#شهیــــد مدافع حـــــ🌸☘️ــرم مصطفی شیخالاسلامی
🌸 تاریخ تولد: 22 دی سال 64
🌸محل تولد: مازندران، چالوس
🌸محل شهادت: سوریه، حلب
🌸نحوه شهادت: اصابت تیر به پهلو
🌸تاریخ شهادت: صبح روز شانزدهم آذر 94
🌸محل دفن: چالوس، قطعه شهدای یوسف رضا
🌸قهرمان سابق در رشته جودو
🌸رشته تحصیلی: مهندسی برق، گرایش قدرت
🌸در دی ماه 91 در سپاه مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به ماموریت سخت و طاقتفرسای کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد و آخرین مأموریت وی نیز رفتن به سوریه بود.
🌸وی بهعنوان نیروی داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آرپیجی» داشت برای دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و پس از 27 روز در تاریخ 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر «حلب» پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دستنشانده استکباری داعش، در اثر برخورد تیر به پهلویش به شهادت رسید.
🌸بخشی از وصیت نامه شهید مصطفی شیخ الاسلامی:
...هرگز رهبر انقلاب را تنها نگذارید و برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا کنید و از همه کسانی که باعث آزار و اذیت آنها شدهام، طلب حلالیت می کنم...
#وصیت_شهید
@norebasirat
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این #شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
#حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون #شهدا هم دارد.
@norebasirat
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این #شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
#حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون #شهدا هم دارد.
@norebasirat
اندوه ما در غم فقدان آن عزیزان #شهید در #ترور_شیراز در واژه ها نمی گنجد...
تنها می توانیم از خداوند متعال برای
بازماندگانشان صبری عظیم و برای آن یاران سفرکرده روحی شاد و آرام طلب بنماییم...
فاتحه و صلوات🥲🖤
شیراز#تسلیت
@norebasirat
♥️✨
«خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شماييد كه دشمن را با چادرسياهتان و تقوايتان میكشيد.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بينى و دشمن تو را نمى بيند.»
شهيد عبدالله محمودی﴾ ﴿
#حجاب
#شهید
@norebasirat
#شهیــــد مدافع حـــــ🌸☘️ــرم مصطفی شیخالاسلامی
🌸 تاریخ تولد: 22 دی سال 64
🌸محل تولد: مازندران، چالوس
🌸محل شهادت: سوریه، حلب
🌸نحوه شهادت: اصابت تیر به پهلو
🌸تاریخ شهادت: صبح روز شانزدهم آذر 94
🌸محل دفن: چالوس، قطعه شهدای یوسف رضا
🌸قهرمان سابق در رشته جودو
🌸رشته تحصیلی: مهندسی برق، گرایش قدرت
🌸در دی ماه 91 در سپاه مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به ماموریت سخت و طاقتفرسای کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد و آخرین مأموریت وی نیز رفتن به سوریه بود.
🌸وی بهعنوان نیروی داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آرپیجی» داشت برای دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و پس از 27 روز در تاریخ 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر «حلب» پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دستنشانده استکباری داعش، در اثر برخورد تیر به پهلویش به شهادت رسید.
🌸بخشی از وصیت نامه شهید مصطفی شیخ الاسلامی:
...هرگز رهبر انقلاب را تنها نگذارید و برای ظهور حضرت مهدی (عج) دعا کنید و از همه کسانی که باعث آزار و اذیت آنها شدهام، طلب حلالیت می کنم...
#وصیت_شهید
@norebasirat
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این #شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
حجاب_در_زمان_ما_پشتوانه_ای_مبارک به نام خون #شهدا هم دارد.
#وصیت_شهید
@norebasirat
✨ #علائم_ظهور ✨
👹 دجال در اسلام
🔥در #اسلام یکی از نشانههای پیش از ظهور، #خروج_دجال است.
⛔ صفات دجال در منابع #اهل_سنت:
1⃣ او ادعای ربوبیّت میکند.
2⃣ عمر طولانی دارد.
3⃣ همراه او آب و آتش است.
4⃣ کور را بینا و برص را شفا میدهد.
5⃣ مرده را زنده میکند.
6⃣ میکشد، آنگاه همان کس را زنده میکند.
7⃣ با او بهشت و آتش است.
8⃣ با او نهری از آب سفید و نهر آتشی است.
9⃣ خواسته او برآورده میشود.
💫 #پیامبر (ص): هر پیامبری بعد از نوح، قوم خود را از فتنۀ دجّال ترسانده و من نیز شما را برحذر میدارم.
⭕️ صفات دجال در منابع #شیعه:
💫 محدّث قمی از #رسول_خدا (ص) نقل میکند: چون دجال ظاهر شود، عالم را پر از #فتنه و #آشوب نماید و میان او و لشکر قائم #جنگ واقع شود، بالأخره آن ملعون به دست حضرت حجّت یا حضرت عیسی (به فرمان امام) کشته شود.
✅ سید محمد صدر: #دجال رمزی است از اوج تمدّن و تکنیک #غرب که با اسلام و مبانی آن ستیز دارد، تمدّنی که درصدد به #سلطه کشیدن هر انسانی است... ما بطور وضوح مشاهده میکنیم که چگونه تمدّن و تکنیک غرب #مادیگرا در این عصر بر تمام جوامع، حتّی مسلمانان تسلّط پیدا کرده.
💫 #امیرالمؤمنین (ع): او #چشم_راست ندارد و #چشم دیگرش در #پیشانی اوست و مانند ستارۀ صبح میدرخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به #خون است، وی در یک #قحطی سخت میآید و بر #الاغ_سفیدی سوار است.
👹نتیجه گیری نهایی درخصوص دجال👹
♦ بزرگترین مشخصه دجال که در روایت امیرالمؤمنین(ع) به آن اشاره شده: داشتن یک #چشم_چپ است.
👹 با اولین نگاه به آرم رسمی #فراماسونری میتوانید این علائم را مشاهده نمایید.
👁🗨 در آرم رسمی فراماسونری میتوانید این چشم چپ را مشاهده نمایید که در وسط رأس آرم قرار دارد (او چشم راست ندارد و چشم دیگرش در پیشانی اوست)
🔹 این چشم درون آرم، درخشان است (مانند ستارۀ صبح میدرخشد)
👺 اگر به معنای لغت دجال توجه شود، به معنای کذّاب و بسیار #دروغگو است که این بارزترین خصوصیت این جامعۀ مخفی است، #مخفیکاری این سازمان، نمونۀ بارز نفاق در ادبیات قرآنی ـ اسلامی است؛
☠ همچنین آنها خود را انسانهایی #صلحطلب معرفی مینمایند؛ یعنی مَرکب آنها بجای #جنگ و #خونریزی که نماد آن رنگ #قرمز است، مرکبی #سفید و صلح خواهانه! است (و بر #الاغ_سفيدی سوار است) و به وسیله آن اهداف جنگطلبانه پشت پرده خود را که به رنگ سرخ است، پیش میبرند.
👿 اما مهمترین ویژگی این سازمان مخوف و مخفی، ضد #دین بودن و ضدّیت با ادیان توحیدی اصیل میباشد که دقیقاً بر روایات اسلامی صدق میکنند.
👾 گردانندههای جریان فراماسونری، جریاناتی مشابه را نیز اداره میکنند: این گردانندهها، شبکهها و جریانات متّصل به آنها در اختیار #صهیونیسم و #استکبار جهانی میباشند که #رهبر_انقلاب از آنها با عنوان شبکه زورگویان صهیونیست جهانی یاد نموده، که تمامی یا اکثر #فساد و #تباهی و #جنایات سراسر جهان، زاییدۀ اعمال آنهاست.
👹 فراماسون ها با استفاده از مرکب #رسانه و #فضای_مجازی و #ماهواره و #اینترنت و... #مردم و بشریت را #فریب داده و با #دروغ های فراوان از مسیر #خدا و #دین خدا دور می نمایند و عدهای را با #صدا و عدهای را با #تصاویر میفریبند.
📡با استفاده از امواج مغناطیسی از #شرق_تا_غرب_عالم را در یک گام طی مینمایند، عدهای را با لعاب و رنگ #موسیقی و عده ای را با #سینما و #سلبریتی ها #فریب داده و با ابزار #فشار_اقتصادی و #تحریم (فتنه مادی و پول دجال) ملتها را به تسخیر خود در آورده اند.
🌀با #عملیات_روانی و تکنیکهای #جنگ_رسانهای روز را شب و شب را روز میکنند. حقیقت را وارونه جلوه میدهند. #قهرمان را ضدقهرمان معرفی کرده و جانی و #جنایتکار را قهرمان. جای #جلاد و #شهید را عوض کرده و به سادگی #تاریخ را #تحریف میکنند. در یک کلام با #جنگ_روانی و مکتب شیطانی، خود را #منجی جهان معرفی میکند و مردم #آخرالزمان را #فریب میدهد.
💥بانشرمطالب بسوی موعود دعوت کنید
✅ اگر یک نفر را به او وصل کردی
✅ برای سپاهش تو سردار و یاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری....
شهید علی خلیلی دیگری حلول کرد
🚩 داغیست به دل، رفتن خوش غیرتها
شهید حمیدرضا الداغی
شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
سبزوار. هنگام دفاع از دختر ایرانی
#شهید
@norebasirat