eitaa logo
🌴 نور ملکوت عید بزرگ غدیرخم🌷
205 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
85 فایل
🔘تبلیغ غدیر و رساندن پیام آن به دیگران از جمله وظایف مسلمین است. ◽️پیامبر در روز غدیر فرمود ابلاغ من را بشنوید و به دیگران هم برسانید یعنی هر مسلمان به عنوان امت پیامبر باید به امر رسول خدا توجه و برای فرهنگ اسلام و غدیر تبلیغ نماید. noreghadir
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه😭😭 حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه😭😭 حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه😭😭 سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه😭😭 آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه😭😭 آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه😭😭 نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه😭😭 وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه😭😭 چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه😭😭 تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه😭😭 زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه😭😭 سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه😭😭 وامصیبت ، (دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد) پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه😭😭 طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد😭😭😭 سلام الله علیهم اجمعین 🏴🏴🏴
پشتِ دروازه رسیدم حالتم تغییر کرد😭😭 کوفه بود و بی وفایی،غربتم تغییر کرد😭😭 روزگاری ..بینِ کوفه آبرویی داشتم.. از نگاهِ مردمانش‌‌..عزّتم تغییر کرد😭😭 خطبه ای خواندم فصیح و با صلابت چون علی لحنِ من انگار که در صحبتم تغییر کرد😭😭 زیر و رو کردم تمامِ قلب ها را با سخن این چنین شد که تمامِ هیبتم تغییر کرد😭😭 ناگهان خولی سرِ پاک حسین بر نیزه زد چوبه ی محمل زدم سر،صورتم تغییر کرد😭😭 می زدم از دل نوا..آخر هلالِ یک شبه یک دو روزی می شود که عادتم تغییر کرد😭😭 آیه ای قرآن بخوان تا که جلا گیرد دلم در غیابِ تو ..ولیکن همّتم تغییر کرد😭😭 تا نَفَس دارم حمایت می کنم از مکتبت کاش می دیدی چگونه شوکتم تغییر کرد😭😭😭 🏴🏴🏴
💔😭 با وجود خولی و شمر و سنان در راه شام😭😭 شام من شد تهمت و زخم زبان در راه شام 😭😭 آنچه با من کرد حرف ناسزا سیلی نکرد🍂 زیر بار غصه قدم شد کمان در راه شام😭😭 تا بیندازد سرت را از نوک نیزه مدام حرمله با سنگ می کرد امتحان در راه شام😭😭 گیسوان دخترت همرنگ دندانت شده دختر آواره ات شد نصف جان در راه شام😭😭 روی ناقه پلک های خسته ام یاری نکرد خواب بودم لطمه خوردم ناگهان در راه شام😭😭 اینکه می لرزم به خود از ضعف هست از ترس نیست🍂 آخرش پیدا نشد یک لقمه نان در راه شام😭😭 حرف مرهم را نزن کار از مداوایم گذشت بسکه خو کردم به درد استخوان در راه شام😭😭 سایه ی خیمه نصیب شمر و خولی شد ولی🍂 آه ناموس خدا بی خانمان در راه شام 😭😭 رفتی و دیگر ندیدی گردش ایام را یک نفر مثل شبث شد ساربان در راه شام😭😭 از تو چه پنهان شبیه ریگ صحرا ریخته مطرب و آوازه خوان و بد دهان در راه شام😭😭 کاش می مردم نمیرفتم ولی بزم شراب🍂 کاش می مردم شبیه بستگان در راه شام😭😭😭💔 🏴🏴🏴