eitaa logo
نور بصیرت
343 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با مدیر تبادلات: @ad_chanal
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع حـــــ🌸☘️ــرم مصطفی شیخ‌الاسلامی‌ 🌸 تاریخ تولد: 22 دی سال 64 🌸محل تولد: مازندران، چالوس 🌸محل شهادت: سوریه، حلب 🌸نحوه شهادت: اصابت تیر به پهلو 🌸تاریخ شهادت: صبح روز شانزدهم آذر 94 🌸محل دفن: چالوس، قطعه شهدای یوسف رضا 🌸قهرمان سابق در رشته جودو 🌸رشته تحصیلی: مهندسی برق، گرایش قدرت 🌸در دی ماه 91 در سپاه مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به ماموریت سخت و طاقت‌فرسای کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد و آخرین مأموریت وی نیز رفتن به سوریه بود. 🌸وی به‌عنوان نیروی داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آر‌پی‌جی» داشت برای دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و پس از 27 روز در تاریخ 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر «حلب» پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دست‌نشانده استکباری داعش، در اثر برخورد تیر به پهلویش به شهادت رسید. 🌸بخشی از وصیت نامه شهید مصطفی شیخ الاسلامی: ...هرگز رهبر انقلاب را تنها نگذارید و برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا کنید و از همه کسانی که باعث آزار و اذیت آنها شده‌ام، طلب حلالیت می کنم... @norebasirat
*شهید علی ذاکری* نقل از شیخ حسین انصاریان شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون هم دارد. @norebasirat
شھیدی که مشکل سفر ڪربلای بسیاری از دوستان را حل کرده است.... علیرضا کریمی @norebasirat
*شهید علی ذاکری* نقل از شیخ حسین انصاریان شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون هم دارد. @norebasirat
اندوه ما در غم فقدان آن عزیزان در در واژه ها نمی گنجد... تنها می توانیم از خداوند متعال برای بازماندگانشان صبری عظیم و برای آن یاران سفرکرده روحی شاد و آرام طلب بنماییم... فاتحه و صلوات🥲🖤 شیراز @norebasirat
♥️✨ «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شماييد كه دشمن را با چادرسياهتان و تقوايتان میكشيد.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بينى و دشمن تو را نمى بيند.» شهيد عبدالله محمودی﴾ ﴿ ‎‌‎‌‎‌‎‌‌@norebasirat
مدافع حـــــ🌸☘️ــرم مصطفی شیخ‌الاسلامی‌ 🌸 تاریخ تولد: 22 دی سال 64 🌸محل تولد: مازندران، چالوس 🌸محل شهادت: سوریه، حلب 🌸نحوه شهادت: اصابت تیر به پهلو 🌸تاریخ شهادت: صبح روز شانزدهم آذر 94 🌸محل دفن: چالوس، قطعه شهدای یوسف رضا 🌸قهرمان سابق در رشته جودو 🌸رشته تحصیلی: مهندسی برق، گرایش قدرت 🌸در دی ماه 91 در سپاه مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به ماموریت سخت و طاقت‌فرسای کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد و آخرین مأموریت وی نیز رفتن به سوریه بود. 🌸وی به‌عنوان نیروی داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آر‌پی‌جی» داشت برای دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و پس از 27 روز در تاریخ 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر «حلب» پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دست‌نشانده استکباری داعش، در اثر برخورد تیر به پهلویش به شهادت رسید. 🌸بخشی از وصیت نامه شهید مصطفی شیخ الاسلامی: ...هرگز رهبر انقلاب را تنها نگذارید و برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا کنید و از همه کسانی که باعث آزار و اذیت آنها شده‌ام، طلب حلالیت می کنم... @norebasirat
*شهید علی ذاکری* نقل از شیخ حسین انصاریان شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… حجاب_در_زمان_ما_پشتوانه_ای_مبارک به نام خون هم دارد. @norebasirat
🌟 شهید حسین محرابی 🌟 @norebasirat
✨ 👹 دجال در اسلام 🔥در یکی از نشانه‌های پیش از ظهور، است. ⛔ صفات دجال در منابع : 1⃣ او ادعای ربوبیّت میکند. 2⃣ عمر طولانی دارد. 3⃣ همراه او آب و آتش است. 4⃣ کور را بینا و برص را شفا می‌دهد. 5⃣ مرده را زنده میکند. 6⃣ می‌کشد، آنگاه همان کس را زنده میکند. 7⃣ با او بهشت و آتش است. 8⃣ با او نهری از آب سفید و نهر آتشی است. 9⃣ خواسته او برآورده میشود. 💫 (ص): هر پیامبری بعد از نوح، قوم خود را از فتنۀ دجّال ترسانده و من نیز شما را برحذر میدارم. ⭕️ صفات دجال در منابع : 💫 محدّث قمی از (ص) نقل میکند: چون دجال ظاهر شود، عالم را پر از و نماید و میان او و لشکر قائم واقع شود، بالأخره آن ملعون به دست حضرت حجّت یا حضرت عیسی (به فرمان امام) کشته شود. ✅ سید محمد صدر: رمزی است از اوج تمدّن و تکنیک که با اسلام و مبانی آن ستیز دارد، تمدّنی که درصدد به کشیدن هر انسانی است... ما بطور وضوح مشاهده می‌کنیم که چگونه تمدّن و تکنیک غرب در این عصر بر تمام جوامع، حتّی مسلمانان تسلّط پیدا کرده. 💫 (ع): او ندارد و دیگرش در اوست و مانند ستارۀ صبح می‌درخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به است، وی در یک سخت می‌آید و بر سوار است. 👹نتیجه گیری نهایی درخصوص دجال👹 ♦ بزرگترین مشخصه دجال که در روایت امیرالمؤمنین(ع) به آن اشاره شده: داشتن یک است. 👹 با اولین نگاه به آرم رسمی می‌توانید این علائم را مشاهده نمایید. 👁‍🗨 در آرم رسمی فراماسونری میتوانید این چشم چپ را مشاهده نمایید که در وسط رأس آرم قرار دارد (او چشم راست ندارد و چشم دیگرش در پیشانی اوست) 🔹 این چشم درون آرم، درخشان است (مانند ستارۀ صبح می‌درخشد) 👺 اگر به معنای لغت دجال توجه شود، به معنای کذّاب و بسیار است که این بارزترین خصوصیت این جامعۀ مخفی است، این سازمان، نمونۀ بارز نفاق در ادبیات قرآنی ـ اسلامی است؛ ☠ همچنین آنها خود را انسان‌هایی معرفی می‌نمایند؛ یعنی مَرکب آنها بجای و که نماد آن رنگ است، مرکبی و صلح خواهانه! است (و بر سوار است) و به وسیله آن اهداف جنگ‌طلبانه پشت پرده خود را که به رنگ سرخ است، پیش می‌برند. 👿 اما مهمترین ویژگی این سازمان مخوف و مخفی، ضد بودن و ضدّیت با ادیان توحیدی اصیل می‌باشد که دقیقاً بر روایات اسلامی صدق می‌کنند. 👾 گرداننده‌های جریان فراماسونری، جریاناتی مشابه را نیز اداره می‌کنند: این گرداننده‌ها، شبکه‌ها و جریانات متّصل به آنها در اختیار و جهانی می‌باشند که از آنها با عنوان شبکه زورگویان صهیونیست جهانی یاد نموده، که تمامی یا اکثر و و سراسر جهان، زاییدۀ اعمال آنهاست. 👹 فراماسون ها با استفاده از مرکب و و و و... و بشریت را داده و با های فراوان از مسیر و خدا دور می نمایند و عده‌ای را با و عده‌ای را با می‌فریبند. 📡با استفاده از امواج مغناطیسی از را در یک گام طی می‌نمایند، عده‌ای را با لعاب و رنگ و عده ای را با و ها داده و با ابزار و (فتنه مادی و پول دجال) ملت‌ها را به تسخیر خود در آورده اند. 🌀با و تکنیک‌های روز را شب و شب را روز میکنند. حقیقت را وارونه جلوه می‌دهند. را ضدقهرمان معرفی کرده و جانی و را قهرمان. جای و را عوض کرده و به سادگی را میکنند. در یک کلام با و مکتب شیطانی‌، خود را جهان معرفی میکند و مردم را میدهد. 💥بانشرمطالب بسوی موعود دعوت کنید ✅ اگر یک نفر را به او وصل کردی ✅ برای سپاهش تو سردار و یاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری.... شهید علی خلیلی دیگری حلول کرد 🚩 داغیست به دل، رفتن خوش غیرت‌ها شهید حمیدرضا الداغی شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ سبزوار. هنگام دفاع از دختر ایرانی @norebasirat