eitaa logo
💫 نورُ‌علی نور 💫
1.5هزار دنبال‌کننده
37.4هزار عکس
35.3هزار ویدیو
460 فایل
باعرض سلام وخیرمقدم💕💕 به جمع نورانی کانال نورعلی نور خوش آمدید...امیدواریم گامهای مادرجهت رضای الهی ویاری امام زمان (عج) باشد... کپی ونشر باذکرصلوات جهت ظهورحضرت آزاد است اللهم عجل لولیک الفرج 💚💚💚 آیدی خادم کانال @SAmiri_14
مشاهده در ایتا
دانلود
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 🔰 یه کم خرج داشت ✍ نزدیک میدان تجریش توی ماشین نشسته بودم و منتظر بودم دوستم بیاد سر قرار، داشتم زیر لب با خودم شعر می‌خوندم و تو حال و هوای خودم بودم که یکی زد به شیشه و منم که غرق خیالات خودم بودم، یه دفعه از جا پریدم! شیشه رو کشیدم پایین، یه خانم میانسال بود با حجاب نامناسب که از من خواست بهش کمک کنم... اول اکراه داشتم. اما یه چیزی به ذهنم زد، سریع دست کردم تو جیبم و یه پنج هزار تومنی درآوردم و بهش دادم. اونم که احتمالا خیلی انتظارش رو نداشت، خیلی خوشحال شد و کلی تشکر کرد، تا خواست بره بهش گفتم: خانوم می‌تونم یه خواهشی ازتون بکنم؟! گفت: خواهش می کنم، بفرمایید! گفتم: لطفا حجابتون رو هم درست کنید! اول یه کم مکث کرد... دوباره حرفم رو تکرار کردم، البته با لحن خیلی مهربون! اونم که متوجه شده بود گفت: چشم! چشم! و روسریش رو درست کرد و باز تشکر کرد و رفت... 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 🔰 🟣 چه کسی گفته باید از من تقلید کنند؟! خاطره ای از حضرت رحمه الله علیه ✍ یکی از مسئولین تعریف می‌کرد: در خدمت حضرت امام بودیم، که یکی از دوستان گفت: چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت می‌کنند، بیرون نمی‌ریزید؟ اینان که آدم های فاسقی اند! ایشان فرمودند: چرا غیبت می‌کنید؟ از کجا فهمیدید این‌ها فاسقند؟ او گفت: اینان ریش خود را با تیغ می‌تراشند! امام پرسیدند: از کجا می‌دانید ریش تراشیدن را حرام می‌دانند، تا این‌ها فاسق شوند؟! گفت: شما فرموده‌اید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم‌. امام فرمودند: از کجا فهمیدید که آنها مقلد من هستند و از دیگری تقلید نمی‌کنند؟ مردم را به عدم تقلید از من متهم نکنید‌‌. من اصول دین نیستم، چه کسی گفته آنها باید از من تقلید کنند؟! 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 🔰 بقیه چی❓ ✍ توی مینی‌بوس یه خانم بدحجاب نشسته بود.👱‍♀️ رفتم جلو و آروم گفتم: خانوم حجابتون مناسب نیست درستش کنید.😊 سریع جواب داد : تو نگاه نکن.😒 گفتم : باشه من نگاه نمی‌کنم، اما بقیه چی؟ اونها هم نگاه نمی‌کنند؟👀 هیچی نگفت... رفتم🚶‍♂️ 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 🔰 طلای بی ارزش! ✍ مدتی پیش مشرف بودم مشهد مقدس🕌 ظهر کارهایم انجام شد و چون شب باید برمی‌گشتم تهران، یک راست رفتم حرم مطهر. جای همگی خالی، یک دل سیر زیارت کردم و بعد از نماز مغرب و عشا قصد خروج از حرم را داشتم که متوجه یک جوان حدودا ۲۶ ساله که با حال خاصی مشغول نماز بود شدم که متاسفانه یک گردنبند طلایی بزرگ به گردنش بود و یک انگشتر طلا هم به دستش 😞 چند ثانیه ای به او خیره شدم و از کنارش گذشتم، اما انگار یک لحظه حس کردم باید دوباره بروم زیارت و سرم را انداختم پایین و زیارت نامه نخوانده دوباره حرکت کردم سمت ضریح آقا. دلم بی‌قرار بود و راستش حالم هم گرفته که چرا جوان رعنایی مثل او نباید احکام صادره از ائمه معصومین را شنیده باشد یا رعایت نکند⁉️🙁 زیارتم که تمام شد تقریبا همه چیز یادم رفته بود که دوباره چشمم خورد به همان جوان که حالا نمازش تمام شده بود و داشت اطرافش را نگاه می کرد👀. اتفاقا یک سید روحانی پا به سن گذاشته هم کنارش نشسته بود و داشت برای جوانی استخاره می‌گرفت 📿 آمدم سلام بدهم و از درب حرم بروم بیرون اما نمی‌شد! وجدانم می‌گفت: برو با آن جوان از سر دلسوزی و خیرخواهی حرف بزن! اما خودم بعدش جواب خودم را دادم که به تو چه ربطی دارد؟! خوب آن روحانی به وضوح دارد آن گردنبند طلای بزرگ را می‌بیند، چرا او این کار را نکند؟! 🤷 اما این بار یاد آن حدیث افتادم که نماز ما قبول نمی‌شود مگر با امر به معروف و نهی از منکر و کلمات زیبای رهبر عزیزم در ذهنم پیچید که می‌فرمودند: اگر با زبان خوش تذکر بدهید قطعا اثر دارد!😒 و در نهایت با این تصور که امام معصوم سلام الله علیه دارد مرا در این امتحان تماشا می‌کند، به سمت آن جوان حرکت کردم‌ ...🚶 نشستم کنار جوان، دست دادم 🤝 و به او گفتم: سلام برادر، خوبی ان‌شاءالله؟😊 راستش چند دقیقه‌ای تماشایت می‌کردم و دیدم هم نماز می‌خوانی و هم نوری در چهره داری، خواستم حرفی را بگویم که شاید البته قبلا هم شنیده باشی ... جوان خیلی مودب گفت: بفرما داداش؟!👱 ادامه دادم: حتما می‌دانی پوشیدن طلا برای مرد اشکال دارد، اما حرف من این است که حداقل موقع نماز طلا را در بیاور، حیف است نمازت قبول نشود! جوان به حالت کاملا غیرمنتظره‌ای در حالیکه دستش را به نشانه‌ احترام به سینه گذاشت، یک "چشم" با محبت تحویل داد و من هم رویش را بوسیدم و از او خواهش کردم برای من هم دعا کند و به سرعت از درب حرم رفتم بیرون ... باورتان نمی‌شود انگار دنیا را به من داده بودند! انگار یک بار سنگین را از دوشم برداشته بودند‌😌 اصلا احساس می‌کردم انگار امام رضا علیه السلام با نگاه رضایت دارد بدرقه‌ام می‌کند ...😍 شما آن حس را نمی‌توانید درک کنید مگر اینکه خودتان یک بار امتحان کنید. 🗣 به نقل از وبلاگ من و زهرای خوبم 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ❁﷽❁ 📚 🔰 کاسب کاهل نماز آستان قدس رضوی! ✍ جای دوستان خالی، ظهر جمعه، مشرف شدم حرم مطهر امام رضا علیه السلام پارکینگ خیابان شیرازی، هم سطح صحن شیرازی است. کنار پارکینگ‌ فروشگاه رسمی آستان قدس رضوی قرار داره. اواخر خطبه‌ها بود که دیدم فروشگاه آستان قدس همچنان بازه و مشغول کار! نماز شروع شد و حین نماز هم تعطیل نکردن! 🤔 رفتم داخل فروشگاه و بعد از خریدی جزئی به مسئول فروشگاه با خنده گفتم: وقت نمازه‌ ها!!! توجه نکرد! گفتم: نماز جمعه است ها! احیانا تعطیل نمی‌کنین؟!🤷‍♂️ گفت : اونایی که تعطیل می‌کنن که نماز ‌می‌خونن؟؟!😉 حرفش رو گذاشتم رو حساب شوخی☺️ جدی‌تر بهش گفتم : والا آقا، خدای من و شما تو کتابش می‌گه: یا ایها الذین ءامنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروالبیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون 🌱ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون برای نماز جمعه ندا در داده شد، به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید، اگر بدانید، این برای شما بهتر است. یعنی اینکه آقا، وقت نماز، در دکون دستگاهتو ببند! خندید! گفتم : دم آستان قدس گرم، با همچین متصدی هایی!😏 جویا شدم متوجه شدم کل فروشگاه‌های زنجیره‌ای آستان قدس اطراف حرم، حین نماز جمعه باز بودند❗️😨 ✅ دوستانی که مشرف می‌شوند اماکن مذهبی ضمن التماس دعا، موقع نماز یه تذکری هم به فروشگاه‌ها بدن! شاید به فضل خدا این سنت حسنه هم احیاء شد👌 💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد 🆔️ @aamerin_ir
📚 🔰 طلسم نگفتن ✍ در ذهنش با خودش دیالوگ داشت: این همه بی‌حجاب و چشم چران!🤯 - اگر به همه بخوای بگی که نمی‌شه!😢 - به همه‌شون نمی‌خواد بگی. اقلا به یکی بگو. - فقط همین یکی ها! - باشه فقط همین یکی 🙂 با خودش فکر می‌کرد که خیلی وقت است با اینکه نماز می‌خواند، نهی از منکر نمی‌کند!😔 اعصابش خرد بود. آنقدر نگفته بود که هراس داشت از گفتن 😫 پیش خودش گفت علی الله! تا سرش را بالا گرفت، روبروی سینما بهمن میدان انقلاب، دو خانم بی‌حجاب در حال خرامیدن و قاه قاه خندیدن بودند 😳 با خودش گفت: فقط همین یه بار! از کنارشان رد شد و با صدایی نه بلند و نه کوتاه، اما کمی لرزان، گفت: خانوم ها! حجابتون خوب نیست. درست کنید! و رد شد...🚶🏻 پشت سرش شنید که یکی‌شان گفت: به تو چه پررو!!😡 بی‌اختیار ایستاد. از ذهنش گذشت که این بدبخت جاهل است. برگشت. جلویش ایستاده بودند. صاف ایستاد و سرش را پایین انداخت. طوری که مشخص بود نمی‌خواهد نگاهشان کند. با لحنی که کمی محکم بود و کمی دلسوزانه و البته محترمانه گفت: اتفاقا به من ربط داره. من درباره‌ی یه مسئله‌ی اجتماعی با شما صحبت کردم نه یک مسئله‌ی شخصی! درسته؟!🧐 یکی‌شان که ظاهرا همانی بود که به تو چه را گفته بود، گفت: بله!😶 و دست برد زیر شالش و کمی جلویش کشید. پسر ناخواسته تشکر کرد و راهش را کشید و رفت سمت دانشگاه‌‌. خدا خواسته بود؛ و با همین یک نهی از منکر طلسم نگفتن‌هایش شکسته بود...🤲 🆔 @aamerin_ir