eitaa logo
⏳نوستالژی⌛
1.8هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
12 فایل
‌ ‌‌نوستالژی، چیزی بیشتر از یادآوری کردن است. 🌸 نوستالژی یک حس است، ❤️ گرماست،🔥 کپی باذکر منبع👌 مدیر: @Rahmatdost تبادل: @TheProvider تبلیغات با قیمتی مناسب انجام میشود برای اطلاعات بیشتر 👇👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/2439840089C0fe482916e
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!» ﻣﺮﺩ: «ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ.» ﻣﺮﮒ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.» ﻣﺮﺩ: «ﺧﻮﺏ، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ.» ﻣﺮﮒ: «ﺣﺘﻤﺎً.» ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ. ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ می‌کنم.» ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ.
قدیمترها همیشه علاجی برای هردردی بود؛ مثل روغن چرخ خیاطی برای ناله های لولای در! مثل آغوش مادربزرگ برای باریدنِ تمام بغض های جهان؛ چقدر دست هایمان خالی شده!... پ‌ن:.یادش بخیر یه زمانی میگفتن این چرخ خیاطی ها اگه زیرش 4 نوشته شده باشه؛ الماس داره ...😍💎
من طاقت هجر تو ندارم با تو چه کنم به جز مدارا - سنایی
یاد قدیما که داخل حیاط خونه‌های قدیمی عقد و عروسی میگرفتن چقدر صفا داشت😍
قدیما دورِ کُرسی، زیر اون لحافِ چهل‌تکه کوچکترها بازی‌هایی می‌کردند و بزرگترها هم به پشت‌ گرمیِ هم و به سرسلامتیِ عزیز و آقاجون احساس امنیت می‌کردند. چه شبهایی بود اون شبها، زیرکرسی خوابیدن وشنیدن قصه‌هایی که هرشب عزیز برامون تعریف میکرد. نمیدونم عزیزجون اون همه قصه رو از کجا بلد بود.آخه نه سواد داشت و نه کتابی خوانده بود، ولی انقدر قصه‌هاش شیرین و جذاب بود که ما سراپا گوش می‌شدیم تا اینکه خوابمون میبرد.واقعاچه کیفی داشت گرمای کرسی و شنیدن صدای عزیز که حکم لالایی برامون داشت.
ایرانی نیستی اگر تو خونتون حداقل یدونه از این شونه ها نداشته باشی 🤣🤣🤣
صحنه ای که وقتی صب یکم دیر میرسیدی مدرسه باهاش مواجه میشدی😢 اصن کابوس بود واسم😐
کسی میدونه اینجا چه خبره😉😀
‏بچه که بودم به مادرم التماس میکردم تا بده من دستشو بچرخونم😁 ته تکنولوژی و شگفتی هم اون قسمتی بود که نخ رو دور قرقره میپیچوند😂
چه روزهای خوبی داشتیم زمانی که یک تلفن همه خانواده را کنار هم جمع می‌کرد❤
قدیما همینقدر ساده بودیم همینقدر صمیمی دلمون خوش بود به دمپختک مامان پز و سالاد شیرازی