🖤ندیده ام به قبرت
💚نه سبزه و نه باغی
💛نه گنبد و ضریحی
🖤نه شعله ی چراغی
🖤تو مثل ماه تابان
💚همیشه خوب و پاکی
💛ولی غریب و تنها
🖤میان گرد و خاکی
🖤تو در مدینه خاکی
💚تو در مدینه هستی
💛نخورده روی قبرت
🖤نه بوسه ای نه دستی
🖤تو گریه های ما را
💚به روی چهره دیدی
💛صدای ناله ها را
🖤به گوش خود شنیدی
🖤نرفته ام «مدینه»
💚نرفته ام به آن جا
💛نکرده ام زیارت
🖤امام دوّمم را
✍شاعر : مهدی وحیدی صدر
🥀#شهادت_امام_حسن_مجتبی
🥀#امام_حسن
◼️◻️◾️◽️▪️▫️▪️◽️◾️◻️◼️
مشخصات
🌻#امام_حسن مجتبی علیه السلام🌻
✨نام 👈 حسن
✨لقب 👈 مجتبی
✨کنیه 👈 ابو محمد
✨مقام 👈 امام دوّم
✨نام پدر 👈 علی علیه السلام
✨نام مادر👈 فاطمه سلام الله علیها
✨تاریخ ولادت 👈 ۱۵ رمضان
✨سال ولادت 👈 سوم هجری قمری
✨محل ولادت 👈 مدینه
✨مدت امامت 👈 ۱۰ سال
✨مدت عمر شریف 👈 ۴۷ سال
✨تاریخ شهادت 👈 ۷ صفر (به روایتی)
۲۸ صفر
✨سال شهادت 👈 سال ۵۰ هجری قمری
✨سبب شهادت 👈 مسمومیت با زهر
✨محل دفن 👈 مدینه _قبرستان بقیع
✨نام قاتل 👈 جَعدِه دختر اشعث _
همسر امام حسن علیه السلام
◼️◻️◾️◽️▪️▫️▪️◽️◾️◻️◼️
ابری شده آسمون
داره می باره بارون
روز شهادت اوست
غصه داره دلامون
به دست آدم بدا
شهید شد امام ما
امام دوم ما
امام حسن مجتبی
کریم اهل بیته
فرزند شیر خدا
دست می ذاریم به سینه
سلام می دیم به آقا
✍شاعر : ساجده طالبی
🥀#شهادت_امام_حسن_مجتبی
🥀#امام_حسن
◼️◻️◾️◽️▪️▫️▪️◽️◾️◻️◼️
مشخصات
🌻#امام_حسن مجتبی علیه السلام🌻
✨نام 👈 حسن
✨لقب 👈 مجتبی
✨کنیه 👈 ابو محمد
✨مقام 👈 امام دوّم
✨نام پدر 👈 علی علیه السلام
✨نام مادر👈 فاطمه سلام الله علیها
✨تاریخ ولادت 👈 ۱۵ رمضان
✨سال ولادت 👈 سوم هجری قمری
✨محل ولادت 👈 مدینه
✨مدت امامت 👈 ۱۰ سال
✨مدت عمر شریف 👈 ۴۷ سال
✨تاریخ شهادت 👈 ۷ صفر (به روایتی)
۲۸ صفر
✨سال شهادت 👈 سال ۵۰ هجری قمری
✨سبب شهادت 👈 مسمومیت با زهر
✨محل دفن 👈 مدینه _قبرستان بقیع
✨نام قاتل 👈 جَعدِه دختر اشعث _
همسر امام حسن علیه السلام
◼️◻️◾️◽️▪️▫️▪️◽️◾️◻️◼️
♡﷽♡
#داستان سجده طولانی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نوه عزیزش، حسن را در آغوش گرفته بود. در مسجد را باز کرد و داخل شد. با دوستان و مؤمنان حال و احوال کرد و به سوی محراب رفت. دوستان و یارانش صفها را تشکیل دادند. پیامبر حسن را گوشه محراب گذاشت. رو به قبله ایستاد و دستها را بالا برد. «الله اکبر.» نماز آغاز شد. حمد و سوره را خواند و به رکوع رفت. بلند شد و به سجده رفت. مشغول ذکر سجده شد. حسن کوچولو لبخندزنان جلو رفت و زود روی شانه پیامبر نشست. پیامبر ذکر سجده را تکرار کرد و کمی صبر کرد تا حسن پایین بیاید، ولی سوار کوچک خیال بلند شدن نداشت و باز ذکر سجده را تکرار کرد. سرانجام حسن کوچولو پایین آمد پیامبر بلند شد و نماز را ادامه داد و به پایان رساند. نمازگزاران با تعجب به هم نگاه میکردند. چرا یکی از سجدهها اینقدر طول کشید. وقتی همه میخواستند بروند، یکی از نمازگزاران گفت: «ای پیامبر خدا! امروز یکی از سجدههایتان خیلی طولانی شد. آیا هنگام سجده اتفاقی برایتان افتاد؟» پیامبر لبخند زد. به حسن کوچولو اشاره کرد و گفت: «این فرزند دلبندم هنگام سجده روی شانهام نشسته بود و من نخواستم سر بردارم. صبر کردم تا خودش پایین بیاید.» دوستان پیامبر با خنده به حسن کوچولو که زیباتر از گل میخندید، نگاه کردند.
📚حکمتنامه کودک، ص۲۶۶
♥️ #پیامبر_اکرم
🖤 #امام_حسن
❃.❀.❃.❀.❃.❀.❃