#هاکلبری_فین #قسمت_چهارم #پارت_۱ @nostalzhi60

#هاکلبری_فین #قسمت_چهارم #پارت_۲ @nostalzhi60

#میمونهای_بازیگوش @nostalzhi60

#زنان_کوچک #قسمت_هجدهم @nostalzhi60

این نشان قناعت دهه شصت به قبل هستش ... معنای عملی "با کهنه بساز که نو گرونه" بود. @nostalzhi60

تو کدوم یکیش غذا خوردی؟ مامانتون سرویس کدوم رو داشت؟ کدوم یکی مال مهمونتون بود؟ @nostalzhi60

کیا سریال #وروجک رو یادشونه؟؟؟ منکه خودم عاشقش بودم شما چی؟؟!!😍 @nostalzhi60

دلم هوا میخواهد… هوای روزهای کودکی… @nostalzhi60

این درس کتاب فارسی رو یادتونه؟؟؟ بوی ماه مهر😍 الان دیگه باید بگیم بوی ۱۵ شهریور😅 @nostalzhi60

چقد این پیام بازرگانی نقطه حساس فیلم اعصابتونو خورد میکرد😒😂 @nostalzhi60

بریم #خونه_مادربزرگه.... خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره... @nostalzhi60

#کارتون_رکسیو یادش بخیر 😍😍 @nostalzhi60

کتاب ریاضی چقد کتابای اون زمان بهتر بودن😇 @nostalzhi60

سفره قدیمی... یادش بخیر، به چلو کباب خیره میشدیم و کوکو سیب زمینی می خوردیم..‌‌.😅😂 @nostalzhi60

وقتی مرحوم فتحعلی اویسی عربی صحبت میکنه!! 😬😂 طنز به یادماندنی و خاطره انگیز #بدون_شرح @nostalzhi60

از مدرسه که برمی گشتیم تو کوچه ها بودیم تا شب! شب هم تا میومدیم مشق بنویسم برق می رفت و مجبور بودیم زیر نور چراغ نفتی مشقامونو بنویسیم @nostalzhi60

قديما دفتر مشقاى استفاده شده رو ميدادن به نوبر فروشا، اونا هم ورق هاشو مثل قيف لوله ميكردن بعد زال زالك، ذغال اخته، چاقاله بادوم يا گوجه سبزو ميريختن توش ميدادن دست مردم... @nostalzhi60

‏یه زمانی جرم حمل‌ونقل و نگهداریش با ۱۰۰گرم شیشه برابری میکرد :))) @nostalzhi60

تلفن قورباغه ای نسل اول تلفن های ایرانی ک توخونه ها راه پیدا کرد تو هر کوچه شاید فقط یه تلفن بود اما اجازه میدادن بیاد خونشون زنگ بزن یا زنگ میزدن میرفتن صدا میکردن وای چه خاطره هایی. . . @nostalzhi60

یکی از رسالتهای دخترای دهه شصتی این بود که یکی از اینهارو ببافه بزنه به دیوار پذیرایی...😊 @nostalzhi60

امضای نود و نه درصد معلمای دهه ی شصت پایِ دیکته ها و مشقامون @nostalzhi60

کیوسک های تلفن را جمع کردند.. و دوستت دارم ها را به انبار بردند... با موبایل عشق ردو بدل نمی شود و دوزاری هیچکس نمی افتد... یادش بخیر... چقدر زودگذشت!!! @nostalzhi60

چه خواب شیرینی بود خانه مادربزرگ پتو ها و لحاف ها همه بوی آفتاب و تازگی میداد تا کردنشان هم فرق داشت، باسلیقه و صاف روی هم میچیدن و بالشت ها هم ردیفی داشت برای خودش... وای که یه خواب راحت خانه ی مادربزرگ را می‌خواهم.... 👨‍🦳👩‍🦳 @nostalzhi60

*یادتونه؟* اول سال با دقت خط کشی میکردیم ولی وسطای سال دیگه کج و کوله میشد... @nostalzhi60

#میمونهای_بازیگوش @nostalzhi60

از روزی که از رو فرش لاکی بلندمون کردنو گذاشتنمون پشت میز ناهار خوری و روی مبل سلطنتی که مثلا به روز و مدرن بشیم، و از همون روزی که دیگه چایمون رو با نعلبکی نخوردیمو قهوه و نسکافه گذاشتن جلومون، دیگه زندگی عطر و طعم زندگی نداد... ☹️😔 @nostalzhi60

از گل فروش، لاله رُخی، لاله می‌خرید میگفت: بی تبسمِ گل، خانه بی‌صفاست گفتم: صفای خانه، کفایت نمی‌کند باید صفای روح یابی، که کیمیاست خوب است، ای کسی که به گلزارِ زندگی روی تو همچو لاله، صفابخش و دلرباست روح تو نیز چون رخِ تو با صفا بُوَد تابنگری که خانه‌ی تو خانه‌ی خداست #نوستالژی #فریدون_مشیری @nostalzhi60

این تایدا رو یادتون میاد... . @nostalzhi60

کدوم آدامس رو دوستداشتی😍😋 @nostalzhi60

برگی از خاطرات دیروز فارسی اول دبستان @nostalzhi60