🏴 اشعار #شام_غریبان
بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود😭😭
لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی ز سوز سینه زینب شراره بود😭😭
می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک
قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود😭😭
یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود😭😭
در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود😭😭
آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف !
شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود😭😭
چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس
اما دل رباب - پی گاهواره بود😭😭
یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی
نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود😭😭
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود😭😭
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از گوش ها بپرس که بی گوشواره بود😭😭😭
🏴🏴🏴
🏴 اشعار #شام_غریبان
#حضرت_زینب
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم😭
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم😭
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم😭
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم😭
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم😭
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم😭
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم😭
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم😭
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم😭😭😭
🏴🏴🏴