این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده .
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است .
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد .
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ،
می شود کودکانه شاد بود ،
می شود نفس کشید !
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم !
#نرگس_صرافیان_طوفان
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
⏳قدیما خونه ها حیاط داشت
با همین چهار چرخه تو حیاط خوش بودیم یادش بخیر 😍🙂
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
هرچی ک دوس داری و هوس کردی و برای خودت تهیه کن و حالشو ببر
لذت ببر از زندگیت
همین لحظه دیگه برنمیگرده
صبح بخیر ❤️
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
⏳نوستالژی⌛
این هم تقدیم به مادران وپدران دهه ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ ❤️
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده .
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است .
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد .
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ،
می شود کودکانه شاد بود ،
می شود نفس کشید !
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم !
#نرگس_صرافیان_طوفان
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
• داغِ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت،
یک خبر تسکینِ این درد است:
اسرائیل رفت !!!!
#تسلیت_ایران_فلسطین
#شهید_اسماعیل_هنیه
•
قَتَلتُم ضَیفَنا؛ فانتَظروا رَدَّنا
مهمان ما را کشتید!
منتظر پاسخ باشید...!
#مجازات_سخت
#خونخواهی_مهمان
تصویری جالب از خیابان لاله زار تهران، ۲۰ آوریل ۱۹۴۶ میلادی مطابق با ۳۱ فروردین ۱۳۲۵ هجری شمسی
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
باورمندی نظامیان قزلباش به شاه اسماعیل[اولین پادشاه صفوی] به حدی بود که او را چون معبودی دوست داشتند و تکریم و تعظیم می کردند. بسیاری از نظامیان بی زره و جوشن به جنگ می رفتند و راضی بودند که در راه او کشته شوند و حتی بر این باور بودند که اسماعیل در جنگ نگهدار آنان خواهد بود. از این رو، با سر دادن فریاد «شیخ، شیخ» و با سینه های برهنه به پیش می تاختند. آنان اسماعیل را موجودی جاوید و نامیرا می دانستند.
منبع: در سفرنامه های ونیزیان در ایران،ترجمه منوچهر امیری، ص ۴۵۶
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝
کاش روزی چشمهایمان را باز کنیم
ببینیم همه اینها خواب بوده، کابوس بوده
ببینیم افتادیم وسط خونه کودکی
و صدای خنده هامون برسه تا آسمون...
╔✯══๑ღღ๑══✭╗
@nostalgiy
╚✮══๑ღღ๑══✬╝