سلام من به مهدی و به قلب آسمانیش
سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش
سلام من به لحظهای که می رسد ظهور او
سلام من به لحظهای که میرسد عبور او
سلام من به بوسهای که میرسد به دست او
سلام من به حضرتی که داده مهر و آبرو
سلام من به قد او سلام من به قامتش
سلام من به دست او به قدرت امامتش
#جمعه
#شعر_کودکانه #خدا #مذهبی 🌱
من از کجا بدونم ---- خدا فقط یه دونه است؟
اگر خدا دوتا بود ---- همه چی ناجور می شد
دقت و نظم و ترتیب ---- از این جهان دور می شد
خدای اول می گفت: ---- خورشید باید بتابه
خدای دوم می گفت: ---- خورشید باید بخوابه!
خدای اول می گفت: ---- دونه بزن جوونه
خدای دوم می گفت: ---- دونه بمون تو خونه!
اگر خدا دوتا بود ---- همه چی جابجا بود
پرنده توی دریا ---- ماهی توی هوا بود!
خدا فقط یه دونه ---- خدای مهربونه
دوستش داریم یه دنیا ---- خودش اینو می دونه
شاعر :خانم رودابه حمزه ای
#حدیث #نکات_تربیتی
🔘رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند :
هنگامي که دختر بچه اي شش ساله شد، پسر بچه اي او را نبوسد و همچنين زنها از بوسيدن پسر بچهاي كه سنش از هفت سال تجاوز كرده است، خودداري كنند.
«مكارم الاخلاق، ص 115»
#شعر_کودکانه
خدا خدای زیباست
صاحب کل دنیاست
صاحب ماه و خورشید
صاحب کوه و دریاست
هر جا رئیسی داره
کار، خونه و اداره
رئیس یک اداره
کار زیادی داره
خدای مهربون هم
خالق این جهان است
رئیس این جهان هم
خدای مهربان است
#شعر
گفت، پیامبر به ما --- خدای خوب و دانا
بگو تو به آدما --- تو هر کجای دنیا
اگر فقیری دیدن --- یا صداش رو شنیدن
بی اعتنا نباشن --- از بدی ها جدا شن
به حرف شیطون نکنن --- فقیر رو بیرون نکنن
کمک کنن زود به اون --- باشن با اون مهربون
از چیزایی که دارن --- به اون فقیر هم بدن
تا نمونه تو دنیا --- گرسنه و بی غذا
این کار،خوب و زیباست --- گفته قرآن ماست
#شعر_کودکانه #پدرومادر
پدرم خنده صبح رحمت باران است
مادرم چون خورشید گرم و بی پایان است
از نگاهش گل داد خانه ی کوچک ما
پر نیلوفر شد شانه ی پیچک ما
برکت خانه ی ما همه از رحمت او
سایبانی از مهر دست پر طاقت او
روی قلبم هر روز مینویسم بابا
با نگاه مادر لحظه هایم زیبا
مادرم خنده ی صبح رحمت باران است
پدرم چون خورشید گرم و بی پایان است
زیر لب می گویم هم صدا با گل ها
پدر من باران مادر من دریا
#تربیت_فرزند
✅ارتباط كلامی را به فرزندتان یاد دهید.
فرزندتان باید بیاموزد که از كلمات برای بيان احساسات منفی اش استفاده كند. به او ياد بدهيد در زمان مناسب بگويد «الان ناراحت هستم!»
وقتی بتواند احساسات خود را مستقيما و مانند افراد بالغ بيان كند، شیوه "كتك زدن" یا امثالهم به تدريج متوقف می شود و ديگر از اين روش برای فروكش كردن عصبانيت خود استفاده نمی كند.
📕📗📘📙📒📙📘📗📕
#داستان من مدرسه رو دوست ندارم
روزی روزگاری پسری بود به نام فرید که به همراه پدر و مادرش زندگی میکردن. فرید مدرسه رفتن رو دوست نداشت و به درس خوندن هیچ علاقه نشون نمیداد و هر چی پدر و مادرش بهش میگفتن که درس خوندن خوبه و بچه ها باید درس بخونن تا وقتی بزرگ شدن آدمای موفقی بشن تا به مردم خدمت کنن هیچ حرفی رو هم گوش نمیداد.
نشستن تو کلاس و گوش کردن به معلم برای ساعتای زیاد اون رو خسته میکرد و حوصلش سر میرفت. اگه بچه ها کتاب ، مداد یا دفترش رو میگرفتن یا اون رو هل میدادنن ، فرید خیلی عصبی میشد و بعضی وقتا برای مقابله با بچه ها اونا رو هل میداد یا حرف های بد به اونا میزد و بچه ها رو ناراحت میکرد. وقتایی که بچه ها باهاش بازی میکردن زیاد طول نمی کشید که دوباره فرید سر چیزای کوچیک عصبانی میشد و یا با بچه ها دعوا میکرد و دوستاش رو از خودش میرنجوند به خاطر همین دعوا ها بود که دیگه دوستی نداشت باهاش بازی کنه و هميشه تنها بود.
یه روز که فرید ، تنها و غمگین گوشه ای از حیاط مدرسه ایستاده بود و به بازی کردن بچه ها نگاه میکرد. تو همون موقع آقای رضایی ناظم مدرسه که پیرمردی مهربون و دلسوز بود. بهش نزدیک شد و ازش پرسید: چی شده فرید که رفتی و یه گوشه نشستی و تنهایی؟ چرا با بچه ها بازی نمیکنی؟ انگار زیاد از اومدن به مدرسه خوشحال نیستی؟ فرید به صورت مهربون آقای رضایی که لبخند میزد نگاهی کرد و گفت: من دوست ندارم که مدرسه بيام. هر کاری که میکنم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و خیلی زود عصبانی میشم و با دوستام دعوا میکنم و به خاطر همین بچه ها هم دیگه با من بازی نمیکنن. آقای ناظم گفت: ولی تو همیشه راه حل مشکلت رو با خودت داری. فرید که تعجب کرده بود گفت: ینی چی؟ آقای رضایی گفت: راه حل شما اینه که هميشه با خودت فکر میکنی مدرسه جای خیلی بدیه و هميشه اینجا ناراحتی ولی اگه بدونی با درس خوندن میتونی هم تو آینده سربلند باشی و خوانوادت رو خوشحال کنی و هم پدر و مادرت بهت افتخار میکنن. وقتی که خیلی عصبانی و ناراحت میشی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی و باید به کاره خودت و بچه های دیگه فکر کنی و وقتی آروم شدی ، تلاش کنی که رابطه خودت رو با دوستات بهتر کنی. منم وقتی همسنت بودم از درس خوندن خوشم نمیومد و هر وقت ناراحت بودم ، پدرم راه حله مشکلم رو بهم گفت که اول صبر کنم و یک نفس خیلی بلند بکشم و از خودم بپرسم: چرا ناراحتم و مشکلم چیه؟ و وقتی آروم میشدم میدیدم که هیچ مشکلی نبوده و فقط الکی زود ناراحت شده بودم اونم سر چیزای کوچیک بود. برای همین بود که درس خوندن رو شروع کردم و به دوستامم تو درسا کمک میکردم و الان شدم ناظم مدرسه. فرید وقتی با معلمش حرف زد خیلی آروم تر شد و به خودش قول داد وقتی از هر کدوم از هم کلاسی هاش ناراحت شد همین کارهای آقا معلم و انجامش بده و خیلی خوشحال بود که می تونست راحت به مدرسه بیاد و درس بخونه تا مثل آقا معلم با سواد بشه و هم تو درسا به دوستاش کمک کنه و هم با دوستاش بازی بکنه و به پدر و مادرش هم قول داد که پسر خوبی براشون باشه و درساش رو هميشه بخونه.
📕📗📘📙📒📙📘📗📕
📕📗📘📙📒📙📘📗📕
🤔#چیستان🧐
⁉️ آن چیست که
پر از شهر است،
ولی خانه در آن نیست،
پر از جنگل است،
ولی درخت در آن نیست،
پر از رودخانه است،
ولی آب در آن نیست،
پر از جاده است،
ولی ماشین در آن نیست؟
⁉️ آن چیست که
هم رادیو دارد، هم دریا؟
⁉️ آن چیست که
سیاه است،
ولی مرکب نیست،
روی آن می نویسند،
ولی کاغذ نیست،
در کلاس درس است،
ولی شاگرد نیست؟
📕📗📘📙📒📙📘📗📕
#ذکر_روز_دوشنبه
🌸بعد از روز یکشنبه
🌸رسید روز دوشنبه
🌸ازته دل میخونم
🌸خدای مهربونم
🌸تو قلبای ماجاته
🌸یاقاضی الحاجاته
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
✨🍁
🍁
یاد خداوند باش
آنکه نگهدار توست
یاد خدا همیشه
یار و مددکار توست
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🍁
✨🍁
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁