eitaa logo
[• نــــــــؤرإ ↯ •]
119 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
66 فایل
🌸بسم الله الرحمن الرحيم..... 🌸 ❄️ما آمده ايم تا... بیاموزیم ؛ اگر گامی برای ظهور برنداشته ايم...؛ لااقل، برای آمدنش، راه بندان نیز.... نکنیم... استان اصفهان شهرستان آران و بیدگل
مشاهده در ایتا
دانلود
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ آسمان می خواند امشب قدسيان دف می زنند حوريان کل می کشند و خاکيان کف می زنند شير عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟ تيغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟ آسمانی بی کرانی، عاشق دريا شدی آمدی آيينه‌ی «انسيه‌ الحوراء» شدی امشب ای زيباترين! ای دلبر کوثر بيا ! شب شبِ عشق است، ای داماد پيغمبر بيا «ليله القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است او «سلام فيه حتي مطلع الفجر» تو است از ازل در پرده بود آيينه دارش می شوی در عبور از کوچه باغ عشق، يارش می شوی قدّ و بالای علی از چشم زهرا ديدنی است وای! وقتی می رسد دريا به دريا ديدنی است ماه در امواج برکه ديدنی تر می شود قدر زهرا با علی فهميدنی تر می شود مانده احمد تا کدامين وجه رب را بنگرد روی حيدر را ببيند يا به زهرا بنگرد ای بلال امشب اذانی را که می خواهی بگو «اشهد ان عليا حجت الله»ي بگو عقد زهرا و علی در آسمانها بسته شد سرنوشت عشق هم بر زلف آنها بسته شد گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است خوب می دانست حيدر بی زره هم حيدر است تا مدینه روح را با حاجیان پر می دهيم دل به مهر کوثر و دستان حيدر می دهيم ✍ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh
🔸🔹⚜☀️⚜🔹🔸 به نگاه تو، خدای تو، اشارت می‌کرد عشق را، سوی دو چشم تو، هدایت می‌کرد ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین می‌چرخید صورت ماهِ تو را، داشت زیارت می‌کرد دهمین بار، هوالحق متجلی شده بود  چارمین بار، علی بود، امامت می‌کرد درد را نسخه‌ی خال تو، شفا می‌بخشید عاشقان را پرِ شال تو، شفاعت می‌کرد «و بِکُم عَلَّمَنا الله» تو می‌خواندی و آه! آه! از آن شهر، که بی‌قبله، عبادت می‌کرد  بی نشان از تو، نشانی که به لب‌های تو بود «طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد» متوکل، به تماشای شرابت آورد به دل مست تو، از بس که حسادت می‌کرد و نفهمید که مستی اثری بود، که داشت با نگاه تو، به هر ذره سرایت می‌کرد «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» وقتی از پنجره‌‌ی شوق، صدایت می‌کرد  کوه، هر صبح، به صبر تو، سلامی می‌‌داد ماه، هر شب، به رُخت، عرض ارادت می‌کرد ری، پُر از عطر تو شد، عبدالعظیم حسنی از تو و «جامعه‌»ات، تا که روایت می‌‌کرد مهدی‌ات، حضرت هادی! سفرش طول کشید کاش می‌آمد و با عشق، قیامت می‌کرد کاش می‌آمد و با صوت تو، با لحن علی خط به خط، جامعه را، باز تلاوت می‌کرد ✍ (ع) ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh
🔸🔹⚜☀️⚜🔹🔸 من آمدم به جهان که دل ببخشم و جان نه من، که خالق او، شده ست عاشق او و شد خدای جهان همان که روز الست قرار و عهد که بست نوشت بر دلمان به پرده بود نهان، حقیقتی ازلی که شد به کعبه عیان تو ای خدای زمین! تو ای خدای زمان! گرفتم از تو نشان محمدا! تو بگو که در حرا چه گذشت؟ بخوان دوباره بخوان گرفته ام دل از این، رهانده ام دل از آن سپرده ام به اذان قسیم جنت و نار، اگر که دست علی ست هم این خوش است و هم آن خوشا به حال دلم که شاعرش شده است که باز کرده زبان به شرق رفتنِ شمس، از او شنیدم و بس که بازگشته زمان چقدر دستِ نهان، که در دهان یتیم نهاده لقمه ی نان بیا محب علی! به روی خسته دلی تبسمی بنشان . «» نشان فاطمه است همان که گشته کمان چه کرده با دل من « فَمن یَمُت یَرَنی» خوش است رفتن جان به شعر، ذره منم، که آفتاب شده ست از این ببین، شدم آن یکی شبیه علی، غریب مانده، خدا! مرا به او برسان ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh
گفت است نقطه شروع حرف باء شدی گفت است ختم آیه‌های ختم‌الانبیاء شدی گفت است تیغ برگرفتی و میان معرکه عیان شدی گفت است پشت ظاهر بشر، شبیه کوثرت نهان شدی او خدای عرش بود تو ولی ناخدای عرشه‌ی جهان شدی خُم، ادامه‌ی الست بود از همان ازل امیرِ مومنان شدی ✍ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh
┅════◈🔹💠🔹◈════┅ 💠 از زبان حضرت قاسم ابن الحسن (ع): شور و شوقم را ببین، یاور نمی‌خواهی عمو؟ اکبری، یک ذره کوچکتر نمی‌خواهی عمو؟ تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت قاسمت را پیش خود دیگر نمی‌خواهی عمو؟ گفتم: «احلی من عسل»، در روضه‌های کربلا فصل شیرینی، پر از باور، نمی‌خواهی عمو؟ شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه در میان کربلا محشر نمی‌خواهی عمو؟ چهره‌ی زهرایی‌ام زیباست، اما یک رجز روز آخر، با دم حیدر نمی‌خواهی عمو؟ خون سردار جمل جاری است، در رگهای من مردی از نسل یل خیبر، نمی‌خواهی عمو؟ موقع رفتن، مگر با یاد زهرا مادرت بر فراز نیزه هجده سر نمی‌خواهی عمو؟ پیکرم شاید که نعل اسب‌ها را خسته کرد یک فدایی، این دم آخر نمی‌خواهی عمو؟ ای که سرهای شهیدان را به دامن می‌کشی! روی این دامن، گلی پرپر نمی‌خواهی عمو؟ ✍ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh
┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅┄ 🏴مشق رزم قمر بنی هاشم، در محضر پدر و استادش امیرالمومنین علیه السلام: ▪️بسیار زیبا👌 یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟ او که می‌آید، تو احساس جوانی می‌کنی باز یادِ رزم و شور پهلوانی می‌کنی آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک حیدری تمرینِ کرّاری کند می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی! با چه شوقی، بر لبانت چشم می‌دوزد، علی! مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تو‌یی هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تو‌یی من شنیدم بارها آن اسم زیبا را، ولی چیز دیگر بود، عباسی که تو گفتی، علی! با صدایی مهربان، گفتی: بیا عباس من! تیغ را بردار، با نام خدا عباس من! نورِ چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده فکر کن، هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود الامان از چشم شور و تیر پنهانی، پسر! کاش می‌شد چشمهایت را بپوشانی، پسر! بی نقاب، ای جلوه حسن خدادادی، نجنگ سعی کن تا می‌شود بی خـودِ فولادی، نجنگ تشنه‌ای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی تا لبانت خشک شد عباس! زیباتر شدی خوب می‌دانم به فکر ذوالفقار افتاده‌ای بی قراری می‌کنی، حقّا که حیدر زاده‌ای رمز از جا کندنش یادت بماند «یا علی»‌ ست آخر این «لا سَیف» وقفِ «لا فتی الا علی» ‌ست حالت «عین» علی دارد سرِ تیغ دو دم من خودم هم «یا علی» می‌گفتم، آن را می‌زدم رزم عباس و علی، به به! چه رزمی می‌شود! ساقی و سقا کنار هم، چه بزمی می‌شود! مثل اینکه باز دستی آشنا، در می‌زند سرخوشی با من؛ ولی این دست خوشتر می‌زند خواهشت را از نگاهت خوانده‌ام؛ باشد! برو درس اینجا ختم شد؛ دیگر حسین آمد، برو ✍ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh
••••─━━⊱✦💔✦⊰━━─•••• 🏴 🥀 جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمان‌ها را، در این ایوان، مجاور ساخته از قدم‌هایت بپرس: این راه، پایانش کجاست؟ کاین چنین، از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته نه فقط از من، که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش، مُحییَ الاموات، عطرش، زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که می‌خوانی برایش: «یاحبیبی یاحسین» هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته می‌کِشد بی‌اختیار، این بی‌دلان را سوی خود مست این جبرم، که در هر جاده، جابر ساخته بنده‌ی الطاف آن شاهم، که بی‌منّت نشست با فقیرانی، که بر این سفره، حاضر ساخته کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید، خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته گفت احمد: باقرم را هم تو می‌بینی، ببین: کربلا، جابر! چه از چشمان باقر ساخته ✍ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @BasiranhazratMasoumeh