی‌هدف به بدن دختر می‌زد. دختر جیغ می‌کشید و می‌گفت و التماس می‌کرد. مرد دوباره شروع کرد به زدن دختر با کمربند و دختر بلندتر جیغ می‌کشید…»      ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌     ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ نــــــــؤردختــــــــ‌•° @nor_dokht
•﷽• 🏴السلام علیک یا بنت الحسین ع 🔷هیات دخترانه نوردخت سخنران و روضه خوان: سرکار خانم انصاری @masjedalmahdi_karaj @nor_dokht