فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اوج هنر نقاشی هر ایرانی در زمان کودکی...*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*ولی جدی جدی زندگی همین بود؟!*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*یادش بخیر عروسیای دهه ۷۰*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*صفا و مهر و وفا مرده دیگه...*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*چرا هنوز هم دیروز هااز امروز ها بهترند...*
@nostalzhi60
دهه شصتیا فلسفشون خیلی عجیبه و خاصه
شما می تونید با چند مدلشون روبرو بشید
مثلا؛
یه سری ازدواج کردن و الان بچه مدرسه ای دارن
یه سری بچه هاشون دارن میرن دانشگاه
یه سری نوه هاشونو می برن مدرسه
یه سری ازدواج کردن نمی خوان بچه دار بشن
یه سری هم در مجردی به سر می برن و منتظر کیس مناسبن
یه سری هم قید ازدواجو زدن و کلا ازدواجی نیستن
سری آخرشونم هنوز به سن ازدواج نرسیدنو با کودک درونشون زندگی می کنن و منتظرن وقتی مامانشون از خرید برمیگرده براشون خوراکی بخره بیاره... 😁🤭🍦🍬
اگه کسی گفت دهه شصتیا از عجایب خلقتن تعجب نکنید! 😜🤭
😂😂😁
#ملیکا_میم
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*یه مروری کنیم از خاطرات خوب گذشته خوشیامون ، بازی کردن ،هیجانمون ، چرا اینقدر زمان برای ما هه شصتیا زود گذشت..*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*دل تنگ عزیزانی هستم که نیستن...*
شادی روح رفتگان فاتحه و صلوات...
@nostalzhi60
یه مدت بود توی تابستونها از این آبمیوه های اسانسی، اینقدر به خوردمون میدادند تا باهاش بتونن ساک بدوزن تا سال بعد ازش استفاده کنند، انگاری قحطی ساک شده بود... 😂
@nostalzhi60
*مادربزرگ سلام...
این روزها همه چیز فرق کرده
دیگر کسی غذا را بر روی چراغ نفتی بار نمیگذارد،*
و دغدغهای هم برای خاموش شدن بخاری نفتی سر صبح
بعد از تمام شدن نفت ندارد،
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست...
دیگر خبری از آن دور همیهای گرم و شاد و صمیمی نیست،
راستی دلم خیلی برای عطر غذایت تنگ شده است...
@nostalzhi60
کوکب خانم....... 😔
همه ی دههٔ شصتی ها درس باسلیقه بودن رو یادشون مونده!!!!
شما از کدوم درس زیاد توی ذهنتون مونده؟؟؟؟ 😂☝️
@nostalzhi60
خوشه های انگور زیر سقف چوبی خانه در انتظار تبدیل شدن به دانه های طلایی کشمش😋😍
شب چره های زمستون برفی و زیر کرسی و انگور نیمه خشک!
یادش بخیر...❤️
@nostalzhi60
نفس در این خانه ها بند نمی آید!!
اینجا آرام میگیری...
صاحبخانه مهربان است.
پله، راه دارد به خانه همسایه..
بوی کاهگل می آید...
شمعدانی کنار حوض ساکن شده،همسایه ماهی ها!!!
اینجا زندگی بوی زندگی میدهد!!
اینجا خانه قدیمی است..
نفس در این خانه ها بند نمی آید..!!😍
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*همه چی خوب بود تا اینکه بزرگ شدیم....*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم ميخواد به كودكي برگردم ؛
همان زماني كه دست در دستان مادربزرگ به كوچه هاي باريك و شلوغ قدم ميگذاشتيم ، در راه با سودابه خانوم كه در حياط با همسايه ها ي ديگر سبزي پاك ميكرد احوال پرسي ميكرديم ، به بقالي سر كوچه ميرسيديم و از اكبر آقا خريد ميكرديم چادر مادربزرگ را ميكشيدم كه براي من هم بستني بخر و بعد مسير بقالي تا خانه را لي لي كنان طي ميكردم ...
دور از هياهوي جهان ؛ دلم يك كودكي ميخواهد ...
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی وقتها دلم میخواد دنیا رو با قدمهای بچگیم برم🥺💔
چقدر همه چیز دور بود...
چقدر راه بود واسه رفتن...
@nostalzhi60
اگر اشتباه نکنم اینا ترقه های دههٔ ما بود!!!!
اونایی که داشتین، بیان بگین 😜
@nostalzhi60
کاش فرشته ای هم بود و آدم ها را هر کجای زمانه که خسته می شدند ، بر می داشت و می برد وسطِ کودکی هایشان رها می کرد.
همانجا که اسباب بازی ها کم بود و دلخوشی ها زیاد،
مشکلات ، ساده و کوچک بود و قلب ها بزرگ ...
گلدان ها پر گل بود و خانه ها همیشه بوی صمیمیت و عشق می دادند ...
باید فرشته ای باشد که آدم ها را هر زمان که کم آوردند ، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و فاجعه ی دنیا ، تکالیفِ نوشته نشده شان بود...
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر من با صدای زنده یاد
خسرو شکیبایی
قسمتی از فیلم سینمایی خواهران غریب بر اساس کتاب رمان خواهران غریب نوشته اریش کستنر
کشور سازنده : ایران
کارگردان : کیومرث پوراحمد
@nostalzhi60
کاش روزی چشمهایمان را باز کنیم
ببینیم همه اینها خواب بوده کابوس بوده
ببینیم افتادیم وسط خانهای قدیمی
و مادر داخل حیاط نشسته و با دستهای مهربانش مشغول درست کردن ترشی ست
و عطرش تمام حیاط را پر کرده....
و برگهای پاییزی میان حوض فیروزهای شناور است...
و ما با دوچرخه دور تا دور حیاط را گز میکنیم
و بابا از میان ایوان داد میزند نیفتید داخل حوض...
پنجشنبه باشد ما از مدرسه بدو بدو بیاییم
و همه جمع شویم دورهمی خانه مادربزرگ جانمان
ودلهامان خالی شود از هر چه بغض و کینه و خشم هست
و بعد مثل همان روزها زیاد دوست بداریم زیاد بخندیم
و خندههامان برسد تا خود خدا...
دلم کمی قدیم میخواهد!
@nostalzhi60