فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به کودکان دیروز
@nostalzhi60
یادش بخیر
یا باید پول شیشه رو میدادیم
یا شیشه میدادیم نوشابه میگرفتیم
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد ایام قدیم بخیر
@nostalzhi60
یادش بخیر این جاکلیدی ها که هممون داشتیم و رنگهای قرمز و سفیدش خیلی بیشتر بود 😂😂
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزتون قشنگـ..........
دلتون شاد ......
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دیدن این کلیپ نوستالژیک فقط گریه کنید!! 😔
@nostalzhi60
اگه می بینید که اکثر بچه های دهه شصت زخم معده دارن! همش زیر سر این آدامسای شوکِ😂
@nostalzhi60
هر کدبانوی خانه دار در دهه شصت یک فروند از این ساک حتما در جهیزیه خود داشت! بله
@nostalzhi60
کاری که هممون حداقل یه بار تو بچگیمون انجام دادیم 😂
بچه های دهه شصت واقعا از در و دیوار بالا میرفتن!
@nostalzhi60
آدامس خروس، ی جوک هم داشت که جوجه میره مغازه میگه ی دونه از اون آدامسا که عکس بابام روشِ بده😐😂
@nostalzhi60
نوستالژی ترکیبی ...😋
اصلا قدیما همه چیز خوشمزه تر بود؟! مگه نه؟😜
@nostalzhi60
و این هم همون زنبیل معروفه که شاعر می فرمایند: خونه دار و بچه دار، زنبیل و بر دار و بیار😂
@nostalzhi60
یکی از تفریحات ما دهه شصتیا این بود که
به یکی میگفتیم پیشونیتو پاک کن و در همین حین چونمونو می خاروندیم،
بعد اون یارو گیج میشد چونشو پاک میکرد !
همچین نوابغی بودیم ما😏😂
@nostalzhi60
هانیکو
هیچی بدتر از این نبود که شام خوشمزه داشته باشید،
مهمونای خوب داشته باشید،
فیلم عالی هم داشته باشه اما تو؛
مشقات مونده باشه! یادتونه؟
@nostalzhi60
كى ميگه ما نسل سوخته و جز غاله شده ايم؟؟؟
ما كه تو خونه هاى بزرگ با حياط و باغچه و طاقچه زندگى كرديم ....
خوابيدن توى پشه بند ...
آب تنى توى حوض داشتيم .
كيك تولدامون خيلى بزرگ بود ...
هر كى كادو ميداد از صميم قلبش بود ، كسى واسه كادو دادن مارو قيمت گذارى نميكرد.
حتی نوه خاله بابامون هم میرفتیم ميديديم
نه حالا كه خواهر برادر هم به زور همو ميبينن.
عيد واسمون شور و هيجان داشت.
عيدى ميگرفتيم...
كم يا زياد همين كه دلمون خوش ميشد كافى بود.
چقدر مسافرتهاى فاميلى ميرفتيم ...
حالا هركى هر جا ميره ميترسه كسى بفهمه!
اونقدر توى دنياى بچگیمون خوش بوديم كه معنى گرفتاريهاى پدر مادرامونو نميفهميديم.
چه ميدونستيم قسط چيه؟؟ بدهى؟ كرايه خونه؟ مدل ماشين چيه؟ ...
چيزايي كه الان دغدغه بچه ها شده.
چقدر شبا تو پارك با فاميل دور هم جمع ميشديم!!!
عصرا توى كوچه با بچه هاى محل آتيش ميسوزونديم.
گرگم به هوا،قايم موشك...
تبلت و ايكس باكس نبود ولى قدم به قدم اون بازيها يه عالم ديگه داشت كه بچه هاى الان نميفهمن!!
خلاصه... اينجورا هم كه ميگن سوخته نيستيم...
مادرم هیچ وقت به من نگفت دوستم دارد
وقت نداشت...
دستش همیشه بند بود .
بندِ بستن بند کفشهای من
که گره زدن بلد نبودم
دستش بندِ دکمه ی روپوش خواهرم بود
بندِ مشقهای برادرم.
من اما دوست داشتنش را
زنگ های تفریح
در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم...❤️
@nostalzhi60